حوض شربت

حوض شربت

حوض شربت

4.3
16 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

33

خواهم خواند

16

شابک
9789642546909
تعداد صفحات
320
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        کتاب «حوض شربت» نوشته مریم قربان زاده خاطرات یکی از بانوان قهرمان این سرزمین است که مثل دیگر مادران و همسران در پس پرده فعالیت‌ها و اتفاقات مهمی قرار داشته است. او همسر یکی از یاران امام خمینی (ره) است که در جریان نهضت انقلاب اسلامی همراه و یاور ایشان بوده است. بتول باوقار دختری از شهر فردوس است که در نوجوانی همسر طلبه‌ای به نام اسماعیل فردوسی پور می‌شود. شیخ اسماعیل در همان آغاز زندگی تصمیم به هجرت از حوزه مشهد به حوزه نجف را می‌گیرد. سفر سخت این خانواده با دو فرزند خردسال انجام می‌گیرد و پس از آن نیز بتول باید با زندگی ساده و فقیرانه همسر طلبه‌اش در شهر نجف بسازد. شیخ اسماعیل در این شهر با امام آشنا می‌گردد و به یکی از فعالان نهضت او تبدیل می‌شود که در تمام لحظات انقلاب ایشان را همراهی می‌کند و پس از انقلاب نیز فعالیت‌های خود را ادامه می‌دهد. ایشان در حادثه هفتم تیر به همراه شهید بهشتی در حزب جمهوری قرار داشتند و در طی این حادثه به شدت مجروح گشت. بتول که در تمام زندگی سخت حاج اسماعیل همراه او بوده در این لحظات سخت نیز پرستارش می‌گردد و او را از مرگ نجات می‌دهد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به حوض شربت

نمایش همه
حوض شربت
بریدۀ کتاب

صفحۀ 220

اسماعیل گفت: 《دیشب آقا مصطفی(خمینی) مهمان داشتند، صبح حالشان بد شده و بردندشان مستشفی، برو ببین چخبر شده》 دیشب آقا از آلمان مهمان داشتند، شیرینی و تنقلات هم بعنوان سوغات آورده بودند ، آقا هم که از آن شیرینی ها خورده بودند، نصف شب حالشان بد شد. اما نرسیده به بیمارستان تمام کرده اند. ساعت درس مکاسب آقا بود. ظاهرا از رحلت فرزند ارشدشان خبر نداشتند. فقط می‌دانستند که حال آقا مصطفی خوب نیست. از منزل به سمت مسجدِ تُرک می‌رفتند. در همین لحظه احمدآقا رسید. آقا پرسیدند: 《احمد! از مصطفی چخبر؟ 》احمدآقا با هق هق گریه اش، خبر این مصیبت را به پدر داد. آقا که گریه ی احمد را دید، چشم ها را بست و پس از کمی مکث گفت : 《 انّا للّه و انّا الیه راجعون... برویم درس 》 آقا را می‌دید، کوه باصلابتی که حتی چشم هایش تر نشد. اقیانوس آرامی که از تلاطم این طوفان حتی یک تکان هم نخورد. پیکر آقا مصطفی خمینی بعد از طواف کربلا، در ایوان طلای حرم امام علی(ع) به خاک سپرده شد. برای مردمانی که در فقدان فرزند پسر مدتها عزا میگیرند، این صبوری آقا باعث تعجب بود‌. عرب ها مرگ پسر را سنگین و شدید می‌دانند.

3

لیست‌های مرتبط به حوض شربت

یادداشت ها

          بسم الله 
این را باید اولین روایت بدانید. اولین کتاب در نوع خودش. در موضوع خودش. 
موضوعش چیست؟  
درباره چیست؟

شرح شنیدنی و خواندنی دوازده سال زندگی مشترک یک دختر از شهرستان فردوس با یک طلبه ممنوع المنبر در همسایگی امام خمینی در نجف با فراز و نشیب های سخت و جانفرسا که فقط با چاشنی صبر و ایمان است که می توانند آنها را از سر بگذرانند. 
روابط خانوادگی این زن جوان با خانواده امام و پشت صحنه جریانات نهضت امام خمینی و نجف و انقلاب ایران انقدر جذاب است که تازه می فهمید پشت سر هر مرد موفق یک زن ایستاده است یعنی چه؟!

حوض شربت را مریم قربانزاده نویسنده نام آشنای حوزه ادبیات تاریخ شفاهی ،ساده و لطیف و جذاب پر از توصیفات و تعبيرات زیبا و شیرین و بی تکلف نوشته است.

مرور تاریخ انقلاب در آن سال ها از زبان یک زن، شیرین و نمکی و ماندگار است. بیشتر از مطالعه هر کتاب تاریخی در ذهن می ماند... 

این است که می گویم تا به حال چنین کتابی نخوانده آید اما امیدواریم بعد از این، کتاب هایی از این دست را ببینیم و بخوانيم.
        

