بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سیدمسعود پرهیزگاری

@s.mas

12 دنبال شده

10 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

نگو، نشان بده.

از بالای صفحه کتاب زیر چشمی به مادر و دختر و نوه‌ی پای میز پذیرش نگاه می‌کنم. نوه توی قنداق پیچیده شده، توی بغل مادربزرگ. دختر دست انداخته به بند کیفش و نگاهش بین دهان مادر و دستیارم جابجا می‌شود. یک آن می‌شنوم: «بذارید دکتر معاینه کنه!»

            راویِ کتاب، پسرِ  خوان سالواتی یراست. 
سالواتی يرا به خاطر حادثه ای که در کودکی برایش اتفاق می‌افتد لال می‌شود و از 20 سالگی تا 60 سالگی زندگی اش را روی کرباس می‌کشد و باعث می‌شود بعد از مرگش 4 کیلومتر اثر هنری روی طومار های بلند از او باقی بماند.
هر طومار  برای یک سال است و در جریانی پسر های سالواتی يرا متوجه مفقود شدن طومار یک سال از زندگی پدر می‌شوند و در راه پیدا کردن آن چیز هایی از پدرشان می‌فهمند و چیز های عجیبی از پدر متوجه می‌شوند.

***

و اما نویسنده... چندین بار در داستان شک کردم که کتاب شرحِ داستان واقعیه از بس این نویسنده دقیق و با جزئیات و حرفه ای توصیف کرده. نقاشی هایی که وجود خارجی نداره اینقدر عالی توصیف شده که میتونید تک تکشو ببیند. حتی حس ها، بو ها، حالت ها... همه چی دقیق و حرفه توصیف شده و واقعا لذت بردم. 

***
کاش طرح جلد کتاب نقاشی نبود 
طرح جلد کتاب زبان اصلی خیلی هوشمندانه بود و از نقاشی ساده و مینیمال 5 تا رول نقاشی منهای رول گم‌شده استفاده شده بود ولی این طرح جلد کتاب با اینکه بسیار قشنگه و اثر یه هنرمند ایرانیه... مناسب این کتاب نبود هی با تصوراتم از نقاشی خوان ترکیب میشد مخصوصا در کتاب تاکید کرده بود که خوان سال ها پیشِ یک هنرمند آلمانی رنگ روغن و پرسپکتیو و عمق و فضا سازی رو یاد گرفته و تصاویری رو توصیف می‌کرد یا رنگ های رئال و گاها با توجه به حال نقاش کم جون و بی حال یا پر شور ولی طرح کتاب هی بهم تصور نقاشی فانتزی و شاد میداد و... 
8.5/10


          
            کتاب در میان گمشدگان شامل 6 داستان کوتاه است. 
"شاون قصه ی زنها و مردها و بچه هایی را تعریف میکند که مانده اند کدام تصمیم کدام انتخاب و کدام حادثه آنها را به جایی که هستند کشانده است. از خانواده هایی میگوید که خود را میان رنج ها و آلام این دنیای آشفته ی مدرن گمشده یافته اند و به حکم غریزه می کوشند همچنان با هم بمانند. 
معمولاً پیش از این که هر داستان را شروع کنیم مرگ بیماری مشکلات روانی یا چیزهایی از این قبیل خانواده ی شخصیت اصلی را از هم پاشیده و کسانی که در این میان بیش از همه زجر میکشند نوجوانان سردرگمی هستند که انگار وسط یک میدان مین تلوتلو میخورند آدمها زل می زنند به قلب وقایعی که برایشان رخ داده است و هر چه را که میبینند تعریف میکنند.
موضوع و فضای کتاب برایم یادآور فیلم افتر سان بود. 

در یادداشت مترجم آمده :
در داستان های دن شاون، "گذشته" همیشه یک "حال" بزرگ است و حضورش حتی اغلب پر رنگ تر از "حال"
به چشم می‌آید.

.
.
.
درباره قلم شاون:
دن شاون در توصیف عمیق ترین احساسات و تجربیات درونی واقعا مهارت دارد.
میتوانید حداقل با چند کاراکتر داستان ارتباط برقرار کنید.
در جای جای داستان از این توصیفاتِ نزدیک به تجربیات شخصی خودتان به وجد میایید و لذت می‌برید. 
کتاب را تقریبا به همه پیشنهاد میکنم 
به خاطر موضوع کتاب که شاید همه یا با آن درگیریم یا آن را پشت سر گذاشته و با  آثار آن دانسته یا نادانسته در زندگی کلنجار می‌رویم. 
در ضمن کتاب کوتاه و خوش خوان و روان است. 
من دو داستانش را بیشتر دوست داشتم :
 "پایان در خور" و "پشیمان".
9/10



بخشی از کتاب: 
با خودم گفتم این اتفاق برای من نخواهد افتاد. من هیچ وقت نمی گذارم بچه هایم از من متنفر شوند.
حالا که آنها دارند بزرگ میشوند میدانم نفرت احتمالی است قطعی در انتهای تونل دور و دراز پدر و مادر بودن و گمان میکنم کار چندانی هم نمی شود کرد.
          
            فکر میکنم که بعد از تقریبا دوسال سراغش رفتم. چیز خاصی درموردش نمیگم چون که معمولاً این‌جور کتاب‌ها چیزی فراتر از عشق و جنون و دوری و فراق و این چیزها نمیگن. البته این رو بگم که این درمورد کتاب‌هایی که با عنوان ادبیات کلاسیک شناخته میشن نیست. خلاصه؛ من عاشق اینم که یکی برام داستان بگه، داستان بخونم، داستان گوش بدم، داستان بگم. از این برام جذاب‌از اینه که جزئیات داستان رو بخونم؛ حالا بلندی‌های بادگیر این ویژگی‌ها رو داشت، من خودم رو به جای راوی داستان گذاشتم که یک پیرزن خدمتکار داره براش داستان و سرگذشت اربابان اون نواحی رو میگه! گاهی به هیجان می‌اومدم، گاهی اعصابم خراب میشد، گاهی حوصله‌م نمیکشید که ادامه بدم، اما این عشق به خوندن داستان! و جزئیات من رو سمت خودش کشوند و به نظرم بلندی‌های بادگیر این چیزایی که گفتم رو داره. ارزش خوندن داره؟ بله؛ پشیمون نمیشید از خوندنش و ممکنه لذت هم ببرید. قبل از این که این متن رو بنویسم، یه نگاهی به نظرات دوستان انداختم، دیدم نظرات متفاوته، یکی گفته نخونید، یکی گفته بخونید، اما من میگم حتما بخونید، اگر عاشق داستان هستین.  عشق، جنون، سردرگمی، عاشق، معشوق، پول! همه این‌ها توی بلندی‌های بادگیر هست. بخونید بخونید و بخونید!