بی نمازها خوشبخت ترند؟! مجموعه داستان دخترانه
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
هنوز از در مدرسه پایمان را بیرون نگذاشته ایم که ماشین بابا را می بینم، از دود اگزوزش لجم می گیرد، می خواهم زودتر محیا را راهی کنم، نمی خواهم ماشین پت پتی مان را ببیند و در خلوت، به ریشمان بخندد؛ اما صدای با اجازه نمی دهد: سلام بر دختران باهوش کلاس اول متوسطه. محیا ریسه می رود از خنده و من به سختی لبخند می زنم. بابا نگاهی به من می اندازد: قند و عسل بابا چطوره؟ قند و عسل بابا حالش خوب نیست، هیچ حالش خوب نیست.
لیستهای مرتبط به بی نمازها خوشبخت ترند؟! مجموعه داستان دخترانه
یادداشتهای مرتبط به بی نمازها خوشبخت ترند؟! مجموعه داستان دخترانه