روایت بی قراری: سرگذشت زندگی شهید مدافع حرم حسین محرابی (تولد 1356/6/30 شهادت 1395/9/10) به روایت همسر؛ مرضیه بلدیه

روایت بی قراری: سرگذشت زندگی شهید مدافع حرم حسین محرابی (تولد 1356/6/30 شهادت 1395/9/10) به روایت همسر؛ مرضیه بلدیه

روایت بی قراری: سرگذشت زندگی شهید مدافع حرم حسین محرابی (تولد 1356/6/30 شهادت 1395/9/10) به روایت همسر؛ مرضیه بلدیه

زینب آخوندی و 3 نفر دیگر
4.3
16 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

12

شابک
9786002540461
تعداد صفحات
308
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

        دفاع در هرکجا و به هر شکل که باشد، یک وظیفه است؛ خصوصاً اگر قرار باشد برای حفظ یک ارزش والا و یک آرمان معنوی، در برابر شریرترین انسان‌ها بایستیم. شهدای مدافع حرم درست به اندازه رزمندگانی که برای مرزهای کشورمان به جنگ نیروهای بعثی رفتند، مقام شهادت را در نزد خداوند از آن خود کردند و خلق آثار فرهنگی و هنری در این باره، مسئولیتی بر دوش ماست. کتاب «روایت بی‌قراری» بازنویسی خاطرات زنی است که همسرش در میان همین مردان شجاع بوده؛ مردی که مثل صدها سرباز و درجه‌دار ارتش و سپاه پاسداران، برای حفظ حیثیت و دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) به سوریه رفتند تا دست خونین داعشی‌ها را از این حریم کوتاه کنند. اما این بار نه روایتی از صحنه نبرد، که از سمت دیگر ماجرا می‌خوانیم. «مرضیه بلدیه» همسر شهید مدافع حرم «حسین محرابی»، روایتی از بی‌قراری‌های یک همسر را برای نویسنده و گردآورندگان این کتاب روایت می‌کند؛ بازگویی خاطراتی که شرح آن‌ها مثل پاشیدن نمک بر زخم است اما او به عنوان همسر ایثارگری که انگیزه غایی خود را جز شهادت نمی‌بیند، روایت آن را مسئولیت خود می‌داند. این کتاب در فصل‌های زیادی تدوین شده که البته هرکدامشان از دو-سه صفحه تجاوز نمی‌کند. همین خُرده‌روایت‌ها که از جای‌جای حافظه همسر شهید برآمده‌اند و هرکدام تکّه‌ای از پازل را تکمیل می‌کنند، برای خواننده این کتاب حسّی واقعی‌تر از معمول ایجاد کرده و ذره‌ذره تصویری منسجم را در ذهن او شکل می‌دهد. «بتول پادام» نویسنده‌ای است که این تجربیات پرشور را، این عشق غیرزمینی بین زن و شوهر را، این احساسات پرشور را که در هر لحظه‌اش اشک را از چشمان هر مخاطبی جاری می‌کند، به زیبایی روی کاغذ آورده و حاصل آن کتابی شده که محتوای آن دفاع از حرم، اما این بار از دیدگاه یک زن است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به روایت بی قراری: سرگذشت زندگی شهید مدافع حرم حسین محرابی (تولد 1356/6/30 شهادت 1395/9/10) به روایت همسر؛ مرضیه بلدیه

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به روایت بی قراری: سرگذشت زندگی شهید مدافع حرم حسین محرابی (تولد 1356/6/30 شهادت 1395/9/10) به روایت همسر؛ مرضیه بلدیه

یادداشت‌ها

          از وقتی که قرارشد کتاب را با گروه همخوانی بخوانم دل بی قرارم به تپش افتاد و هر روز و هر لحظه منتظر گذر روزها و شروع کتاب بودم، بلاخره انتظارم به‌سر رسید.. خوانش کتاب شروع شد، با ورق زدن هر صفحه بیشتر غرق کتاب می شدم...از همان لحظه اول با بی قراری مادر برای مهلایش دلم بنای تند تپیدن گذاشت.

