آنی در گرین گیبلز

آنی در گرین گیبلز

آنی در گرین گیبلز

4.6
364 نفر |
127 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

59

خوانده‌ام

754

خواهم خواند

488

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

سرگذشت دختری یتیم اما سرزنده و شاد است که با پشتکار به تحصیل ادامه می دهد. او دخترکی کک مکی است که موهای سرخی دارد و در یتیم خانه بزرگ شده است. آنی باهوش است ، قوه تخیل بیحد و مرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانی های ساده اش ، سعی می کند زندگی جدیدی را آغاز کند. هرچند برای ورود به این دنیای تازه باید سختی های بسیاری را پشت سر بگذارد ، ولی آینده در نظرش آنقدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آن ، با هر مشکلی کنار می آید و با هر شرایطی سازگار می شود. آنی در یتیم خانه بزرگ شده ولی در 10سالگی توسط خواهر و برادری سالخورده به نام ماریلا و متیو کاتبرت به سرپرستی قبول می شود و به عمارت گرین گیبلز در روستای اونلی می رود ، اتفاقات زیادی پیش می آید و آنی بزرگ میشود ، ازدواج میکند و…. این کتاب ترجمه ای از گروه انجمن تخصصی دیوار میباشد. خانم ریچل لیندر درست جایی زندگی می کرد که جاده ی اصلی اونلی با شیبی ملایم به گودال کوچکی منتهی می شد و توسکاها و گل آویزها حاشیه ی آن را پوشانده بودند. از میان آنها جوی آبی می گذشت که در دور دست ها از لا به لای درختان زمین کاتبرت پیر سرچشمه می گرفت. گفته می شد این جوی در ابتدا مسیرش پیچ در پیچ و پر شتاب است و هنگامی که از میان درختان می گذرد، آبگیرها و آبشارهای کوچکی را به وجود می آورد….

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به آنی در گرین گیبلز

یادداشت‌های مرتبط به آنی در گرین گیبلز

 محتشم

1401/2/16

          «اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ... »
آن شرلی کتابی جذاب و خواندنی است . داستان این کتاب درباره ی دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده . در گرین گیبلز ، خواهر و برادری به اسم های ماریلا و متیو کاتبرت، از یتیم خانه پسری خواسته اند تا سرپرستی او را به عهده بگیرند . ولی جای یک پسر ، با یک دختر مواجه می شوند ، آن شرلی با موهای نارنجی .
 یکی از نکات مثبت این کتاب ، در این بود که ، نویسنده توانسته بود به خوبی تصویر شخصیت ها و فضای داستان را در ذهن خواننده بسازد . من به شخصه وقتی کتاب را می خواندم ؛ تمامی شخصیت ها و محیط داستان را به خوبی می توانستم در ذهنم تجسم کنم . مثلا ظاهر و اخلاق آن شرلی ، روبی ، دایانا ، متیو ، ماریلا ، گیلبرت و..... . این نشان دهنده ی موفقیت نویسنده در امر شخصیت پردازی است . 
اما در این بین ، بعضی از توصیفات ، بیش از حد استفاده شده بودند ؛ توصیفاتی که اطلاعات مهمی نمی دهند و فقط باعث کسل شدن خواننده می شوند . به عنوان مثال در همان ابتدای کتاب ، تا زمانی که متیو کاتبرت می خواست برای آوردن آن شرلی از خانه بیرون برود ؛ هزاران حرف و اتفاقاتی که اصلا اهمیت ندارند افتاد ؛ آن هم در زمانی کم . یا مثلا در همان هنگام ، خانم ریچل . تمام حرف هایی که با خودش می زند و فکر هایی که می کند و حتی گام برداشتنش در اتاق هم ، ریز به ریز بیان شده بود. یا دعواهای آن شرلی و گیلبرت در اواسط تا اواخر کتاب ؛ که تمامی نداشت و تا پایان کتاب ادامه داشت و به نظرم دیگر خسته کننده ، شده بود .اگر از این موارد کم می شد ، قطعا تعداد صفحات هم کمتر می شد و خواندن راحت تر . 
نکته ی مثبت بعدی درباره ی موضوع داستان است . واقعا موضوع کتاب جذاب بود . مخصوصا برای دختران نوجوان و جوان . من به شخصه وقتی این کتاب را می خواندم ، تک تک احساسات و افکار آن شرلی برایم ملموس بود و خیلی خوب می توانستم او را درک کنم . خودم هم خوشحال بودم و وقتی به قسمت هایی می رسیدم که واقعا برایم قابل درک بود هیجان زده می شدم ؛ زیرا واقعیت هایی که در درون ما هست ، وقتی به نوشته در می آید و یا به تصویر کشیده می شود ،  جذابیتش برایمان بیشتر می شود . 
مورد بعدی درباره ی ساختار کتاب است . شروع کتاب خوب بود و به آمدن آن شرلی به گرین گیبلز می گذشت . اما نکته ی منفی این قسمت کتاب ، همان پرداخت به جزییات بود که در شروع داستان به اوج خود می رسد . بدنه ی کتاب هم بهتر از شروع آن بود ، یعنی عالی بود . این قسمت به اتفاقات جذاب و جالبی که برای آن شرلی در زندگی جدیدش می افتاد ، می گذشت . مثلا کنسرت دانش آموزان ، مدرسه رفتن آن شرلی ، اجرای نمایش و..... . پایان هم خیلی عالی بود . جمع بندی درستی انجام شده بود و با اینکه کتاب ، فصل های بعدی هم دارد ؛ پایان بازی نداشت . در کل ، آن شرلی کتابی فوق العاده زیبا و خواندنی است . امکان ندارد آن را به هیچ دختری پیشنهاد ندهم .
        

