یادداشت

روایت بی قراری: سرگذشت زندگی شهید مدافع حرم حسین محرابی (تولد 1356/6/30 شهادت 1395/9/10) به روایت همسر؛ مرضیه بلدیه
        دروغ چرا؟!
عضویتم در گروه ایتای باشگاه کتاب‌خوانی نشر ستاره‌ها، صرف یک حضور منفعلانه بود؛ قصد همراهی نداشتم، فقط آمده بودم که ببینم چه می‌کنند...!
.
 از میان آن همه چالش و گفت‌وگوی درون گروه، فقط یکی را شرکت کردم؛ آن هم باز به لطف پست اینستاگرامی دو سال قبل‌م، خاطرات لحظه‌ی شنیدن خبر پرواز سردار...!
.
برنده‌ی این چالش بودن را به فال نیک گرفتم. گفتم سردار خواسته روز میلاد حضرت مادر سلام الله علیها، هدیه‌ای برایم روانه کند با هدف آشنایی با یکی از همنشینان بهشتی‌اش.
.
برنامه‌ی خوانش روزانه باشگاه شروع شد.
روز اول...
روز دوم...
روز سوم...
دروغ چرا؟!
خیلی وقت‌ها وسوسه می‌شدم مقرری‌های روزهای بعد را هم بخوانم و کیف‌م کوک‌تر شود از این همراهی با بی بی مرضیه‌ی دوست‌داشتنی؛ اما با هزار زور و زحمت جلوی خودم را می‌گرفتم.
.
به نیمه‌های کتاب که رسیده بودیم؛ چشمم خورد به صفحه‌ی معرفی کتاب در نرم‌افزاری که این روزها باعث اشتیاق و استمرارم در کتابخوانی شده بود؛ بهخوان.
.
ضربه؟! تلنگر؟! افتخار؟! اشتیاق؟! ترس؟! تعجب؟! نمی‌دانم...!
هرچه که بود، غریب بود؛ مثل همان روزی که با حاج عمار آشنا شده بودم...!
.
تاریخ تولد شهید؟! سی‌ام شهریورماه ۱۳۶۵؛
و من؟! زاده‌ی سی‌ام شهریورماه ۱۵ سال بعد...!
.
تلخ خندی نشست گوشه‌ی صورتم!
های روزگار!
حس رفاقت و نزدیکی به حسین‌خانِ محرابی همین بود؟!
عجب بخت بلندی...!
.
حسین آقا هم شبیه ما بود و هم نبود!
مردی با همین جسم خاکی و فانی، اما با روحی بلند و درک ناکردنی...!
.
به گمانم راز سعادت و عاقبت به خیری شهید، دلبری‌های ریز و درشتی بود که از خدا می‌کرد و چه خوب معشوقی برگزیده بود او...!
.
روزهای همراهی با بی بی مرضیه بانو و قصه‌ها و غصه‌های ایشان، دیروز برایم به پایان رسید اما، روایت بی‌قراری بعد از این، گوشه‌ی کتابخانه، نور متفاوت‌تری دارد؛
هدیه‌ی سردار،
در حوالی روزهای میلاد مادر آب سلام الله علیها،
برای آشنایی و همنشینی با یک همزاد،
و تثبیت این همراهی در شب میلاد پدر خاک علیه السلام....!
.
به امید اینکه صاحب نام زیبای این شهید والامقام دست‌گیر ما در دنیا و آخرت باشد...!
      
7

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.