مرضیه بلدیه، همسر شهید حسین محرابی بی تکلف مخاطب را با خود و زندگی پر فراز و نشیبش همراه می کند...سادگی و بی آلایش بودن زندگیشان با حال خوشی همراه است که بسیار شیرین بود.
اختلاف سلیقه و نظرات مختلف شهید و همسرش حل اختلافات با همراهی زوجین بسیار زیبا و الگوی بسیارعالی برای جوانان امروز هست.
جاری بودن دین در متن زندگی شهید غبطه برانگیز بود.
تغییر شغل دائمی شهید و دلشوره های زیبای بی‌بی برای کار همسرش، زندگی بدور از راحتی و آسایش که همیشه در حال تلاطم بود تنها و تنها برای رضای خدا...صبر شهید عزیز بر مشکلات زندگی در کنار زندگی شخصی شهید تلاشش برای اعزام به سوریه افق دید مخاطب رو به شهدای مدافع حرم وسعت می بخشد. 
تشویش همسر شهید و بی قراریش برای رفتن همسرش به سوریه در کنار همراهی زینب با پدر و نگاه زیبای زینب به دفاع از حرم حضرت زینب‌(س) نشان از عدم بی تفاوتی و عظمت روح بزرگ زینب به عنوان یک نوجوان داشت.
و در نهایت شهادت شهید و حضورش پس از شهادت در کنار همسر و فرزندانش تماما بیانگر زنده بودن شهید است.
« وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ »
سوره آل عمران، آیه‌۱۶۹
        

4

          دروغ چرا؟!
عضویتم در گروه ایتای باشگاه کتاب‌خوانی نشر ستاره‌ها، صرف یک حضور منفعلانه بود؛ قصد همراهی نداشتم، فقط آمده بودم که ببینم چه می‌کنند...!
.
 از میان آن همه چالش و گفت‌وگوی درون گروه، فقط یکی را شرکت کردم؛ آن هم باز به لطف پست اینستاگرامی دو سال قبل‌م، خاطرات لحظه‌ی شنیدن خبر پرواز سردار...!
.
برنده‌ی این چالش بودن را به فال نیک گرفتم. گفتم سردار خواسته روز میلاد حضرت مادر سلام الله علیها، هدیه‌ای برایم روانه کند با هدف آشنایی با یکی از همنشینان بهشتی‌اش.
.
برنامه‌ی خوانش روزانه باشگاه شروع شد.
روز اول...
روز دوم...
روز سوم...
دروغ چرا؟!
خیلی وقت‌ها وسوسه می‌شدم مقرری‌های روزهای بعد را هم بخوانم و کیف‌م کوک‌تر شود از این همراهی با بی بی مرضیه‌ی دوست‌داشتنی؛ اما با هزار زور و زحمت جلوی خودم را می‌گرفتم.
.
به نیمه‌های کتاب که رسیده بودیم؛ چشمم خورد به صفحه‌ی معرفی کتاب در نرم‌افزاری که این روزها باعث اشتیاق و استمرارم در کتابخوانی شده بود؛ بهخوان.
.
ضربه؟! تلنگر؟! افتخار؟! اشتیاق؟! ترس؟! تعجب؟! نمی‌دانم...!
هرچه که بود، غریب بود؛ مثل همان روزی که با حاج عمار آشنا شده بودم...!
.
تاریخ تولد شهید؟! سی‌ام شهریورماه ۱۳۶۵؛
و من؟! زاده‌ی سی‌ام شهریورماه ۱۵ سال بعد...!
.
تلخ خندی نشست گوشه‌ی صورتم!
های روزگار!
حس رفاقت و نزدیکی به حسین‌خانِ محرابی همین بود؟!
عجب بخت بلندی...!
.
حسین آقا هم شبیه ما بود و هم نبود!
مردی با همین جسم خاکی و فانی، اما با روحی بلند و درک ناکردنی...!
.
به گمانم راز سعادت و عاقبت به خیری شهید، دلبری‌های ریز و درشتی بود که از خدا می‌کرد و چه خوب معشوقی برگزیده بود او...!
.
روزهای همراهی با بی بی مرضیه بانو و قصه‌ها و غصه‌های ایشان، دیروز برایم به پایان رسید اما، روایت بی‌قراری بعد از این، گوشه‌ی کتابخانه، نور متفاوت‌تری دارد؛
هدیه‌ی سردار،
در حوالی روزهای میلاد مادر آب سلام الله علیها،
برای آشنایی و همنشینی با یک همزاد،
و تثبیت این همراهی در شب میلاد پدر خاک علیه السلام....!
.
به امید اینکه صاحب نام زیبای این شهید والامقام دست‌گیر ما در دنیا و آخرت باشد...!
        

7