بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

رنج کشیدگان و خوارشدگان

رنج کشیدگان و خوارشدگان

رنج کشیدگان و خوارشدگان

4.3
11 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

20

خواهم خواند

28

آن وقت عاقبت رمانم از چاپ درآمد.دیر زمانی پیش از درآمدنش غوغایی در دنیای ادبیات به راه انداخت.بلینسکی از خواندن دست نوشته ام مثل یک کودک در پوست خودش نمیگنجد.نه اگر تا به حال اصلا شاد شده باشم،شادی ام در نخستین لحظه های سکر آور موفقیتم نبوده،بل پیش از آن بوده که حتی دست نوشته ام را برای احدی بخوانم؛در آن شب های درازی که غرق در آرزوها و رویاهای شیرین و عشق سوزان نسبت به کارم گذشته بود؛هنگامی که با نقش خیالم به درون داستانی خزیده و به دیدار شخصیت هایی رفته بودم که خودم آفریده بودمشان،تو گویی خانواده ام بودند،آدم هایی واقعی؛دوستشان می داشتم،با شادی شان شاد می شدم و با اندوهشان اندوهگین؛و گاهی حتی واقعا برای قهرمان بی شیله پیله ام اشک می ریختم.و عاجزم از توصیف اینکه چقدر ایخمینف و همسرش از موفقیتم شاد شدند،هرچند در ابتدا سخت شگفت زده بودند.برایشان خیلی غریب بود!

لیست‌های مرتبط به رنج کشیدگان و خوارشدگان

پست‌های مرتبط به رنج کشیدگان و خوارشدگان

یادداشت‌های مرتبط به رنج کشیدگان و خوارشدگان

            داستان بی‌نهایت قشنگی درباره یک نویسنده جوان و علاقمندی‌ش به دختر خانواده‌ای که همراهشون زندگی می‌کرده هست. اما داستان پیچیده میشه، شخصیت‌هایی اضافه میشن و درون‌مایه‌ی روانشناسی به شخصیت افراد و رفتارهاشون تو روند داستان جون می‌گیره. توصیفات خیلی زیبایی داشت، نویسنده به قدری ماهرانه روایت کرده بود که تونست ۹۰۰ صفحه (داخل موبایل) من رو همراه کنه با خودش. یه جاهایی از داستان از شدت استرس نفسم می‌گرفت و فقط با ولع می‌خوندم که ببینم چه اتفاقی می‌افته. روند داستان رو بیشتر از پایانش دوست داشتم اما در کل یه سری جاها برام غیرقابل باور می‌شد رفتارها و حرف‌های آدم‌ها که می‌ذارم به حساب عدم شناخت خودم از مردم و جامعه روس تو زمان زندگی نویسنده و شاید هم اغراق‌های راوی.

استاریکووا در مقدّمه‌ای که بر ترجمهٔ انگلیسی این کتاب نوشته می‌گوید:
برادران کارامازوف، جنایت و مکافات، و ابله بزرگ‌ترین رمان‌های داستایفسکی اند، و آزردگان دریچه‌ای است به جهان نویسنده‌ای بزرگ، طرح‌ونقشه‌ای وسیع برای بوم‌هایی عظیم که از پی خواهند آمد. به عقیده‌ی من، هر که خواندن داستایفسکی را با آزردگان آغاز کند بختیار است؛ از جای درستی آغاز کرده؛ خاصه اگر جوان هم باشد.

«تحقیر و توهین‌شده‌ها» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/59638
          
روشنا

1402/05/20

            سومین کتاب و اولین کتاب بلندی بود که از داستایفسکی خوندم. 
آزردگان داستانی درباره عشق و نفرته؛ عشق و ایثارگری ناتاشا برای آلیوشای ساده‌دل و بی‌اراده‌، و وانیا برای ناتاشایی که عاشق فرد دیگه‌ای شده؛ آزردگی دوطرفه ایخمنیف (پدر ناتاشا) و ناتاشا؛ کینه‌ای که با فکر کردن هرروز و هرروزه به قلب دردمند و زخم‌خورده‌ای که هنوز در سینه می‌تپه، بزرگ و  بزرگ‌تر میشه و به آدم اجازه نمیده بتونه راه بخشیدن رو پیش بگیره و بذاره عشق بزرگ‌تر از زخم‌ها و رنج‌هاش باشه؛ شرارت شخصیت شاهزاده و زیرکی و پیروزیش در برابر انسان‌های شریفی که تنها سلاحشون خشم و صبوریه...
من از خوندن کتاب‎های غمگین و رنج کشیدن آدم‌ها خیلی ناراحت میشم و معمولاً سراغ این مدل کتاب‌ها نمیرم؛ اما جالبه که داستایفسکی با وجود رنج‌های فراوان، قدرتی به شخصیت‎های داستان میده که به خواننده هم منتقل میشه و کمک میکنه داستان رو تا آخر ادامه بدی.

