معرفی کتاب The Lieutenant of Inishmore اثر مارتین مک دونا

The Lieutenant of Inishmore

The Lieutenant of Inishmore

4.3
21 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

29

خواهم خواند

5

ناشر
شابک
9780413765000
تعداد صفحات
80
تاریخ انتشار
_

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        A farcical look at political violence as it's played out during The Troubles in Northern Ireland against the drab backdrop of a bare, rustic Irish cottage and unending boredom in an inhospitable environment in which a mutilated cat sets off a murderous cycle of revenge.

The second play in Martin McDonagh's dramatic trilogy, it is a wildly funny and gruesome portrayal of an Irish terrorist who is numb to the feelings of his victims, but yet completely attached to and sentimental about his pet cat. The cat is reported dead when Padriac is away bombing civilian targets in Northern Ireland as a one-man splinter group and his family and friends on Inishmore desperately try to conceal the cat's death and what caused it before he returns.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

یادداشت‌ها

          🟣ستوان آینیشمور دومین اثر از سه‌گانه جزایر آران نمایشنامه ای از مک دونای ابزوردیست یک کمدی سیاه با ۹صحنه
شخصیتهای خلق شده توسط مک دونا برای هرکاری بدترین راه را انتخاب می‌کنند فی‌المثل برای اعتراض به تجارت گوشت اقدام به کورکردن گاوها می‌کنند،حامی آزادی ایرلند هستند اما از کشتن وشکنجه ایرلندی ها ابایی ندارند،افراط وتفریط دربین کارکترهای خلق شده توسط مک‌دونا بیداد می‌کند،،کلا هرچیزی با افراط رنگ میبازد حتی ملی گرایی.
کاراکترهای نمایشنامه «ستوان اینیشمور»، اغلب از ضعف شناختی رنج می‌برند. آنها نسبت خود با پیرامونشان را به دست هیجانات و احساسات اولیه و خام اندیشی و کوته‌بینی سپرده‌اند و به همین دلیل است که پارتریک از خانه گریخته تروریست، برای دختر نوجوان همسایه، به یک الگوی تمام عیار تبدیل می‌شود و او حاضر است در مسیری که پاتریک می‌پیماید، همه جوره همراهش باشد. 
♀️پاتریک، شخصیت اصلی نمایشنامه «ستوان اینیشمور»، در ابتدای نمایش و زمانی که مشغول شکنجه خشونت‌بار یک خرده‌فروش مواد مخدر است، توجیهات اخلاقی و وطن‌پرستانه‌اش را مطرح می‌کند اما در بافت نمایش، و در همجواری دیگر رخدادها، بر تمام توجیهات اخلاقی و میهن‌پرستانه و آزادی‌خواهانه این تروریست بی‌کله، خط بطلان کشیده می‌شود. 
عشق جنون‌آمیز پاتریک به گربه‌اش، مانع کشتن گربه دیگری که پدرش و پسر همسایه جایگزین کرده‌اند، نمی‌شود. این مورد و موارد دیگر از پارادوکسهای شخصیتی متعدد در وجود پاتریک، ماهیت کاراکتر بیمار او را آشکار می‌کند. 
نتیجه عملکرد پارتریک و دوستانش، مرگ خودشان را رقم می‌زند و تنها کسانی که باقی می‌مانند، حالا باید به قطعه قطعه کردن و از میان بردن اجساد مشغول شوند. این پوچ بودن مبارزات پارتریک و دوستانش، در نمایشنامه «ستوان اینیشمور»، کمدی تلخ مارتین مک دونا را ایجاد می‌کند و یکی از بهترین نمایشنامه‌های کمدی سیاه عصرحاضر است
♀️دراین نمایشنامه موضوعاتی چون خشونت، ملی‌گرایی افراطی، و پوچی درگیری‌های سیاسی به وفور به چشم می‌خورد. داستان این اثر در دهکده‌ای کوچک در ایرلند روایت می‌شود و شخصیت اصلی آن پاتریک، یکی از اعضای شبه‌نظامی ایرلندی است. مک‌دونا با استفاده از کمدی تاریک، خشونت را به شکلی اغراق‌آمیز و مضحک نشان می‌دهد و به مخاطب این امکان را می‌دهد تا بی‌معنایی این نوع خشونت‌های سیاسی و اجتماعی را به چالش بکشد.
