تاثیر علم بر اجتماع

تاثیر علم بر اجتماع

تاثیر علم بر اجتماع

برتراند راسل و 1 نفر دیگر
3.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

4

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

کتاب تأثیر علم بر جامعه، تصویری روشن از مزیت ها و مضرات علم را برای جامعه ارائه می دهد و خواننده را با خود به عمق ماجرا می کشاند تا جایی که به تفکر و تحلیل برسد. آنچه در کتاب حاضر می خوانید؛ واقعیت های دردناک گذشته، حال و آینده هستند که به زبانی ساده روایت شده اند تا برای آن هایی که اهل اندیشیدن هستند به عنوان محرک عمل کند. بعد از خواندن کتاب، درمی یابید که فقدان علم و حضور علم، چه بر سر جوامع آورده و قدرت طلبی و جاه طلبی کشورهای قدرتمند به جایی رسیده که به مردمان خودشان هم رحم نمی کنند.

یادداشت‌های مرتبط به تاثیر علم بر اجتماع

            "آنچه داریم مهم است و باید در حفظ آن بکوشیم"
-از متن کتاب

0- دوست دارم راسل را معرفیِ معنادار بکنم، ولی جرئت نمی‌کنم. برای همین:
برتراند راسل فیلسوف شهیرِ انگلیسی در سنت تحلیلی است. در این سنت فلسفی که در زاویه با سنت فلسفه قاره‌ای قرار می‌گیرد (خیلی هم تقسیم بندیِ قرص و محکمی نیست حقیقتا)، بحث‌هایی نظیر منطق، فلسفه ریاضی، مسئله صدق، زبان و... اهمیت اساسی دارند. راسل به عنوان یک فیلسوف فعالیت‌های مهمی در این سنت فلسفی کرده است. مقالهٔ "انگارهٔ علیت/Notion of Cause" را می‌توان نمونه‌ای از مداقه‌های فلسفی راسل دانست و از قِبَلِ متونِ فلسفیِ راسل، می‌توان به تیز بودنِ ذهنِ او رسید (چون هنوز همچین درست با راسلِ فیلسوف مواجه نشده ام، صرفا به این مقاله اشاره می‌کنم که کمی باهاش درگیر شدم).
راسل به عنوان یک کنشگر سیاسی و متفکر حوزه عمومی نیز فعالیت داشته است که خب، من با این وجه از راسل بیشتر آشنا هستم.
راستی یه کتاب تاریخ فلسفه هم برای پول درآوردن نوشته، خیلی سراغش نرید🤝😂

1- در کتاب "تاثیر علم در جامعه" که راسل در 1951 منتشر کرده است و در 1343 به فارسی ترجمه شده است، یک متن تمام عیار در دفاع از علم مدرن را می‌بینیم. البته مشخصا راسل "تلاش" کرده است خود را دگم نشان ندهد، و به نظرم تاحدی ولو اندک موفق بوده است در این دگم نبودن، اما به نظر من می‌توان سویه‌های علم‌باورانه/scientism بسیاری قوی‌ای در متن پیدا کرد. باید منظور از علم‌باوری را واضح کنم.
به نظر غیرقابل انکار است فواید علم. یعنی حقیقتا ناشمار می‌توان  از فواید علم گفت. اما اینکه کسی باور داشته باشد به فواید علم یا صرفا برشمارنده آن فواید باشد، دلالت بر علم‌باور بودن آن فرد ندارد. علم‌باوری صورت‌های مختلفی دارد، اما در تعریفی ساده می‌توان علم‌باوری را "اعتقاد به قدرت علم در حل مسائل بغرنج بشری" دانست. اینجا خیلی حرف می‌شه زد، ولی عجالتا رد می‌شیم. (در ضمن منظور از علم چیز بنام science با مختصات مدرن کلمه است. این چیزِ جدید، توفیر دارد با چیزهای دیگر مثل دانش معرفت و جز آن. علم رو ساده (و غلط!) بخوام بگم چیه، همون روش تجربی و استقرا و مشتقات. پس علم‌باوری یعنی باور داشته باشی به قدرت همین علم مدرن با تمام مختصاتش، در حل مسائل بشری.)
البته خوش‌بینیِ راسل مطلق نیست اما بالاخره مفصل اعتقاد دارد به قدرت علم، مخصوصا در قیاس با جایگزین (آلترنتیو🫠) هایش. 