18

tasnim

1401/2/15

          آنی شرلی اسمی بود که بارها به گوشم خورده بود ولی هیچوقت به خواند آن اقدام نکرده بودم و فقط اسمی از آن میدانستم و بالاخره روزی که آن را خواندم رسید… :)
دختری که تا بحال روی مهربانی را ندیده است ولی مهربانی اش را از هیچکس پنهان نمی کند دختری که سختی را چشیده است و همه چیز برایش سخت بوده است و در شرایطی قرار داشته است که بغضی بزرگسال ها هم در آن شرایط قرار گرفته اند

روند داستان کمی حوصله سر بر می شد و نمیتوانستم با آن ارتباط برقرار کنم و بشینم آن را بخوانم , توصیفات بیش از حد می شد و می توانست روند داستان را خراب کند و من را درگیر توصیفات بکند و از داستان جدا کند . 
توضیح و توصیف اتفاقات افتاده شده و حس و حال شخصیت در آن به خوبی توضیح داده شده بود و شخصیت را می توانستم تا قدری درک کنم .
 شخصیت پردازی خوب بود و من شخصیت ها را می شناختم آنی شرلی که موهای قرمزی داشت همراه با کک و مک های روی صورتش که اینطور شناخته می شد .
موضوع داستان جذبم نکرد و میتوانم پایانش را حدس بزنم که همه چیز خوب می شود و همه به چیزی که میخواهند به خاطر تلاش هایشان می رسند و این پایان های کلیشه ای :)
برای گذراندن وقت میتواند خوب باشد یا وقتی که کاری برای انجام دادن ندارید :)‌ در این شرایط میتوانید به کتاب آنی شرلی سر بزنید
        

14

          رویا اما واقعی!


"بالاخره زمانی می‌رسد که باید از عالم خیال بیرون آمد و قدم به واقعیت گذاشت." البته من گمان نمی‌کنم که واقعیت کوچک‌ترین جذابیتی برای آنی داشته‌باشد. این جمله شاید تنها تلنگری بود که او را از خیال‌پردازی‌هایش وا دارد. گرچه موفق نشد ولی شاید خیال‌پردازی‌های او را گسترش داد. کسی چه می‌داند. شاید آنی در خیال چیزی پیدا کرده‌بود که دیگران نمی‌دانستند. چیزی از جنس یک رویای واقعی...

