به گزارش زنان تروا

به گزارش زنان تروا

به گزارش زنان تروا

محمد رضایی راد و 1 نفر دیگر
4.6
5 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

8

ناشر
بیدگل
شابک
9786223130939
تعداد صفحات
126
تاریخ انتشار
1401/11/30

توضیحات

         در پایان نمایش، هکاب به زبان زوزه خواهد خروشید: «سگ شوید زنان. شما نیز چون من سگ شوید. بگذارید این‌همه رنج و این‌همه خشم تن‌پوش انسانی‌تان را بدرد و تن حیوانی‌تان را آشکار کند. بگذارید از این‌همه شقاوت که در روحمان خلیده تنها حیوان برجا بماند. بگذارید خاطرۀ این شهر سوخته و این اجساد خاکسترشده تا ابد در لاییدن ما زنده بماند. بیایید بِلاییم و فتح‌نامۀ این شکست را با لاییدن بسراییم و تاریخ این فتح را با زوزه‌هامان گزارش کنیم.» و بدین‌گونه هکاب نهایی‌ترین هاویۀ شقاوت را به ما می‌نمایاند، شقاوتی که در آن مرز میان ستمدیده و ستمگر از میان می‌رود؛ هاویه‌ای که در آن انسان بشر بودن فرومی‌گذارد و به جانور فرومی‌غلتد. اما تاریخ شقاوت را تنها با همین زبانِ زوزه می‌توان گزارش کرد.
      

یادداشت‌ها

          در اکثر داستان‌های معاصر ایرانی، تصویری که ما از زنان داریم یک تصویر منفعل، افسرده و منتظر برای کسی‌ست که اون‌ها رو نجات بده. 
هرچند به گزارش زنان تروآ در نگاه اول یک تراژدی قدیمی یونانی رو روایت می‌کنه ولی اتفاقا به زعم من یک راویت کاملا معاصر از زن مدرن و کنش‌گر ایرانیه. 

زنی که منفعل نیست، زنی که منتظر منجی نیست و زنی که حالا به خودش اجازه می‌ده خشمگین بشه.
راستش احساس خشم، از بین تمامی احساسات برای من گنگ‌تر و دست‌نیافتنی‌تره و با هر بار چشیدن طعم اون عذاب وجدان باورنکردنی‌ای بهم تحمیل می‌شه. و حالا چند وقتی هست که می‌دونم این تجربه از احساس خشم از بیرون، از جامعه و از خانواده به من تحمیل شده.
می‌خوام این اجازه رو به خودم بدم و این تجربه رو تعمیم بدم به زنان جامعه‌ی ایرانی که سال‌هاست قدرتشون ازشون گرفته شده‌. قدرت خشمی که می‌تونه ویران‌کننده باشه و قدرت خشمی که می‌تونه از قدرت خونخوار‌ترین سردار یونانی هم مهیب‌تر باشه. 

حالا به جای عذاب وجدان، به جای انتظار و به جای انفعالی که سال‌ها در ادبیات معاصر با اون مواجه بودیم، در این نمایشنامه‌ی درخشان با زنانی مواجه می‌شیم که از ابراز خشم به بدوی‌ترین حالت ممکن و از عاملیت در نوشتن سرشت و سرنوشت خودشون بیم و عذاب‌وجدانی ندارند.
        

0

          و این هم آخرین اقتباسی که از زنان تروا و هکوب وجود داره...
نغمه ثمینی و محمد رضایی راد یک بازنویسی از روی دو نمایشنامه اوریپید یعنی هکوب و زنان تروا انجام دادن که جالب و خوب از کار در اومده...
زنان تروا یک اثر ضد جنگ با فوکوس بر روی زنان و بازماندگان جنگه...
پیشتر از این سنکا و سارتر هم درباره زنان تروا قلم زده بودند و انصافا هم نتیجه خوبی داده بود. 
مسئله زنان در جنگ و یا اصولا بازمانده های جنگی ، مسئله ایه که خیلی بهش پرداخته نمیشه اما واقعا بازنده واقعی جنگها بازمانده ها و مخصوصا زنان هستند...
مسئله زنان تروا هم مسئله همه زنانه...حتی زنان امروزی در ایران ۱۴۰۳ که در این کتاب به خوبی نمایان شده...
زنان تروا یک سوگنامه ست ... یک تعزیه ست... یک تراژدی دردناکه که باید خونده و دیده بشه.
نکته جالب درباره این اثر ( به گزارش زنان تروا ) بخش رو به رو شدن هلن و منلائوسه که در آثار قبلی هلن قصد گول زدن منلائوس رو داره و همه چیز رو به گردن خدایان و اون مسابقه معروف میندازه اما نغمه ثمینی و محمد رضایی راد ، برای اینکه نمایشنامه اینقدر تلخ و خسته کننده نشه ، اومدن از تمهید خود یونانیان باستان استفاده کردن و یک قطعه ساتیر هم به داستان اضافه کردند که اتفاقا همین بخش رو به رو شدن هلن و منلائوسه 
قطعه ساتیر به قطعه ای میگن که معمولا در پایان سه گانه تراژدی ها برای رفع خستگی تماشاگران اجرا می شد و کمی خنده دار بود و اسطوره ها و داستان همون تراژدی ها رو به سخره میگرفت...

