بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مصطفی صالحی بابادی

@m.salehie1994

1 دنبال شده

8 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

                هوالقدیم
من و امپراطور شی هوانگ تی نقطه مشترکی داشتیم و آن هم عدم علاقه مان به تاریخ بود ولی خدا رو شکر من مثل او قدرتش را نداشتم که حتی فکر سوزاندن تمام کتب تاریخ ایران به سرم بزند چه برسد به انجامش.
با خواندن این کتاب دیگر همین نقطه اشتراکمان هم سوخت.
شاید تا دو هفته پیش که در به در میان صفحات اینترنت دنبال کتابی درباره تاریخ کل جهان بودم فکرش را نمی کردم این کتاب را پیدا کنم. تمام کتاب ها جزیی بودند و حوصله سر بر و من هم که بیزار از جزئیات تاریخ. این کتاب اولین کتاب تاریخی است که با شرح جالبی که دارد مرا جذب و با کمال تعجب روند تاریخ جهان را به زور در مغزم فرو کرد.
آنقدر در فصل اول مرا جالب مجاب کرد که تاریخ جهان بدون عدد و رقم معنا ندارد که به یکباره در مقابلش سکوت کردم و تمام تنفرم از اعداد تاریخ به جذبه و کشش بدل شد.
چون این کتاب بارها تجدید چاپ شده به خودم اجازه نمیدهم خوش آمدها و نیامدهایم از متن را به اسم نقد قالب کنم ولی این کتاب در 40 فصل تاریخ جهان را از عصر پیش از تاریخ تا عصر اتم شرح می دهد و با زبان ساده اش مخاطبان نوجوان تا پیرمرد را شامل می شود.
چنانچه خدا قسمت کرد و مستطیع تر گشتم یک کتاب شرح تاریخ سه جلدی دیگر خواهم خرید و آن را نیز معرفی خواهم کرد.
دلم میخواست آن آیه ی قرآن را نیز در قیمت تاریخ بنویسم و توضیحی دهم ولی مجال نشد.

انتشارات نشر نی

#کتاب_بخوانیم
#کتاب_خوب 
#کتاب_تاریخ
#ارنست_گامبریچ 
#انقلابی_و_آگاه 
#انقلاب_اسلامی
        
                #سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی

کمتر نویسنده ای بوده که دلم بخواهد تمام کتاب هایی که نوشته را بخوانم و عباس معروفی یکی از آن هاست. قلمی دارد که خواننده درک می کند جادو شده است و باید تن به راوی بسپارد تا از رنج قصه رهایی یابد.
سمفونی مردگان بر خلاف سال بلوا سخت تر است چرا که خط سیر داستان همانند ترن هوایی گاهی پیچ می خورد و روایت را از دید کسی دیگر می گوید. راویان عوض می شوند و داستان به سختی پیش می رود جوری که حس می کنید هر صفحه ای که پیش می روید تکه ای از روحتان را لابلای صفحات جای می گذارید.
واقعیت داستان معروفی آن است که آیدین، شخصیت اول، اسیر کج اندیشی ها و بدفهمی ها و دگم بودن های جامعه اطرافش می شود. آدم هایی که قضاوت می کنند، خانواده ای بهانه گیر و دسیسه های دشمنان، پدر و برادرش. همه ی ما در وجودمان آیدینی را داریم که بعد از سر خوردگی به جای قربانی کردن نفسمان تبدیل ب گرگی می شود که آیدین وجود دیگران را آزار می کنیم.
این نویسنده تلخ می نویسد اما زیبا می نویسد تا روح و روانتان را به بازی بگیرد و تاثیری بر شما بگذارد که دیگر بعد از خواندن این کتاب یک آیدین کش نباشید. عباس معروفی است و پایان تلخ داستان هایش. پایان هایی که همه اذعان می کنند اگر تلخ نمیبود داستان وجاهت خود را از دست می داد.
تفکرات این نویسنده در معارضه با تفکرات من است اما نمی شود به قلم احترام نگذاشت. آن هم قلمی به این صلابت.

پ.ن: ممنون از دوست هم خدمتی گرامی که دوباره پس از مدت های مدید مرا ابتدا با داستان فارسی آشتی داد و بعدش دستم را در دست عباس معروفی گذاشت.
        