♀️در این نمایشنامه، با وجود آنکه به موضوعات مرتبط با مبارزات ایرلندی پرداخته می‌شود، تمرکز اصلی بیشتر بر نقد افراط‌گرایی و خشونت‌های بی‌هدف است. مک‌دونا به جای تقلیل ارزش‌های مثبت این مبارزات، با طنز سیاه خود هشدار می‌دهد که چگونه مبارزات آزادی‌خواهانه می‌توانند به خشونت‌های بی‌منطق و دور از اهداف اولیه کشیده شوند.
او با شخصیت‌پردازی دقیق و لحظاتی که همزمان تلخ و خنده‌دار هستند، تناقض میان ایدئولوژی و واقعیت را برجسته می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه افراد و گروه‌ها ممکن است در مسیر مبارزه از آرمان‌های اولیه خود فاصله بگیرند.
🟣واما مورد سوم سه‌گانه‌جزایر آران یک فیلم است، فیلم سینمایی بنشی های اینیشرین،فیلمی منحصر به فرد، مخصوص دنیای مک دنیا.
🎥بنشی های اینشرین(The Banshees of insherin)
📼ژانر:درام
🏁محصول ایرلند،امریکا
🗣️کارگردان مارتین مک دونا
⭐امتیاز مخاطبان:8.5
🎬سال تولید2021
♀️هر دوستی ورابطه ای روزی تمام می‌شود،گاهی از روی اجبار مثل مهاجرت یکی از طرفین، گاهی از روی کدورت ودلخوری ویا هردلیلی دیگر.....داستان کالم و پاتریک دو دوست قدیمی ا‌ست که هرروز به کافه می‌روند و گپ می‌زنند. فیلم بنشی‌ها از صبح روزی آغاز می‌شود که کالم از همراهی پاتریک اکراه می‌کند. پاتریک سعی به گفت‌وگو دارد و کالم استقبال نمی‌کند. این جمله‌ی او که «دیگه از تو خوشم نمی‌آد!» پاتریک را دگرگون می‌کند و هرچه بیش‌تر دوستش را تعقیب می‌کند، رویدادها ناگوارتر می‌شوند. کالم در تنهایی ویولن تمرین و در کافه کسانی را با خود همراه می‌کند. هرچه پادریک سعی دارد با کالم گپ‌وگفت کند اما کالم بیش‌تر خودداری می‌کند؛ تاآنجاکه بعد از اعتراف‌گیری کشیش شخصیت کالم، پادریک را تهدید به بریدن انگشتان خودش می‌کند تا شاید دست ازسرش برداردولی در ادامه...
♀️درقسمتهایی با پاتریک همذات پنداری می‌کردم زمانیکه به نشخوار فکری دچارش شد،واصلا نمی توانست مسئله راهضم  کند ،بی‌علاقگی کالم به ادامۀ ارتباط برای پاریک، مثل یک شوک بزرگ است. شخصیت پاریک در طول فیلم مهربان و تشنۀ ارتباطات اجتماعی تصویر می‌شود.  که چرا دوست چندین ساله همه چیز را تمام کرده، گاهی با کالم همذات پنداری میکردم  که حق دارد تصمیم بگیرد ارتباطش را با فردی که از نظرش پوچ وتهی است کسی که مانع پیشرفت اوست،رابطه‌اش با پاریک را خالی از معنی و تنها یک «گپ بی‌هدف» می‌داند. آشکار است که کالم و پاریک علی‌رغم رفاقت دیرینه‌‌شان تفاوت‌های عمیقی در جهان‌بینی و درک معنای زندگی با هم دارند. برای پاریک خوب بودن از بیشترین اهمیت برخوردار است اما کالم اعتباری برای رفتار دوستانه و دل‌پذیر به‌نظر رسیدن قائل نیست. کالم از موتزارت و خلق اثری جاودان سخن می‌گوید در حالی که پاریک اصلاً چنین آهنگ‌سازی را نمی‌شناسد! پایان دوستی برای پاریک قابل باور و پذیرش نیست. او درخواست کالم مبنی‌بر قطع روابط را جدی نمی‌انگارد و به همین خاطر با تهدیدی نامعقول از سمت او مواجه می‌شود: «هر بار که با من صحبت کنی یکی از انگشت‌هامو قطع می‌کنم!» عملی که از سمت یک نوازندۀ ویولن بسیار ترسناک‌ می‌نماید. کالم بالاخره تهدید را عملی می‌کند و این شروع انتقام جویی طرفین است
✔️پی نوشت:اولین اثری که از مک دونا خوندم مرد بالشی بود اون وقت اصلاً فک نمیکردم بتونم با آثار بعدیش ارتباط بگیرم،که حتی برم سراغ فیلمی که خودش ساخته ولی الان دیدی به هنر مک دونا پیدا کردم  هر نمایشنامه ویا اثری ازش پیشنهاد بشه بدون چون وچرا سراغش میرم
        

37

سعید بیگی

سعید بیگی

13 ساعت پیش

        این نمایش‌نامه هم چون «چُلاق آینیشمان» بسیار خوب و فوق‌العاده بود و از خواندنش لذت بردم. این ششمین اثری بود که پس از «مَرد بالشی» ، «ملکۀ زیبایی لی‌نِین» ، «جُمجُمه‌ای در کانه مارا» و «غرب غم زده» و «چُلاق آینیشمان» از «مارتین مک‌دونا» خواندم.

