بیلی بتگیت

بیلی بتگیت

بیلی بتگیت

ئی. ال. دکتروف و 2 نفر دیگر
4.0
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

22

ناشر
قطره
شابک
0000000124459
تعداد صفحات
373
تاریخ انتشار
1372/4/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
برای آشنایی با دکتروف لازم نیست حتما اهل داستان نوشتن باشید. سالهاست که نه تنها نویسنده ها که تقریبا همه ی خواننده های پی گیر ادبیات داستانی هم با رمان متفاوت "رگتایم" نوشته ادگار لورنس دکتروف آشنا هستند.بیلی  باتگیت کتاب دیگر دکتروف اگرچه به اندازه ی رگتایم شناخته شده نیست اما اثری است با ویژگی های گاه مشابه و گاهی متفاوت با رگتایم که در حال و هوای زمانی و مکانی مشابه با همان کتاب می گذرد.

بیلی باتگیت روایت یک بازه ی زمانی چند ماهه از زندگی پسربچه ی فقیری است که به طور خودخواسته وارد یکی از مخوف ترین دسته های گانگستری دهه ی 30 نیویورک می شود. پسری که اگرچه به عنوان یک راوی نوجوان درک و دریافت شخصی و گاه خام دستانه ی خودش را دارد، اما در کنار آن با دید عمیق و انسانی به خصوصیات درونی آدم ها، داستان را از یک روایت صرفا گانگستری به راویتی درباره ی آدم ها بدل می کند. انبوهی از گفتگوهای درونی پسر در متن کتاب نه تنها خسته کننده نیستند که آنچنان با مهارت نوشته شده اند که خواننده را هر لحظه مشتاق تر می کنند.

تعادل منطقی بین بخش هایی از وقایع که گفته می شوند و بخش هایی که ساختن و حدس زدن ریزه کاریهای وقوع شان به تخیل خواننده واگذار شده و همین طور تکنیک ویژه ای که در  روایت بخش های هیجان انگیز ماجرا استفاده شده و بعد از طرح مسئله نه به ادامه روند حل آن که به نمایش نتیجه می پردازد تا روند حل مسئله را خودبخود روشن کند از دیگر ویژگیهای برجسته ی این رمان هستند. شاید تنها نقطه ای از کتاب که خواننده ی امروزی را تا حدی دلزده می کند پایان بندی ضعیف آن باشد. پایان بندی که به نطر می رسد رمان برجسته دکتروف را از داشتن عنوان یک "رمان مدرن" محروم می کند.

      

لیست‌های مرتبط به بیلی بتگیت

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

115

یادداشت‌ها

          به نام او

🔹️بیلی باتگیت دومین رمانی بود که از ای.ال.دکتروف می‌خواندم، اولین کتاب رمانِ بسیار خوبِ  رگتایم بود. هر دو رمان را با ترجمه شیوای نجف دریابندری خواندم.

🔸️ رگتایم را پنج سال پیش خواندم، هرچند چیز زیادی از آن در خاطر ندارم ولی ساختار بدیع و ضرباهنگ سریع که با نوع داستان هماهنگ بود در یادم مانده است و از کتابهایی‌ست که باید دوباره بخوانم، مقدمه نجف هم از آن نوشته‌های خوب اوست که تا به‌ امروز چندین بار خوانده‌ام، و اما بیلی باتگیت

🔸️از لحاظ ساختاری این رمان با رگتایم در دو دنیای جداگانه قرار دارند، انگار که دو نویسنده آنها را نوشته‌اند. رگتایم ساختاری نو با َرباهنگی بالا داشت ولی بیلی باتگیت داستانی‌ست که ساختاری کلاسیکتر دارد که سیر اتفاقات در آن چندان سریع نیست و در بعضی از فصلها اتفاق خاصی نمی‌افتد و راوی بیشتر به توصیف حالات درونی شخصیتها می‌پردازد.

🔸️بیلی باتگیت داستان نوجوانی با نام مستعار بیلی باتگیت است که به‌صورت اتفاقی عضو دسته‌ای معروف از خلافکاران نیویورک می‌شود و اتفاقاتی را از سر می‌گذراند، همانطور که دریابندری در مقدمه مستوفای خود بر این کتاب می‌گوید، کتاب به‌نوعی پارودی یا نقیضه‌ای بر رمان‌های گانگستری آمریکایی است. بسیاری از اتفاقا چنان کاریکاتورگونه است که شکی باقی نمی‌گذارد که دکتروف می‌خواسته داستانهای گانگستری را به‌شوخی بگیرد، خصوصاً پایان‌بندی رمان.

🔸️رمان جزو رمانهای محبوب من نبود هرچند از خواندنش لذت بردم خصوصاً از ترجمه خوب نجف و لحنی که برای ترجمه به آن رسیده بود (البته نسخه دیگری از این کتاب با عنوان بیلی بتگیت با ترجمه #بهزاد_برکت توسط نشر قطره منتشر شده است که من بخش‌هاییش را خواندم و الحق خوب بود تفاوتش با ترجمه نجف در این بود که برکت داستان را با فارسی معیار ترجمه کرده است) به هررو خواندنش خالی از لطف نیست. البته این کتاب مرا مجاب کرد که باز هم از ادگار لارنس دکتروف -این نویسنده تجربه‌گرا- بخوانم.
.
🔹️در آخر اینکه بعد از اتمام کتاب نسخه سینمایی آن را با کارگردانی رابرت بنتون و بازی داستین هافمن و نیکول کیدمن که در سال نود و یک میلادی ساخته شده است، دیدم. که فاصله بعیدی از رمان داشت. کارگردان اصلا لحن طنز رمان را نفهمیده بود و با تصرفهایی که در داستان خصوصاً پایان‌بندی کرده بود علی‌رغم بازیگران مطرح اثری بی‌کیفیت را عرضه کرده بود. امتیاز من به این رمان از پنج، سه است و به فیلم از پنج، یک.
        

6

        بیلی جوان ۱۵-۱۶ ساله ایست ساکن در منطقه ای فقیرنشین که محل خلاف کاری باندهای قاچاق بزرگ است. او به علت تردستی مورد توجه رئیس یکی از دسته های مافیایی مورد علاقه اش قرار می گیرد و جذب گروه آنها می شود. بیلی در آنجا با هویت و کارهای مخفی آنها آشنا شده و تازه می فهمد عضویت در این گروه آنقدرها هم که فکر می کرد مورد پسندش نیست. از آدم  کشی آنها بیزار است تا جایی که حتی با یادگیری تیراندازی آرزو می کند هیچ وقت مجبور به استفاده از تفنگ نشود. 
  در این میان بیلی با زن جوان و زیبایی به نام درو آشنا شده و می فهمد بر خلاف ظاهر معصومش چه گذشته پر فراز و نشیبی داشته. او سعی می کند جان درو را نجات دهد و در پایان با کشته شدن اعضای اصلی باند همه ثروت باند نصیبش می شود. البته با فرزند ناخواسته ای که درو به او تحویل می دهد و به عنوان یادگاری از دوران عضویتش در این باند مخوف مجبور است او را به کمک مادرش بزرگ کند.

داستان مافیایی هرچند  زیادمورد علاقه من نیست اما کتاب را به علت توجه به تکنیک های نویسندگی اش جمع خوانی کردیم. توجه به جزئیات، مثال های بی نظیر برای شرح توصیفات مکان ها و اشخاص از نقاط برجسته کتاب بود که الحق باعث شد به خلاقیت دکتروف غبطه خورده و به خاطر این ترجمه بی نظیر بر روح مرحوم دریابندری درود بفرستم
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2