آنی شرلی اثر ال. ام .مونتگمری، کتابی فوق‌العاده بود. کتابی که چندی از حقایق دنیای اطراف را به تصویر کشیده‌بود. ماجرای کودکی که گرچه یتیم است ولی با خیال‌پردازی‌های بی‌اندازه‌اش توانسته خود را از این بحران برهاند. نه‌تنها خود آنی(با املای آنه) نجات پیدا کرده‌بود بلکه مخاطب‌های این کتاب نیز با خواندش لحظاتی از زندگی‌شان را لبخند گذراندند. یا به عبارتی با خنده‌ی آنی خندیدند با گریه‌اش اشک‌هایشان را پاک کردند و در خیال‌پردازی‌شریک شدند. 

در ابتدا باید بگویم توصیفی که نویسنده از تک‌تک صحنه‌ها کرده‌بود بسیار دقیق بودند. همه چیز را با جزئیات برای خواننده شرح می‌دادند. گویی در تمام لحظات با شخصیت‌ها همراه هستند. یکی از مثال‌های خوبی که در این باره وجود دارد مواقعی است که آنی شروع به رویا بافتن یا توصیف وقایع اطراف می‌شد. به خوبی هم حس او را درک می‌کردیم و هم از صحنه‌ها به اندازه خود او لذت می‌بردیم. البته کمی این توصیف‌ها ممکن بود خواننده را خسته کند ولی هرچقدر روند داستان جلوتر می‌رفت گویی ما با لحن نویسنده انس می‌گرفتیم و این برایمان عادی می‌شد.

نکته بعدی شخصیت‌پردازی است. به‌جرئت می‌توانم بگویم شخصیت‌پردازی این کتاب یک شاهکار بود! به‌قدری خوب آنی را توصیف کرده‌بود، منی که به دفعات متعدد این فیلم یا کارتون آنی شرلی را دیده‌بودم خارج از بحث این که او را می‌شناختم تصوری به مراتب بهتر از تصویر کارتونی‌اش در ذهنم شکل گرفته‌بود. چه از چهره و موهای قرمزش، چه از رفتارهایش که خیلی در داستان خوب به آنها پرداخته شده‌بود و چه از طرز فکرش که ما به خوبی با آن آشنا بودیم. این امر برای دیگر شخصیت‌ها نیز صدق می‌کرد. حتی شخصیت‌هایی که تنها نامشان در داستان آورده می‌شد. مثل سرپست‌های قبلی آنی که ما حتی آنها را هم می‌شناختیم. این نکته در کتاب باعث شده‌بود که خواننده از داستان لذت ببرد. این را بداند که باید با شخصیت داستان احساس صمیمیت کند. آن زمان است که ما کتاب را با اشتیاق تمام مطالعه می‌کنیم. 

نکته بعدی درباره کتاب دیالوگ‌های آن است. در ابتدا که خواستم کتاب را شروع کنم این که دیالوگ‌هایش محاوره نبودند باعث شد کتاب برایم کمی از جذابیتش کم شود. ولی این موضوع هم شبیه ماجرای توصیف‌ها بود. یکی دو فصل که خواندم این موضوع برایم کاملا تبدیل به یک موضوع عادی شد. انگار نه انگار که ابتدا از این مسئله تمرکز روی خود کتاب نداشتم. این نشان‌دهنده‌ی آن است که روند داستان و لحن نویسنده به‌قدری خوب است که خواننده را مجذوب خود می‌کند و باعث می‌شود کتاب را از عمق جانش دوست داشته‌باشد. که در مورد من واقعا هم چنین شد. تنها موضوع در این باره شاید فقط می‌شود گفت که بعضی از دیالوگ‌های آنی زیادی طولانی بودند. ولی این امر از چند جا به بعد باعث می‌شود این نوع دیالوگ‌ها در شخصیت‌پردازی آمیخته‌شود. انگار ما داریم با این دیالوگ‌ها آنی را هرلحظه بهتر می‌شناسیم.

