جزئیات پست
84
(0/1000)
نظرات
درود و خداقوت؛ وقتی چشمم به این پست جالب افتاد؛ بی اختیار رفتم به سال ها پیش, همان روزگاری که به قول شما کتاب می خواندم، کتاب خواندنی...! و دلم؛ هم برای آن روزها و آن حال و هوا تنگ شد و هم برای خودم سوخت! امروز اگر هم در طول ماه یک روز بخواهم گوشه ای بنشینم و ساعت ها کتاب بخوانم، عوامل زیادی مانع می شوند. اعضای خانواده، پیگیری کارهای خانه و خانواده، دوستان و بستگان و ... بدون قصد و غرض مانع لذت کتابخوانی من می شوند. آه! ... ای حسرت همیشگی...! سپاس بابت این مطلب خوب. مانا و نویسا باشید.
1
4
حقیقتا حجم گرفتاریها دیگه اجازه نمیده بشینیم ساعتها کتاب بخونیم. سلامت باشید خیلی ممنون
2
پس تا تو خونه پدری هستم، بشینم ساعتها کتاب بخونم🧌 یه رختخواب گوشه اتاق بغل شوفاژ، بیخیال از اینکه چقدر درس و برنامه ریخته سرم، میخزم زیر پتو و محو میشم و گاهی یادشون میره خونهم. حیف که نمیشه همه روزها اینطوری بود البته انگار کیفشم به همینه..
2
10
بعد از اینکه بچه دار شدم و سر کار رفتم، زمان کتاب خواندنم خیلی کم شد اما عجب قدر این زمان های کم را میدانم ، چیزی که قدیم ها اصلا به آن فکر نکرده بودم.
1
4
با اینکه هنوز از خونه پدری جدا نشدم ولی متنتون حس خیلی جالبی درم ایجاد کرد البته آناکارنینا کتابی بود که تا نصف جلد دو خوندم ولی نتونستم با پر حرفی های تقریبا بی ربط نویسنده با داستان اصلی کنار بیام شاید ی روز سر عقل اومدم و دوباره خوندمش
1
1
به نظرم آناکارنینا هم مثل خیلی از کتابهای دیگه، زمان خاص خودش رو داره. من یک بار حدود ده سال پیش خوندمش و اصلا ارتباط نگرفتم. اما این بار ، هم ارتباط گرفتم هم دوستش داشتم
2
آره منم تا صفحه ۶۰۰ خوندم ولی دیگه نتونستم ادامه بدم البته اینقدر سنم زیاد نیست که ده سال گذشته باشه و دوباره امتحانش کنم😁
1
0
چه نکته ای گفتید! روزهای خانه پدری و فراغ بال در همه چیز، علی الخصوص در کتاب خواندن. شب تا صبح و صبح تا شب دو روز پشت هم دو جلد بر باد رفته را بی وقفه چنان میخواندم که انگار در دنیا نیستم.
1
اصلا یک لذت خیلییی خاصی داره. من خودم بیشتر اوقات موقعی که دیگه میخوام کتابم رو ببندم، هی با خودم میگم فقط یه صفحه دیگه میخونم و دیگه میبندم کتاب رو ، ولی باز هم به خوندن ادامه میدم و همینجوری یک صفحه، یک صفحه، میشه کلی صفحه. 😁
1
1
چند روز پیش حال خوشی نداشتم، داشتم روزهای قبلش رو بالا پایین میکردم و با تلاش برای روانکاوی خودم و اتفاقاتِ افتاده، دنبال مقصر حال بدم میگشتم، آخرش به چندتا چیز رسیدم و فهمیدم یکی از اونها «کم کتاب خوندن» چند وقت اخیرم بوده! امان امان از دنیای ما معتادان به کتاب
1
3
دانشآموز
1402/08/18
4