این اثر هم چون بیشتر آثار «مک‌دونا»، فضایی خشن و تیره و تاریک دارد؛ که پیشتر گفتیم، شاید این زبان خاص و ویژۀ «مارتین مک‌دونا» که در آثار قبلی وی هم دیدیم، امضای او باشد. خشونت در این نمایش‌نامه وحشتناک و آزاردهنده است و حال انسان را بد می‌کند. به ویژه آنجا که دائم از قطعه‌قطعه کردن بدن مردان مقتول می‌گوید.

در هنگام انقلاب یا جنگ، یعنی زمانی که شرایط عادی در کشوری حکم فرما نباشد؛ معمولا افراد ضعیف‌النفس و مشکل‌دار که تحقیر یا سرزنش شده‌اند و کمبود دارند؛ به محض قدرت یافتن، برای اینکه کسی به آنها اعتراض نکند، خشن‌تر و غیرانسانی‌تر از دیگران رفتار می‌کنند.

پادریک و دوستانش نمونۀ این افراد هستند و گرچه بعضی انگیزه‌های آنان به نظر انسانی و درست می‌آید؛ اما نباید خود، قاضی و مجری قانون شوند و تصور کنند که راه را درست می‌روند و هیچ کسی نباید به آنان اعتراض کند یا آنان را راهنمایی یا متوقف کند.

هیچ گاه نباید به ظاهر افراد نگاه کرده و بر این اساس آنها را قضاوت کنیم؛ چه بسا کسانی چون مئرید که یک دختر شانزده ساله است، بسیار خشن و بی پروا و آزارگر و ستمگر باشد و پسری چون دیوی که هفده ساله است، مهربان و دلرحم و دوست‌داشتنی باشد.

گرچه انسان‌ها همواره گرفتار افراط و تفریط هستند، اما در بحران‌ها و شرایط نامناسب و نابهنجار، میزان این افراط و تفریط‌ها و آسیب‌های آنها بیشتر شده و گاه به فاجعه‌هایی بزرگ و انسانی ختم می‌شوند.

مثلا برای کشته‌شدن یک گربه، پادریک قصد کشتن دو انسان ـ دانی و دیوی ـ را دارد و دانی پدر او است. و مئرید برای کشته‌شدن گربه‌اش، پادریک را می‌کشد که به او علاقه دارد و می‌خواهد با او به جنگ برود.

و دیگر اینکه در قضاوت، کمی بیشتر تامل و تفکر کنیم و دقت و توجه خود را بیشتر کنیم تا اسباب دردسر برای خود و دیگران نشویم و باعث تحریک انسان‌های کم‌توان یا عجول و عصبی و خشن نگردیم، زیرا پیش‌بینی جنایاتی که از آنها در شرایط غیرعادی سر خواهد زد، به هیچ روی ممکن نیست!

آدم‌های این نمایش‌نامه هم چون دیگر آثاری که از «مک‌دونا» خوانده‌ایم؛ در ارتباطات خانوادگی بسیار مشکل دارند و گویا از روز تولدشان تا به امروز تمام تلاش‌شان خوردن حق اطرافیان و آزار و اذیت آنان است و در این رهگذر، هیچ اِبایی از خشن‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین گفتارها و رفتارها با دیگران ندارند.

گویا «مک‌دونا» این نمایش‌نامه‌ها را برای نشان‌دادن وضعیت نابسامان و نابهنجار بخش‌هایی از ایرلند نوشته و با انتقاد هنرمندانه، قصد تاثیرگذاری بر مردم جامعه ـ به ویژه کسانی که این رفتارها را دارند ـ دارد تا به خود بیایند و کمی از اشتباهات و برخوردهای بی‌منطق و وحشیانۀ خود درس بگیرند و دست بردارند.

در آثار «مک‌دونا»ی ایرلندی با وجود تلخی و تیرگی فضای نمایش‌نامه‌ها، ماجراها بسیار خواندنی و جالب هستند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

هیاهوی بسی
          هیاهوی بسیار برای هیچ...

یک کمدی خیلی خیلی خیلی سیاه !