2- راسل در این کتاب زبانی کوبنده، استدلال‌های برنده و ادعاهایی گزاف (گزاف در لغت به معنای بی‌اندازه و بسیار نیز آمده است) دارد. خب اینجا و سر تک تک ادعاهای پرشمار کتاب می‌توان دعوا کرد. فکر کنم پس از مطالعه صرفا فصل اول کتاب، حداقل 20ادعا را گلچین کردم که می‌توان سر تک تک آنها بحث کرد. اصلا وقتی اسم متفکرهای بزرگ می‌آیند، پای جهان تفسیر که از قضا بی‌در و پیکر است، به میان می‌آید و دعوا آغاز می‌شود. البته به نظرم ماهیت کتاب جدلی نوشته شده است و با این حال ارزش نقد کردن دارد (دوباره این فسقله دم درآورده).
برای نمونه، نویسنده برای نقد ارسطو به طبیعیات ارسطو ارجاع می‌دهد. یعنی نویسنده علاوه بر زدن علل اربعه ارسطویی(همون غایی/مادی/فاعلی/صوری)، یهو میاد فرازهایی از طبیعیاتِ ارسطو، به دید علم مدرن و فیزیک مدرن، که احمقانه اند را ردیف می‌کند تا ارسطو را بزند. به مواجه مختصر با ارسطو فهمیده ام راحت است با ارجاع به طبیعیات ارسطو، بخواهیم وجاهتِ اعتباری حرف‌های ارسطو را از ریشه بزنیم که خب، شارلاتانیزم این است!
یا مثلا ستیز راسل با کلیسا، نمونه‌ای دیگر از نماینده درست بودن این متن برای علم‌باوری است. چون ستیز بین علم و دین، و در اروپا علم و کلیسا، از دال‌های مرکزی علم‌باوری بوده است.
چقدر حرف می‌تونم بزنم!!!!

3-هرچه از کتاب نقد داشته باشم، نمی‌توانم ذکاوت، تیزبینی و وحشی‌بودن ذهن راسل را نفی کنم (ذهنِ وحشی در کار فکری، تعریف و تمجید است!).
در کتاب پر از ایده‌های درخشان و حرف‌های بهت‌آور بود.
برای نمونه:
یک ایدهٔ جذاب در کتاب، ایدهٔ هم‌مسیریِ تکنولوژی (ماحصل علم) و افزایش قدرت دولت‌ها بود. یعنی تکنولوژی کاری کرده است، امروزه چیزی بنام دولت مدرن که همه‌جا ید قدرت خودش رو پخش کرده رو بتونیم ببینیم.
از سمت دیگر، دولت‌ها می‌توانند با استفادهٔ مفصل از علم، استبداد و توتالیتر بودن خود را بیشینه کنند. در زمان راسل شوروی، و در زمان ما چین مثال‌هایی خوب برای این نکته‌سنجی اند.
یک ایده جذاب دیگر که در اوایل کتاب هم به آن اشاره شده بود، ایدهٔ "گسترش تکنولوژی فراتر از قوای ادراکی ما" بود. ساده بگم، یعنی تکنولوژی سریع‌تر از اینکه ما باهاش همگام بشیم توسعه پیدا می‌کنه. همین الان به هوش‌مصنوعی نگاه کنید. هزار نکته اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و... در موردش هست، که نمی‌دونیم باهاش چی کار کنیم. یعنی توسعه دادیم تک رو ولی بالاخونه برای درکش نداریم! زمان راسل و امروز! بمب اتم نمادی از این وضعیت بوده. این نکته‌سنجی خیلی مهمه که صرفا نباید مغروق در مخدر توسعه تکنولوژی باشیم، بلکه باید به خماریِ بعدش هم فکر کنیم.

4-یک نقدم به کتاب این است که خیلی پراکنده است و از تاریخ علم و فلسفه علم، اخلاق علم، سیاست و اقتصاد و زیست و هزار یک عنوان دیگه، چیز میز تو کتاب هست که به همه‌چیزدان بودن راسل می‌خوره😁

5- کلا با راسل سیاسیِ حال نمی‌کنم؛ چپ بوده. البته چپِ قابل احترام😁
قرار نبود انقدر بشه. ولی شد. راستی، کلی گزارش پیشرفت مفصل هم براش نوشتم، می‌تونی بری اونا رو هم بخونی :) 

علم لاینفع: آیا می‌دانستید در کمبریج، راسل و کینز(اقتصاددان مشهور) هم کلام بوده اند؟ آیا می‌دانستید، کینز، ویتگنشتاین را خدای خود می‌دانسته است؟ (اینا رو از دکتر معروضی یاد گرفتم😊)