" او واقعا خشمگین بود، اما شاهزاده آرام و خونسرد. چنین آدم‌های رذل و فرومایه‌ای همیشه در برابر آدم‌های به اصطلاح بزرگوار پیروز می‌شوند و آدم‌های شریف به قدری بزرگوارند که به راحتی فریب می‌خورند و به جای آنکه از راه قانونی وارد شوند، از روی نجابت و بزرگواری به هر حرفی تن می‌دهند."
          
            اینکه تعداد زیادی از آثار یک نویسنده شاهکار باشند یعنی آن نویسنده یک نابغه است. نابغه‌ای که شاید سده‌ها باید بگذرد تا همچون اویی بیاید. به عقیده من داستایفسکی نابغه ادبیات جهان است. برای اثبات این مدعا خواندن چندتا اثر از او کافی است از جمله همین کتاب. یعنی رنج‌کشیدگان و خوارشدگان. من تا قبل از اینکه این کتاب را بخوانم تعریف دو سه اثر از داستایفسکی را شنیده بودم که شاهکارهای او هستند اما وقتی این کتاب را خواندم معتقد شدم باید به آن لیست این کتاب را هم اضافه کرد. 
خوارشدگان و رنج‌کشیدگان یک شاهکار داستانی است با همان جهان ذهنی داستایفسکی. پر کشش و متحیر کننده. با شخصیت‌هایی زنده و پویا. داستانی عمیق و فراگیر. شاید بخش‌هایی از کتاب ابله و جنایات و مکافات مطول و ملالت بار باشد اما این کتاب اینگونه نیست. ضرب آهنگ داستان سریع و پر قدرت پیش می‌رود و همین سبب می‌شود شما هر بار منتظر بمانید که چه می‌شود. 
کتاب بخشی از جهان‌بینی نویسنده‌اش را نمایندگی می‌کند. داستایفسکی به حق یک متفکر بود‌ه. متفکری که انسان محروم، انسان رنج‌کشیده، انسان تنها، انسان سرگردان، انسان صادق و و و برایش اهمیت داشته است. این کتاب هم در همان جهان‌بینی قرار می‌گیرید.
بی‌تردید این کتاب یکی  خواندنی‌ترین کتاب‌ها است. بار دیگر این کتاب را خواهم خواند...
          
            تمام‌ شد. صفحه‌ی ۴۸۰ را که خواندم کتاب را بستم و چپاندمش زیر بالش. لحاف را کشیدم روی سرم. خیلی زود نفس کم آوردم اما نمی‌خواستم به این زودی‌ها از آن زیر سر بیرون بیاورم. #رنج_کشیدگان_و_خوارشدگان  زیر سرم بود و می‌خواستم هم نمی‌توانستم گریه نکنم. اشکم جاری بود و مدام زیر لب می‌گفتم:
" نباید اینطور می‌شد، دیدی ناتاشا دیدی گفتم رنج لزوما ضامن آینده نیست، دیدی دختر ساده‌دلم که بعضی‌ها فقط به دنیا آمده‌اند که رنجور کنند و بمیرند بی‌آنکه رنجی دیده باشند اما دوست زیباروی من حالا که این آدم‌ها هم کنار ما نفس می‌کشند حداقل خودمان که نباید رنج به خودمان تحمیل کنیم، حسابی کفرم را درآوردی اما شماتت نمی‌کنم چرا که لایق شماتت نیستی..."
دلم می‌خواست دستم به تک تک شخصیت‌ها می‌رسید و هر چه لایقش بودند را بارشان می‌کردم. دلم می‌خواست داستایفسکی دل‌نازک و بی‌تعارف را یک گوشه گیر می‌آوردم و بعد از آن که حسابی گریه کردم و قلبم سبک شد دستانش را غرق در بوسه می‌کردم که اینقدر خوب آدم‌ها را دیده و به تصویر کشیده‌شان. این چینش کلمات کار هرکسی نیست. به او می‌گفتم که تا ابد دعای خیر کسانی که به ندرت به چشم جهان می‌‌آیند را به جان خریده‌ای و خانه‌ی آخرتت آباد مرد. به او می‌گفتم که با وجود آنکه مشتتان جایی در اواسط داستان برایم باز شده بود اما من کتابتان را نه از برای پیرنگ و تعلیق که برای توصیف‌ها و آدم‌شناسی‌اش دست گرفتم و حالا هم غرق در شعف و بغضم، این کار فقط از دست شما برمی‌آید و بس استاد بزرگ، آسمان هم شاهد حرف‌های من است که در نیمه‌ی بهمن چون اردیبهشت می‌بارد...
پ‌ن: یادداشت برای چند روز قبل است.