ماجرای بعدی، ماجرای زاویه دید است. زاویه دی این کتاب دانای‌کل بود. درست است راوی داستان زیاد از محل خانه آنی دور نمی‌شد ولی قادر بود به راحتی در سطح داستان به پرواز درآید و همه چیز را برایمان بازگو کند. البته این نوع زاویه دید علاوه بر تمام حسن‌های زیادی که دارد گاهی باعث می‌شود ما آنچنان که باید و شاید با شخصیت احساس صمیمت نکنیم. البته این مورد اصلا در این کتاب وارد نیست چون ما با آنی حسابی ارتباط برقرار کرده‌بودیم. آنی برایمان از همان شخصیت‌ها شده که هیچ‌گاه او را فراموش نخواهیم کرد. علاوه بر این‌ها نویسنده جوری داستان را روایت کرده‌است که اگر دقت نکنی اصلا به چشم نمی‌آید. او خیلی هنرمندانه از نکات خوب این زاویه دید استفاده کرده‌بود و نکات منفی‌اش را استفاده نکرده‌بود.

حالا بعد از حدود هفتصد کلمه‌ باز هم به همان نقطه اول برگشته‌ام. به نقطه‌ای که آنی را برایتان توصیف کردم. دختری با موهای قرمز، دختری که خیال‌پرداز است و جوری از هیچ اتفاقی خاصی هیجان و زیبایی بیرون می‌کشد که خود را به سادگی در دل همه جا می‌کند. نیازی نیست بگویم کتاب آنی شرلی لحظات خوبی را برایتان رقم خواهد زد. چون بدون شک می‌دانید که این کتاب چه شاهکار بزرگی است. برای مطالعه بار دوم هم آن را در قفسه‌ای جلوی دید قرار دهید تا انگیزه بگیرید.
        

12

zahra shams

1401/2/10

          قرمز اما زیبا:)

همیشه آنه شرلی و جودی ابوت را باهم اشتباه میگرفتم.میدانستم شناسه ی جودی بابا لنگ دراز است چون هزاران بار در شبکه ی نهال نامه هایش را خوانده بودم و موهای قرمزش را دیده بودم،اما هیچوقت علاقه ای به دیدن آنه شرلی نداشتم با اینکه او را نیز هزاران بار در صفحه ی تلویزیون دیده بودم اما جذابیتی برایم نداشت.اما مثل همیشه که انسان ها زود قضاوت میکنند فهمیدم که اشتباه کرده ام آن نیز زیباست،مثل موهای قرمزش و صورت بی روحش،لباس بی قواره اش و آرزو های کوچکش.

هروقت کلمه ی اشتباه را میشنویم، فکرمان به سمت یک چیز بد و غلط میرود اما همیشه اشتباه ها بد نیستند.داستان این کتاب نیز از یک اشتباه شروع می شود، اشتباهی که آنی را به خانه ی متیو و ماریلا کشاند و داستان زندگیش را رقم زد.

میتوانم با یقین بگویم که نویسنده ی این کتاب پر از استعداد و توانمندی ست، این موضوع را در فصل اول میتوان متوجه شد.این ترسیم صحنه و شخصیت پردازی بی نظیر است و هرکس نمی تواند از پس این کار بر بیایید.آنقدر ترسیم مکان و صحنه فوق العاده بود که خواننده می توانست تمام لحظات را در ذهنش پردازش کند و خودش را در همان مکان تصور کند.شخصیت پردازی هم که دیگر جایی برای حرف زدن باقی نمی گذارد، در این داستان ما مثل دیگر کتب شخصیت ها را گم نمی کردیم چون از هر یک پیش زمینه ای داشتیم.مثلا کاملا میدانستیم که متیو انسانی غیر اجتماعی است و فردی ست که اکثر اوقات سکوت می کند یا کاملا متوجه بودیم که آنی دختری پر جنب و جوش و پر حرف است آنقدر که اعصاب همه را برهم میزند.از نظر کلی شخصیت آنی را واقعا دوست داشتم و دقیقا مثل جودی برایم دلنشین و کمی رو اعصاب بود چون بیش از حد حرف میزد اما حرف هایش برایم خیلی جالب و خاص بودند دختری پر از تخیل و آرزو و سرشار از غم و ناامیدی و ترکیب این احساسات و تخیلات را خیلی دوست داشتم.

