جمجمه ات را قرض بده برادرجمجمه ات را قرض بده برادرمرتضا کربلایی لو و 2 نفر دیگر4.37 نفر |3 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام9خواهم خواند11توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگراین توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب میباشد.هادی کتاب را توی دستش سبک سنگین کرد و گفت: یادت هست یک جا فرموده بود در آستانه ی حمله، جمجمه ها را به خدا قرض دهید و به دشمن بزنید؟یادداشتهای مرتبط به جمجمه ات را قرض بده برادرکمیل مزرعی1401/03/08 رمانی در مورد یک دسته غواص در دفاع مقدس که صحنهها را بسیار واقعی تصویر کرده است. بر اساس حدیثی از حضرت امیر نوشته شده و بسیار بسیار جذاب و گیراست. توصیهاش میکنم تا بخوانید و ببینید بر این غواصها در جنگ چه گذشته است. 013پارسا نوروزی1401/04/22 در آستانه حمله ( جمجمه ات را قرض بده برادر! ) آنگاه به دشمن بزن. اگر خوب قرض بدهی، گلوله هم که بخوری دردت نمیآید. حتی به گمانم متوجه نیز نمیشوی... بعد از خواندن این کتاب ویران شدم! ویرانه ای در کوچه پس کوچه های آبادان. ویرانه ای چون مدرسه ای که لیالی در آن معلم ریاضیات بود... آقای کربلایی لو. دست مریزاد. خسته نباشید. به راستی شاهکار آفریدید. یک اثر چندین لایه که با توجه به فهم خواننده، لایه ها قابل دسترسی هستند. پیش از هرچیز میخواهم به نقاط ضعف این کتاب اشاره کنم. سایز کتاب، پالتویی ست و به خودی خود ( بد دست! ) حال آنکه چاپ کتاب به شکل ناامید کننده ای ضعیف و غیر قابل تحمله. از انتشارات شهرستان ادب بسیار بیش از این انتظار میرود که البته انتظار بیجایی هم نیست( نسبت به کیفیت چاپ دیگر آثار ) خلاصه حتی ذره ای به کیفیت چاپ این کتاب خوشبین نباشید... و اما محتوای فوق العاده کتاب... داستان حول یک دسته غواص میگردد. دسته ای که آخرین عملیات شان ( بدر ) بود. همان عملیاتی که ( آقا مهدیِ ) داستان را مفقودالاثر کرد. آقا مهدی باکری را... بدر خیلی از بچه های دسته را کُشت! البته نه در معنی فیزیکی. بعد از بدر، دسته غواصان اطلاعات عملیات، دیگر آن که باید نشدند. دیگر یکدست نبودند. مانند امواج خروشان اروند شده بودند. سرکش و گستاخ! نزدیک یک سال است بازار جبهه راکد شده و عملیاتی در آن انجام نشده است. یک سال است دسته غواصان داستان، برای جمع آوری اطلاعات به اروند میزنند. وجعلنا میخوانند تا از چشم دشمن پنهان شوند و تا خاکریز های آن ور شط فین میزنند. و چه شخصیت پردازی ای دارد این کتاب... نورالله و هادی را چقدر عالی به تصویر کشیده است. سلیم سرکش را هنرمندانه ترسیم کرده است. حسین پر جنب و جوش را، هلال و مصطفی را، فرمانده را، کاظم خیالباف و عاشقانه هایش با چای را... و من با این شخصیت ها زندگی کردم. فین زدم. چای خوردم. دعوا کردم. از فرمانده سرپیچی کردم. من خود را در چادر غواصان میدیدم. واقعی ترین خیال بود... و عملیات نزدیک است. عملیاتی که سرنوشت جنگ را تغییر داد. عملیاتی که نتیجه جنگ را معکوس کرد. والفجر ۸. داستان غواصانی که دل به دریای عملیات بستند و تا آن سوی اروند فین زدند. شروع داستان، در واقع مدتی پس از پایان داستان است. شروع جذاب و گیرا جزو بهترین شاخصه های این کتاب بود برایم. شخصیت پردازی ها همانطور که ذکر شد فوق العاده بودند. علی الخصوص شخصیت پردازی درونی کاراکتر ها که واقعاً جای خسته نباشید دارد به خالقش. درونمایه داستان بسیار لذت بخش و تامل برانگیز بود. درونمایه ای که در فصل فصل کتاب پهن شده بود. توصیف هایی که ارائه شده بود بسیار به حقیقت نزدیک مینمود. از بستن یک زخم تا پا زدن در اروند. از گلوله های سرکش دشمن تا گلوله صفیرکشان آر پی جی. زیاده نگوییم. این کتاب از هر لحاظ ویران کننده است. بخوانیدش و مثل من و آقای کربلایی لو، " منِ خراب " شوید ... 011علی قاسم لو1401/04/02 به نظرم شخصیت اصلی داستان، در کتاب "جمجمه ات را قرض بده برادر" اروند است. رودی وحشی که در برهه ای وسیله ی امتحان بندگان خالص خدا شد. حتی حاشیه سرد و مه آلودش، با هر کسی سر ستیز داشت. اروند از عظمت انسان های خدا حرف می زند. اروند با آن تلاطمش، جزر و مدش، سرعت شگفتش، اما نتوانست دل بندگان خدا را بلرزاند جسم شان را، زانوانش را، فَک و دندان هایشان را چرا... در کتاب، شخصیت های متناقض می بینیم خسته و امیدوار. سالک و لاابالی. دلسوز و خودخواه مرتضی کربلایی لو با مهارتی خاص، قسمت های اوج داستان را در اختلافات این شخصیت های متناقض به وجود آورده اختلافاتی که دلتان را متلاطم می کند کربلایی لو نویسنده ی پر کار اما گمنام متاسفانه قبل از این کتاب، شناختی از ایشان نداشتم امیدوارم بتوانم کتاب های بیشتری از این نویسنده بخوانم به اعتقادم داستان نویسی که در فلسفه دستی داشته باشد، داستان های خاصی خلق خواهد کرد کربلایی لو فارغ التحصیل دانشگاه تربیت مدرس در رشته فلسفه با نمره ی بالاست... چیزی که از این کتاب یاد گرفتم: قاعده ی اعصاب خرد کنِ دنیا همین است که حتما باید از چیزی دور شوی تا به چیزی نزدیک شوی. این به انتخاب توست که از چه دور می شوی و به چه نزدیک از چیزی که به آن انس گرفته ای می توانی دور بشوی؟ مگر نه اینکه تو انسانی؟ انسانی که زود انس می گیرد. 09