"دلیلی هم آورد؟
کلمه به کلمهاش این بود: آدم باید تابع زمانه باشه. این آخرین حرفهای انسانی اون بود."
«کرگدن» نمایشنامهای است دربارهٔ تبدیل شدن آدمها به موجوداتی یکسان نه از طریق زور، بلکه با خواست خودشان. یونسکو با طنزی سیاه نشان میدهد که چگونه جامعه تحت تأثیر ایدئولوژیهای مسلط، فردیت را میبلعد و آدمها حاضرند حتی کرگدن شوند، فقط برای اینکه «مثل بقیه» باشند.
نکتهٔ جالب: اشارههای نمایشنامه به شورش فروند در فرانسه هوشمندانه است، انقلابیهایی که ابتدا علیه استبداد قیام کردند، اما بعد خودشان به بخشی از سیستم ظالم تبدیل شدند. این دقیقاً همان چیزی است که در «کرگدن» میبینیم: شخصیتها اول با وحشت واکنش نشان میدهند، ولی بعد توجیه میکنند که چرا کرگدنشدن «منطقی» یا حتی «مطلوب» است!
تنها کسی که تا پایان در برابر این موج عظیم مقاومت میکند برانژه است، اما نمایشنامه با پرسشی هولناک به پایان میرسد: آیا واقعاً میتوان در جهانی که همه چیز در حال دگرگونی است، اصالت خود را حفظ کرد؟ یونسکو به ما هشدار میدهد که این بیماریِ همرنگی با جماعت، خطری همیشگی است، هیچکس کاملاً از این بیماری مصون نیست، نه در فروند قرن هفدهم، نه در اروپای فاشیستی، و نه حتی در دنیای امروز ما که شبکههای اجتماعی و سیاستهای جمعی، مدام به ما میگویند «چطور فکر کنیم».
«کرگدن» کتابی است که هر دورانی میتواند آن را بخواند و در آن، تصویر خود را ببیند. و این همان چیزی است که یک اثر ادبی را جاودان میکند.