یک چیز فوق العاده در این کتاب نگفتن اطلاعات به صورت پرتابی بود و من واقعا از بابت این نکته خوشحال بودم،مثلا ما متوجه میشدیم که وقتی متیو یقیه ی سفیدش را زده قطعا به مکان خاصی می خواهد برود،یا در بخشی از کتاب گفته بود که انقدر حیاط تمیز بود که میشد غذا را از روی زمین آن برداشت و خورد ما با خواندن این بخش کاملا متوجه میزان تمیزی حیاط میشدیم،و یا بدون آنکه نویسنده به ما به طور مستقیم بگوید، از آرزو های آنی کاملا متوجه می شدیم ک او دختر ساده ایست و از کودکی در شرایط سخت و فقیری بوده که از صدای پل و نشستن زیر درخت شکوفه ها و داشتن موهایی پرکلاغی لذت می برد.

حس دیالوگ ها بی نظیر بود،برای مثال در ابتدای کتاب سردی و عصبی بودن لحن ماریلا با آنی کاملا حس می شد یا حس طرفداری در لحن آنی کاملا به چشم می آمد و این موضوع حس و زیبایی خاصی به داستان می بخشد.
یک سری جملات در دیالوگ ها وجود داشت که واقعا دوستشان داشتم و معنای خاصی برایم داشتف برای مثال آنی میگفت که زندگی من گورستان امید های برباد رفته ست، یا هزاران چیز دیگر که زیبایی دیالوگ ها را دوچندان کرده بودند.

اگر بخواهم نقدی منفی به کتاب وارد کنم، میتوانم بگویم که گاهی تکرار اسم واقعا به چشم می آمد و آزار دهنده بود، البته شاید مشکل از ترجمه باشد اما تنها نقد منفی ای که به چشمم آمد همین موضوع بود.

پس از این همه نکته و نقد میخواهم مثل همیشه بگویم که این کتاب را به انتهایی ترین نقطه ی کتابخانه تان منتقل نکنید، زیرا نویسنده زحمت زیادی برایش کشیده آن هم نه فقط برای یک جلد بلکه برای چندین جلد، پس حداقل کاری که میتوان کرد این است که کتابش را برداریم و شروع به خواندنش کنیم و در کل عاشق کتاب های چند جلدی هستم مثل هری پاتر زیبا،کتاب هایی که به یک جلد اختصاص ندارند و انگیزه ی تو را برای خواندن جلد های بعدی بیشتر می کنند.و در آخر اینکه آنی سختی های زیادی در زندگی کشیده پس حداقل شما او را پس نزنید و شنوای حرف هایش باشید بدون هیچ سرزنش و منتی:)
        