7

        📄 #یادداشت 
📘 #حوض_شربت
🖋️ #مریم_قربانزاده
📚 #ستاره_ها

⛔⛔خطر لو رفتن داستان⛔⛔

کتاب حوض شربت سرگذشت بتول باوقار، دختری از خانواده‌ای متمول است که با یک روحانی ازدواج می‌کند. مردی که یک روحانی معمولی نبود او در زمان شاه علیه شاه و طاغوت به روشنگری مردم می‌پرداخت. همسر بتول خانم آنقدر به این کار ادامه داد تا در شهر خودش، فردوس ممنوع المنبر شد و در نهایت بعد از مدتی که امام به نجف تبعید شد زندگی و مبارزه با شاه برایش در ایران مقدور نبود و در نهایت بتول خانم و دو فرزند خردسالش با همسرش راهی نجف می‌شوند. از آنجا که همسرش به مبارزه با شاه می‌پرداخت نتوانستند از راه عادی بروند و مجبور می‌شوند قاچاقی از راهی سخت و صعب العبور راهی نجف شوند. سختی های بتول با کودک نوزادش در این راه خودش روضه ای است ناگفتنی. سر انجام این زن صبور و پرتلاش به دیدار پدر معنویش امیرالمؤمنین نایل می‌شود و تمام سختی های سفر از دلش رخت برمیبندد.
 دوازده سال زندگی طاقت فرسا در غربت را فقط امیرالمومنین مرهم بود. همسرش هنوز هم در راه مبارزه بود. با خراب شدن روابط دیپلماتیک ایران و عراق زندگی آنها سختتر شد طوری که امکان رفت و آمد و حتی نامه و تلگراف با ایران نداشتند. بتول نگران مادرش بود که بسیار دلبسته این دختر بود. بعد از سالها که روابط ایران با عراق خوب شد، بتول و فرزندانش توانستند به ایران سفر کنند نحوه مواجهه بتول و مادرش از نقاط عطف داستان بود که بیش از این توضیح نمیدهم تا لذت خواندن را از شما نگیرم. 
مبارزه شیخ اسماعیل همسر بتول خانم هنوز هم ادامه داشت با این تفاوت که در نجف آن‌ها توفیق زندگی در نزدیکی امام خمینی را داشتند. روایت زندگی در همسایگی امام و همسر و خانواده ایشان برای من جالب و خواندنی بود. برخوردهای همسر امام و دستگیری‌های ایشان از خانواده های ایرانی مقیم نجف بسیار خواندنی بود. اوج این روایت نقل مرگ مشکوک فرزند برومند امام، آقا مصطفی بود  توصیف نحوه برخورد امام خمینی در این واقعه برای من بسیار قابل توجه بود نویسنده امام را کوه با صلابتی توصیف می‌کند که حتی چشم هایش تر نشد. اقیانوس آرامی که از تلاطم این طوفان حتی یک تکان هم نخورد. واقعا عمق عظمت این مرد خدا برایم قابل درک نیست. 
در هر صورت توصیفات امام و همسر ایشان به عنوان همسایه در نجف برایم ناب و جدید بود. 
بعد از سختی های بسیار زیاد و پیروزی انقلاب موقع وداع بتول با امیرالمؤمنین پدر مهربان شیعیان رسید تا بتول و خانواده اش به ایران بازگردند. 
با پیروزی انقلاب اسلامی گویی دنبال آسانی های بعد از سختی ها بودیم اما داستان طور دیگری رقم خورده بود، انگار تمام سختی های نجف و قبل از آن فقط برای ایجاد آمادگی بوده و بس. حمله عراق به ایران، جنگ و سختی های اقتصادی به تنهایی سخت بود که در سال 60 با ترورهای منافقین و شهادت شهید بهشتی و جمعی از نمایندگان مجلس و شهادت رئیس جمهور مواجه می‌شویم، قطعا این وسط زندگی بتول هم که همسرش یار امام بود از این سختی‌ها بی نصیب نماند توضیحات بیشتر را باید خودتان در کتاب بخوانید. 
کتاب موضوع جدید و نابی دارد، من تا به حال در مورد نحوه زندگی یاران امام خمینی در نجف نخوانده بودم اما از موضع نویسندگی می‌توانست قوی تر باشد سه ایرادی که به نظر من به عنوان خواننده عادی رسید اول این بود که کاش داستان اول شخص بیان میشد نه دانای کل به طور کلی روایت اول شخص باعث همذات‌پنداری بیشتری در خواننده می‌شود که من این حالت را در رابطه با شخصیت اصلی داستان نداشتم. دوم این که اگر نویسنده می‌توانست با همسایه‌های ایرانی و عرب و سایر افرادی که در مواجهه با این خانواده بودند هم مصاحبه داشته باشد بهتر می‌توانست داستان را نقل کند. ایراد سوم هم پایان ناگهانی داستان بود نمی‌دانم شاید جلد دومی در راه است. 
در کل از خواندنش راضی بودم و از طرح ملی کتابخوانی محدثه بابت معرفی و همخوانی کتاب تشکر می‌کنم. 
به امید آنکه ما نیز بتوانیم همانند بتول خانم قدرتمندانه و صبورانه در راه اسلام تلاش کنیم که به راستی اگر پشتیبانی های ایشان نبود قطعا همسرشان نیز در راه یاری امام خمینی موفق نبودند. 

مرداد ١۴٠٣

@BargiAzDanesh 🌱🌾
.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0