یادداشتم رو با ۲ عنوان نمایشنامه شروع کردم. اولی اثری از شکسپیر بزرگ و دومی وام گرفته از اثر فرزند خلفش ، مارتین مک دونا. 
مک دونا رو دیگه می‌شناسیم.  مخصوصا ما اهالی هامارتیا خیلی باهاش حال می کنیم و از آثارش لذت می‌بریم. این ششمین اثری بود که ازش خوندیم و دومین نمایشنامه از سه گانه جزایر آران . 

داستان درباره کشته شدن یک گربه ست. همینقد پوچ و مسخره و دم دستی . اما هنر مک دونا این داستان رو تبدیل به یک شاهکار کرده. 
داستان از همون لحظات اول شما رو کنجکاو میکنه و خبر از یک حادثه شوم میده. حادثه ای که تبدیل به یکی از خونین ترین اتفاق های اون جزیره میشه. خونی که دیگه تبدیل به امضای مارتین مک دونا شده. 
شخصیت پردازی و فضا سازی به بهترین شکل انجام شده و وای از این پایان...

پایانی عبث تر ، پوچ تر و بیهوده تر از این سراغ ندارم... حتی پوچ تر از انتظار برای گودو...

این نمونه والای یک کمدی سیاه و پوچ و ابزورد و گروتسکه... همه اینا رو داره ...
این پایان ، آدمو یاد بقیه ابزوردیست ها میندازه. یاد بکت ، یونسکو ، آلبی ، پینتر ، آداموف و...

ستوان آینیشمور ، فرزند در انتظار گودو و آخر بازیه... همه این جنجال ها بر سر هیچ و پوچ بود...

این قطعا یکی از بهترین آثار نمایشی قرن بیست و یکمه و یکی از بهترین آثار نویسنده پر آوازه ش.
توصیه میکنم حتما این نمایشنامه رو بخونید و لذت ببرید ، البته اگر با خشونت مشکلی ندارید.

و اما سومین اثر این سه گانه که به صورت نمایشنامه چاپ نشده و فیلمی در سال ۲۰۲۲ توسط خود مک دونا کارگردانی و ساخته شده ، فیلمی یه تحت عنوان " بنشی های آینیشرین". 
به شخصه اولین فیلمی بود که از مک دونا دیدم و با اینکه خالی از ایراد نبود اما به صورت کلی رنگ و بوی سایر آثار نمایشی مک دونا رو داشت. شاید با دیدن این فیلم کمی بیشتر به تصویر سازی مون از حال و هوای آثار مک دونا کمک بکنه. 
داستان فیلم در مورد دو دوسته که یکی شون تصمیم میگیره این دوستی رو پایان بده ...
فیلم پر از حس های گوناگون و مختلفه. تنهایی رو به خوبی برامون تبدیل به مسئله میکنه و ما این تنهایی کاراکترها رو با تمام وجود حسش می کنیم. 
در کل ، این سه گانه هم مثل سه گانه لی نین جالب و خوندنی و جذاب بود. 

امیدوارم شما هم به ما در هامارتیا بپیوندید تا همراه هم باز هم به سراغ مارتین مک دونا بیایم.
        

21

          کمدی سیاهی در هجو تروریسم. ریخت و پاش این کمدی دست و پاهای مُثله‌شده‌ای است که روی صحنه این طرف و آن طرف می‌ریزد. اینجا جایی است که جان گربه‌ها  از جان آدمها ارزشمندتر تلقی می‌شود. نویسنده نمایش را به پوسی  (پیشی) تقدیم کرده و در پایان هم  آنقدر گربه اهمیت دارد که در میان جنازه‌ها، نمایش‌نامه‌نویس دو گفتگوی متفاوت را برای پایان‌بندی پیشنهاد می‌کند؛ بسته به اینکه گربه‌ای که روی صحنه است، کورن‌فلکس دوست داشته باشد یا نداشته باشد.
مک‌دونا داستان‌گوی بسیار قابلی است. هر چیزی که یاد می‌کند پیشینه‌ای دارد یا پسینه‌ای که به کار روایت می‌آید. دو نمایشنامه از او خوانده‌ام و هر دو را با توانایی بسیار به انجام رسانده است. در چلاق آینیشمان وطن‌پرستی یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های این نویسندهٔ ایرلندی است و اینجا تلاشهای خشونت‌آمیز جدایی‌طلبان ایرلندی را مسخره می‌کند. طنز و کشتار فضایی گروتسک در داستان خلق می‌کند که نمی‌دانی بخندی یا بترسی! 
ممنونم از گروه هامارتیا که خواندن این نمایشنامه را پیشنهاد کرد.
        

0