14

          امید های بر باد رفته !
همیشه شنیده بودم که همیشه بهتر است اول به جای اینکه فیلم یک چیز را ببینم کتابش را بخوانیم اما من تا الان همیشه اول فیلم دیده ام بعد سراغ کتاب رفته‌ام این هفته قرار بود برای درس کتابخوانی مثل هرهفته یک کتاب بخوانیم اما این کتاب با بقیه کتاب ها فرق داشت قرار بود آنی شرلی بخوانیم کتاب همان دختری که بارها کارتونش را دیده بودم همین باعث می شود که کتاب این هفته را با میل بیشتری بخوانم.
موهای قرمز، صورت کک و مکی، چشمهای سبز اینها باعث می شود که دختری 11 ساله از  ظاهر خودش نفرت داشته باشد با تخیلش می تواند دنیا را آنجور که خودش دوست دارد تغییر دهد حتی اسم آدم ها و مکان ها را اما تخیلش هم حریف موهای قرمزش نمی شود دوست دارد رنگ موهایش به جای قرمز سیاه پرکلاغی باشد اما سرنوشت او با موی قرمز گره خورده. وقتی سه ماهش بود پدر و مادرش را از دست می دهد و راهی یتیم خانه می شود، پرحرف است و کمتر کسی بعد از چند ساعت می تواند او را تحمل کند. در 11 سالگی سرنوشتش تغییر می‌کند و خواهر و برادری سرپرستی او را قبول می کنند البته که آنها از اولش آنی شرلی را انتخاب نکرده بودند اما قصه درست با رسیدن به گرین گیبلز شروع می شود.
این کتاب توصیف های خیلی خوبی دارد مثلا ظاهر آنی شرلی را به راحتی می شود تصور کرد اصلا بهتر است بگویم نویسنده هر فضایی که در کتاب وجود دارد را با توصیف هایش به مخاطب نشان می دهد و این نقطه قوت بزرگی حساب می شود.
یکی از چیزهای آزار دهنده ای که می تواند اعصاب خواننده را خورد کند پرت کردن اطلاعات است در بعضی کتاب ها و فیلم ها این اتفاق طوری می افتد که احساس می کنی کنار شخصیت ها نشستی و جزو شخصیت های کتاب حساب می شوی و آنها برایت دارند چیزی را توضیح می دهند یا اطلاعاتی می دهند اما یک لحظه هم موقع خواندن آنی شرلی این احساس را نمی کنی بیشترین جایی که این موضوع مشخص است زمانی است که آنی شرلی و متیو در ابتدای داستان در راه گرین گیبلز هستند و اطلاعاتی که آنجا داده می شود فقط برای من به عنوان خواننده داده نمی شود بخاطر اینکه آن دو همدیگر را برای اولین بار دیده بودند و هیچکدامشان چیزی درباره موضوعاتی که از آن صحبت کردند نمی دانستند.
نویسنده در کتاب از جمله ها و اصطلاحات خوبی استفاده کرده بود مثلا زمین حیاط انقدر تمیز بود که می شد اگر غذایی روی آن بیفتد آن را برداشت و خورد و این نشان دهنده اوج تمیزی حیاط است و نویسنده بجای اینکه بیاید در چند خط از تمیزی حیاط بگوید با همین جمله این را نشان می دهد. کلمات در ذهنش فریاد می زدند هم یکی از جملاتی است که منظور نویسنده را در یک جمله کوتاه به خوبی می رساند.
شخصیت پردازی دقیقی هم داشت به جز شخصیت اصلی ما یک تصور به اندازه ای از شخصیت ها داشتیم که به مررو با روند داستان تغییر هم می کرد .
پیرنگ هم دقیق بود و نویسنده حساب شده سراغ موضوع ها می رفت . ما از یک اتفاق بدون مقدمه پرت نمی شدیم به اتفاق بعدی و برای هر موضوع به اندازه پردازش شده بود.
یک نکته خیلی مهم و مثبت هم این بود که وقتی آنی شرلی و متیو در راه گرین گیبلز بودند تند و پشت سر هم حرف زدن آنی شرلی باعث شد که مخاطب متوجه پرحرفی او شود این درحالی بود که نویسنده می توانست یک جایی از داستان کلمه پرحرف را جا کند و خودش را به زحمت نندازد اما قطعا این کارش جذابیت کتاب را بالا برده.
در آخر هم اینکه من هنوز هم به این نتیجه نرسیدم که کارتون آنی شرلی بهتر است یا کتابش هردویشان جذابیت هایی دارند که نمی شود باهم مقایسه شان کرد و به یک نتیجه رسید. پیشنهاد می کنم حتما این کتاب را بخوانید چون همه چیز از یک کتاب خوب در آن وجود دارد و نمی شود که از کنارش راحت گذشت.
        