                بالاخره تونستم خودم رو از دنیای داستان کوتاه خارج کنم و یه رمان بلند بخونم. شروعی طوفانی با فرانکنشتاین یا پرومته ی نوین.
برای من فرانکنشتاین یه DVD بود که ۴ تا فیلم توش بود که یکیش جزیره دکتر مورو بود و اون یکیش فرانکنشتاین و منی که دوم راهنمایی بودم با فهم ناقص خودم فکر کردم فرانکنشتاین با خواهرش ازدواج میکرد! و به معلم فیلم بازمون این رو گفتم، اونم توجه ام رو به این نکته جلب کرد که دیالوگش این بود که میگه تو مثل خواهرمی!!!
هیچ وقت فرصت نشده بود داستانی که حدودا مال ۲۰۰ سال پیشه رو بخونم ولی بالاخره قسمت شد برای فرار از داستان کوتاه این رمان رو بخونم.
طی سال ها ترجمه های زیادی از این شاهکار دراومده، من فقط همین ترجمه رو خوندم و یه ترجمه دیگه ازش رو دارم اما یادم میاد دوران بچگیم یه نسخه ی کوچیک و جیبیش هم داشتم، اما تا الان فرصت نشده بود خونده شه.
مری شلی وقتی ۱۸ سالش بوده شروع کرده به نوشتنش و میشه گفت اولین داستان علمی تخیلی در قرون جدید با نوعی دیدگاه انسان گرایانه است.
دید منفی نویسنده به علم و کارهایی که انسان با اون میکنه در نوع خودش نوعی دیدگاه مسیحیت همون دوره رو نشون میده، اما زیبایی این اثر فقط بخاطر موضوعش نیست بلکه دیدی که مری شلی به ایجاد شر در وجود موجودی خالی الذهن داره جالبه. دیدی که همه ی ما هر روزه از خودمون میپرسیم اگه تو ایران بدنیا نمی اومدم چی میشد و چطور میشدم؟
مری شلی نشون میده حتی موجودی مثل هیولای فرانکنشتاین هم گرایش به خیر و خوبی بصورت فطری داره اما تحت تاثیر عوامل بیرونی مدام در جنگ و درگیری بین نیمه خوب و بدش میمونه و با اینکه به سمت تاریکی ها گرایش پیدا میکنه عمیقا ناراحتی درونیش اذیتش میکنه. بعد از خوندن کتاب دوباره یادم اومد چرا به نسبت فیلم ها کتاب ها رو بیشتر دوست دارم. کتاب ها سوالاتی ایجاد میکنن که بذرشون عمیق تر کاشته میشه و فیلم و سریال ها برای همچین کاری باید ده ها ساعت وقت صرف کنن.
هر چند این کتاب مال ۲۰۰ سال پیشه و منصفانه اینه که در حد همون ۲۰۰ سال پیش نگاهش کنیم و نه با دید امروزی دانشورز و آگاه خودمون.
نمیگم اگه نخونید چیزی از دست می دید ولی اگه بخونید خالی از لطف نیست و اگر مثل من نباشید که فیلم هاشو بارها و بارها دیدم براتون شیرین تر هم هست.
        
                #گزارش_یک_مرگ
به نظرم سخت ترین نوع روایت وقتی است که دستتان را رو می کنید. آن جایی که خواننده بفهمد آخر داستان را اول داستان گفته اید و بعد از آن هر کلمه برای نویسنده می شود جهنم! جهنم آن که نویسنده باید با فلش بک هایی خواننده را دنبال خودش بکشد.
#گابریل_گارسیا_مارکز در همان خط اول این رمان زیر صد صفحه ای به شما صربه ای می زند که شک ندارم تا عمر دارید به یادتان خواهد ماند.
صبح روزی که سانتیاگو ناصر کشته شد...تا انتهای داستان هر جا که بارقه ای از نور می آمد التماس میکردم کشته نشود! اما فوقع ما وقع...
اولین باری که نام این کتاب را شنیدم از زبان عباس معروفی بود. معروفی کسی است که هنر زیادی در پیچیده نویسی و جذاب کردن داستان با تلخی و البته نمایش انتهای داستان در ابتدایش دارد. معروفی گفت مارکز را خیلی دوست دارم و بهترین رمانی ک از او خواندم همین گزارش یک مرگ بود. راست می گفت.
کوتاه و موجز است اما تلخ و شیرین. کشته شدن جوانی به مسخره ترین شکل ممکن و این می شود نقطه ثقل داستان.
فردی دو دهه بعد از قتل این جوان به دنبال فهمیدن راز داستان قتلش راهی روستایی ساحلی در کلمبیا می شود و در جای جای داستان حسی مستند گونه به شما دست می دهد که تنها همین یک وجه برای ادامه داستان خود به خود کشش لازم را دارد.
داستان را سه روزه تمام کردم و بعد از اتمامش با سوال هایی حل نشده در متن داستان مواجه شدم که در انتها شما را در فضایی خلا گونه رها می کند.
نوعی تخدیر که در انتها با وجود فهم داستان یک آن برمیگردی و با خود میگویی: وای خدایا چی شد؟!
توصیه می کنم حتما بخوانید!
از نشر مرکز و با ترجمه لیلی گلستان

#کتاب_بخوانیم 
#من_انقلابی_ام 
#منطق_بخوانیم 
#فلسفه_بخوانیم
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

ماجرای شخصیّت خاچیک جالب بود: یه کشیش ارمنی که دچار شک و تردیدهایی شده و درگیری‌های ذهنیِ خاصّی داره؛ ولی خب متوجّه نشدم که چی شده بود که به داستان اضافه شد و حس می‌کردم شخصیّتِ ضروری‌ای نیست و نقش خاصّی توی داستان پنج برادر ایفا نمی‌کنه.