در کل زنان تروا رو بخونید...اثر اوریپید رو بخونید و بعد برید سراغ سنکا و سارتر و این اثر رو هم از دست ندید...

در آخر باز هم لعنت به جنگ و جنگ طلبان ...
        

5

          چقدر حسرت می‌خورم که می‌توانستیم اجرای چنین نمایشی را از نزدیک ببینیم و نشد؛ اما حتماً آن روز به‌زودی فرامی‌رسد. نغمه ثمینی و محمد رضایی‌راد با استفاده از روایت «زنان تروا» و «هکوبه»ی اوریپید این نمایشنامه‌ی اقتباسی را به زیبایی تمام نوشته‌اند؛ جوری که ساختار اصلی تراژدی حفظ شده و در عین حال چنان با ظرافت مفاهیم معاصر در دل این روایت بی‌زمان جای گرفته‌اند که به هیچ‌وجه در ذهن مخاطب ایرانی و فارسی‌زبان توی ذوق نمی‌زند. بعد از خواندن «زنان تروا»ی اوریپید و سنکا، خواندن اثری بر همان اساس اما بدون ‌واسطه‌ی ترجمه شگفت‌انگیز بود. 
از همان ابتدای نمایش با آن شروع کوبنده که پولودروس را با گلویی بریده و خون‌آلود بر فراز پشته‌ها می‌بینیم می‌دانیم که آخرین امید زنان تروایی از بین رفته است و این شروع برای مخاطب ایرانی که گوشش از باورهای مربوط به قهرمان‌پروری پر است می‌تواند بسیار معنادار باشد؛ مای مخاطب می‌دانیم که زنان تروایی چه ساده‌لوحانه تصور می‌کنند پولودروس – یک مرد دیگر – قرار است به نجات‌شان بیاید؛ درحالی‌که چنان‌که هکاب در انتها اعلام می‌کند نمی‌توانند روی چیزی جز خشم خودشان حساب کنند. زنان شروع‌کننده‌ی این جنگ خونین و بیهوده و همین‌طور تمام‌کننده‌ی آن‌اند؛ این جنگ به‌بهانه‌ی یک زن (هلن) – اما در نهان به دلیل قدرت‌طلبی مردان – و  با قربانی شدن یک دختر باکره (ایفی‌ژن، دختر آگاممنون) شروع و با قربانی شدن دختری دیگر (پولکسینا، دختر پریام و هکوبه) به پایان می‌رسد؛ اما هرگز جایی مردان نظر زنان را درباره‌ی آن جنگ نپرسیده‌اند:
«پریام: من به تنهایی برای شروع جنگ تصمیم نگرفتم.
هکاب: نه نگرفتی؛ تو از مردان تروا پرسیدی. از زنان هم پرسیدی؟ چرا سهم ما از تصمیم جنگ هیچ بود و در رنج شکست برابر؟ چه می‌گویم؟ برابر؟ شما در شکست هم پرافتخار جان باخته‌اید، و ما زنان اما هر جنگی را از پیش باخته‌ایم... در لای پای سپوخته‌مان، هم سهمی از فتح و فیروزی تپانده‌اند هم اندوخته‌ای از شکست و تیره‌روزی.»
هکاب در سراسر نمایش از درد زایمانی می‌رنجد و شکایت می‌کند؛ دردی که نشانه‌ی تولد چیزی است که به گفته‌ی خودش از آن پریام نیست؛ این خشمی که از او زاده می‌شود فقط و فقط آفریده‌ی خودش است و در نهایت با بدل شدن به سگ و تشویق زنان دیگر به سگ شدن، خشم زنانه‌ای را به تصویر می‌کشد که همیشه در پستو پنهان شده و اجازه‌ی ابراز شدن و بودن از او گرفته شده است.
شیوه‌ی نگارش متن، جابه‌جایی در رؤیا و واقعیت و زمان و مکان و تغییر نقش‌ها خیلی زیبا بود؛ نه آن‌قدری بود که مخاطب گیج شود، نه آن‌قدر زیاده‌روی در آن شده بود که توی ذوق بزند. زبان نمایش‌نامه هم بسیار زیبا بود و نشان می‌داد که دو نویسنده چقدر برای نوشتن چنین اثری زحمت کشیده‌اند.
        

16