7

Calla_Lily

1401/4/7

          آن شرلی که متاسفانه ناشر آن را به نام آنی شرلی به دلیل ندانستن تفاوت اسم Anne و Annie ترجمه کرده است یک رمان دوست داشتنی و سرشار از لطافت و تخیل است بخش بخش این کتاب را توصیفات زیبا و دوست داشتنی فرا گرفته است توصیفاتی که باعث می شود خواننده به وضوح هرآنچه که نویسنده با خود می بیند را به چشم خود ببیند و آن را لمس کند متاسفانه در جلد های بعدی اینطور به نظر می رسد که نویسنده شوق و ذوق قبلی را برای ادامه ی داستان ندارد و آنچه را می نویسد که مردم دوست دارند باشد و اتفاق بیفتد در مجموع نتوانستم با جلد های آخر که خصوصا آخرین جلد آن به وضوح در رابطه با بچه های آن و گیلبرت بود ارتباط برقرار کنم به نظرم اگر خوانندگان تا جلد سه را بخوانند بهتر است چون بقیه ی داستان به نوعی به صورت اجباری نوشته شده و داستان را به اجبار کش داده است نکته ای که من بعد از مدت ها فهمیدم این بود که اولین جلد هر کتاب یا اولین قسمت هر فیلم از سایر قسمت ها یا جلد های آن قشنگ تر است چون با یک ایده و خلاقیت اولیه تولید شده است.
        

8

K.A

1401/2/15

          رویاهای دختر موقرمز
خیال پرداز، موی قرمز، کک و مکی، پر حرف. این کلمات را که میخوانیم حتی اگر آنی(آنه) را نشناسیم می دانیم که این ویژگی های کسی جز آنی نیست! رویا پردازی هایی که انی با نهایت پرحرفی توصیفشان می کند واقعی به نظر می رسند. دلمان میخواهد با انی به عمق رویاهایش برویم و دنیا را از دید او ببینیم.
کسی نیست که آنی شرلی را نشناسد. کتاب آنی شرلی اثر ال.ام.مونتگمری کتابی با توصیفات زیاد که همان پرحرفی های انی می باشد. کتابی که ما آنی را می بینیم، همراه برای چیز های کوچک خوشحال می شویم و با وجود اینکه انی دنیا را زیباتر می بیند، با ناراحتی های او غمگین میشویم و اگر خسته نشویم می گذاریم انی ما را با خیال پردازی های خود همراه کند!
مهم ترین موضوع در کتاب انی شرلی توصیفات بود. توصیفات بسیار دقیق از صحنات. اگرچه در جاهای بسیاری خواننده از توصیفات خسته می شد اما وقتی به این فکر می کردی انی این پر حرفی ها را می کند، می گفتی طبیعی است و تا حدودی برایت قابل تحمل تر میشد
شخصیت پردازی کتاب هم خوب و بی نقص بود. حالا نمی دانم دلیلش توصیف خوب خود نویسنده است یا فیلم های متعددی که در این باب ساخته شده
زاویه دید داستان از دید دانای کل بود و با وجود اینکه از دید انی نبود می توانست مانند ذهن انی به هر جایی برود و همه چیز را بگوید. اگرچه ته قلبم خوشحالم که از زبان اول شخص نبود. چرا که به گمانم ان وقت حجم کتاب چیزی غیر قابل تصور میشد!
دیالوگ ها محاوره نبودند و این موضوع تا جد زیادی مرا اذیت کرد. صمیمیت کم شد و متن ها برایم سنگین تر و حوصله سر بر تر شدند.  اگرچه فکر می کنم این اشکال ترجمه باشد پس سعی کردم بیخیال این موضوع شوم و بیشتر به جنبه به خودمان قشنگ و دلپذیر کتاب توجه کنم.
در اخر کتاب انی شرلی را توصیه میکنم. اگرچه شاید بارها کارتون یا فیلمش را دیده باشید یا حتی شاید حوصله تان سر برود. اما باز با این وجود پیشنهاد می کنم کتابش را هم بخوانید و خود را جای ماریلایی بگذارید که هر روز با او سر وکله میزند!
        

4