بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار

سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار

سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار

3.4
38 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

92

خواهم خواند

13

قبل از هرچیزی باید بگم احتمالا از این داستان خوش تون نمی آد. اما به قول یحیی سورآبادی، همون که برای بچه ها قصه می نویسه، گاهی از چیزی که امروز خوش تون نمی آد ممکنه فردا خوش تون بیاد. اگه از اون آدم هایی هستید که می تونید تا فردا صبر کنید، گمونم بد نیست داستان رو بخونید. جدی می گم. نوشتن اش یکی دو سال طول کشیده اما شرط می بندم خوندن اش بیش تر از یکی دو ساعت وقت تون رو نگیره، به اندازه دیدن یکی از همین فیلم های سینما و تلویزیون، مثلا. یا تماشای مسابقه فوتبالی، بوکسی چیزی. من به سهم خودم سعی کرده ام خیلی زود سر و ته قضیه را هم بیاورم تا کل مصیبت خوندن توی بعدازظهر یک روز تعطیل تموم بشه...

لیست‌های مرتبط به سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار

یادداشت‌های مرتبط به سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار

            این کتاب مستور برایم جذابیت خاصی داشت. نه از حیث داستان. داستان همان داستان رسیدن به مرز یک انسان و تلاشی ناگهانی برای آزاد شدن از یک سری روزمرگی هاست و بعد سر عقل آمدن و بازگشتن یا بازنگشتن به همان رویه. هرچند در این روایت هم نسبتا خوب بود. اما جذابیت این داستان برای من استفاده آقای مستور از شخصیت های داستانهای پیشینش به عنوان افراد عبوری ، آشنا یا حتی سیاهی لشکر این داستانش بود. اینکه در داستان یک دفعه آدم متوجه می شد که" این همان فلانی است ، آن یکی هم آن فردی بود که فلان کار را کرد! عجب! دنیا چه قدر کوچک است!" و بعد این حس عجیب و به جا که من فقط یکی از هزاران هستم. من مرکز هستی نیستم! هر انسانی داستان خود را دارد و در داستان خودش مرکز هستی است و در داستان دیگران ، شاید یک آشنا باشد شاید یک غریبه و شاید کسی که تنها از کنارش در خیابان رد شدی! و شاید هم اصلا هیچ کسی در داستان دیگری نبودی! و عظمت این آگاهی ، انسان را در شوک و بهت می برد. آگاهی و بینشی که همیشه با انسان هست ولی تا زمانی که به صورت ملموس آن را نچشیده ، عظمتش را درک نمی کند.
از این جهت این داستان آقای مستور برایم جذاب تر از همه داستانهای پیشینش داشت.
به نظرم این حرکتی که در این داستان کردند چیزی نو ، جذاب و خاص بود و البته بسیار لذت بخش!
          
            

مستور در جدیدترین رمانش به روایت سه روز از زندگی یک خواهر و برادر، به ویژه افکار و احساسات آنها می پردازد. و خودش درباره کتاب می گوید: 

قبل از هرچیز باید بگم احتمالا از این داستان خوشتون نمی آد. اما به قول یحیی سورآبادی، همون که برای بچه ها قصه می نویسه، گاهی از چیزی که امروز خوشتون نمی آد ممکنه فردا خوشتون بیاد. اگه از اون آدم هایی هستید که می تونید تا فردا صبر کنید، گمونم بد نیست داستان رو بخونید. جدی می گم. نوشتن اش یکی دو سال طول کشیده اما شرط می بندم خوندنش بیش تر از یکی دو ساعت وقت تون رو نگیره، به اندازه ی دیدن یکی از همین فیلم های سینما و تلویزیون مثلا. یا تماشای مسابقه ی فوتبالی، بوکسی چیزی. من به سهم خودم سعی کرده ام خیلی زود سر و ته قضیه رو هم بیارم تا کل مصیبت خوندن توی بعدازظهر یک روز تعطیل تموم بشه...

او در این کتاب با تکنیک های جدیدی مثل ارجاع دادن به پاورقی ها (برای هم آوردن سر و ته قضیه)، ردپایی از شخصیت های تکراری (نگارِ استخوان خوک در دست جذامی، شادیِ من گنجشک نیستم و ...) و پرش بین شخصیت ها تو را غافل گیر می کند. 

وجود پاورقی و توضیحات آن سه ویژگی دارد:

1- حضور راوی را برای تو پررنگ می کند.

2-با افزایش میزان عنصر صمیمیت (بر اساس آنچه که در کتاب مبانی داستان کوتاه گفت) تعلیق داستان را هم افزایش می دهد.

3- ویژگی سوم که فکر میکنم زیرکانه ترین ویژگی است با ارجاع دادن بخش های از مطالب به داستان ها و کتاب های دیگر مستور، تو را ترغیب به خواندن و حتی بازخوانی آنها می کند.