بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

دشمن

دشمن

دشمن

داویده کالی و 2 نفر دیگر
4.2
25 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

12

جنگ ادامه دارد.این جا انگار بیابان است .بیابانی با دو گودال،گودال هایی با دو سرباز،سربازها با هم دشمن.

لیست‌های مرتبط به دشمن

یادداشت‌های مرتبط به دشمن

            کتاب در یک بیابان، با دوگوال و دو سرباز شروع می شود. ما واگویه های یکی از سربازها رو می‌خوانیم. روزها بدون جنگ و حتی شلیک یک گلوله می گذرد و او منتظر حمله ی دشمن نشسته است. روزها بدون هیچ تحرکی سپری می‌شوند. مشخصات دشمن را در یک دفترچه ی راهنما نوشته اند و به دستش دادند. دشمن یک غول بی شاخ و دم است که فقط باید او را کشت. سرباز یک روز تصمیم می گیرد از گودال بیرون آمده و با استتار کردن، خودش را به گودال دشمن برساند، دوست دارد قبل از اینکه او را بکشد، یک بار صورت دشمن را ببیند و بعد با شلیک یک گلوله او را از پا درآورد. وقتی وارد گودال می‌شود، متوجه شباهت های دشمن با خودش می شود و اینکه آنها در دفترچه راهنما دروغ گفته اند و تمام این مدت تصویر غلطی از دشمن به سرباز داده شده است. او دشمن را ندید ولی از آثار و وسایل در گودال، کمی او را شناخت. دشمن هیولا نیست همانند خودش خانواده دارد. انسان است. سرباز به گودال خودش بازمی گردد. حالا قصد ارتباط با دشمن را دارد یک نامه می نویسد، در یک بطری گذاشته و آن را به گودال دشمن پرتاب می کند.
جنگ ادامه دارد اما حالا به گونه ای دیگر
          
            دشمن پیام جالبی داره. چیزهایی که همه می‌دونیم. بالایی‌ها جنگ راه میندازن و پایینی‌ها مجبورن به پیاده کردن خواسته‌های اونها با جان و عمرشون. سربازی که رفته جنگ حتی اگر از نظر جسمی کاملا سالم برگرده، هیچ‌وقت اون آدم سابق نمیشه. روانش و عمرش از دست رفته این وسط.

پیام کتاب واضحه: جنگ بده.

اما...
این دست کتاب‌ها یه امّای مهم دارن. به همون اندازه که جنگ بده، دفاع لازم و واجبه. اینطور کتاب‌ها تو کشورهایی نوشته میشن که سال‌هاست جنگی رو از نزدیک تجربه نکردن. آخرین جنگ جدی‌شون همون جنگ جهانی دوم بوده و از بعد اون تو مرزها و قاره‌ی خودشون در صلح بودن. اگر هم جنگی بوده یا راه‌انداختن برای کشورهای دور بوده. پس نمیشه فرمولی که اونا تو صلح و رفاه و خوش‌خیالی برای خودشون می‌پیچن، ما هم برای خودمون بپبچیم. مایی که تو غرب آسیا لحظه به لحظه با اخبار جنگ و ترور و تجزیه و کودتا و انقلاب و خیزش درگیریم. ما اینجا محتوایی لازم داریم که وطن‌دوستی و حفظ وطن رو برامون نهادینه کنه؛ که ما رو ضدجنگ‌های عافیت‌طلب و ترسو و شعاری بار نیاره؛ که بدونیم جنگ بده اما دفاع واجبه تا کشورمون و مردممون بمونن... مثل همه چند هزار سالی که موندن.
          
                بسم‌ الله

داستان دو سرباز که هر کدام میانه جنگ در چاله‌ای قرار دارند، هر روز هرکدام از آن‌ها شلیکی به دیگری می‌کند، چندین وقت است که کار هردوشان همین است. راوی کتاب یکی از این سربازهاست و تصور او از سرباز دیگر یک انسان خون آشام و سنگدل است. با این تصور روزی تصمیم می‌گیرد به چاله او نزدیک شود...

با دو نگاه می‌شود با این کتاب مواجه شد...

اول آنچه در ظاهر کتاب دیده می‌شود، یعنی جنگی وجود دارد و دشمنی. تصور سربازهای این طرف میدان جنگ، سنگدلی و قساوت قلب آن طرفی هاست و آن طرفی ها هم، چنین تصوری نسبت به افراد این طرف میدان دارند. اما سوال این است که حقیقتا حق با کیست؟ در انتهای کتاب به این نتیجه می‌رسیم که هردو طرف اشتباه می‌کنند و اسیر توهمی هستند که فرماندهان برای آن‌ها ساخته‌اند. در انتها نویسنده ما را به این نتیجه می‌رساند که کلا مقوله جنگ، خوب نیست. و جریان جنگ، بازی است بین قدرتمندان...
اما کتاب همه حرف را نمی‌زند. چرا که فقط سخنش از جنگ است، نه دفاع... وقتی صحبت از دفاع به میان می‌آید کلا ماجرا عوض می‌شود. دفاع، یعنی یک طرف با سنگدلی حمله کرده و طرف دیگر به دنبال حفظ خود است. چه کسی گفته که دفاع بد است؟

اما نگاه دوم این است که بگوییم: در مواجهه با افرادی که اطرافمان هستند گاهی از حد گذرانده و آن‌چنان با هم دشمنی می‌کنیم که یک تصویر خلاف واقع از طرف مقابل می‌سازیم و با همین تصویر اشتباه، با او به مقابله برمی‌خیزیم در حالی که این تصور و تصویر خودساخته، از اساس با آنچه در واقعیت وجود دارد، متفاوت است و تا زمانی که هردو طرف چنین تصوری از طرف مقابل داشته باشد باب دوستی بسته است.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

                آه کاش بطری‌ام تو گودال او بیفتد...
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.