بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فاوست (تراژدی، بخش اول و دوم)

فاوست (تراژدی، بخش اول و دوم)

فاوست (تراژدی، بخش اول و دوم)

3.6
14 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

26

خواهم خواند

41

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

تمامی این درام نبرد بین ذکات و زندگی ست، نبردی که در آن سرانجام هوش انسانی بازنده همیشه است. فاوست نماینده هوش آدمی است و زندگی در اشکال مختلف، بسته به موقعیت در این درام آمده است.

یادداشت‌های مرتبط به فاوست (تراژدی، بخش اول و دوم)

زینب

1400/04/12

            خلاصه:
فاوست گوته بر اساس افسانه‌ای آلمانی نوشته شده است. این اثر داستان دانشمندی است خسته و مستأصل از محدودیت دانش، قدرت و لذّاتِ هستی. توجه مفیستوفلس(بنده‌ی شیطان) متوجه او می‌شود و پس از مکالمه‌ای با او، فاوست در ازای تجربه‌ی اوجِ لذت و شادمانی روحش را به مفیستوفلس می‌فروشد. در بخش اول مفیستو او را به به تجربه‌ی رابطه‌ای شهوانی با گرتشن، دختری ساده و معصوم، سوق می‌دهد؛ فاوست اوج لذت را تجربه کرده اما گرتشن و خانواده‌اش تباه میشوند. بخشِ نخستین با تراژدیِ رنج و شرمِ فاوست و رستگاری گرتشن پایان می‌پذیرد.
بخش دوم اثر با بخشوده شدن فاوست توسط روح هستی آغاز می‌شود و در قالبی تمثیلی ادامه می‌یابد. فاوست جهان سیاست و خدایان را دستکاری می‌کند، با هلن سمبل زیبایی ملاقات می‌کند و پس از به دست آوردن نیروی طبیعت، به تجربه‌ی شادمانی می‌رسد. 
پس از این مفیستو سعی در قبض کردن روح فاوست کرده اما با دخالت فرشتگان مواجه میشود. با وجود پستی های فاوست، رحمت خدایان به میانجی‌گری گرتشن شامل حال او می‌شود.
صحنه‌ی پایانی: با غلبه‌ی خدای مونث بر تاکید مفیستوفلس بر پوچی ابدی روح فاوست ، او در حضور باکره‌ی مقدس و ... رهسپار بهشت می‌شود.
_____________
پوشکین فاوست را ایلیادِ مدرن می‌داند و لوکاچ بر واژه‌ی مدرن تاکید می‌گذارد.
فاوست در عین اینکه سرنوشت یک انسان است(سرنوشت آدمی در رابطه‌اش با شیطان و خدا و گرایش های تن و جان او)؛ در بر‌دارنده‌ی سرنوشتِ نوعِ بشر است.
با وجود رویه های مذهبی و اسطوره‌ای و گذر از آنها؛ هر انسانی با فاوست همذات‌پنداری می‌کند چرا که سوالات و درگیری های او، سوالات و درگیری های انسانِ مدرن است. 
از تمامی‌ بخش های این اثر یا به قول لوکاچ [محصولِ قیاس ناپذیر] تنها از سرنوشتی که گوته برای فاوست در نظر گرفته نمیتوانم سخن گفت و ذهنم میان سرگذشت و سرنوشت فاوست مدام در رفت و آمد است.
پینوشت:
خواندن این اثرِ مهم، مطالعات لوکاچ بر آن و تماشای فیلم فاوست اثر الکساندر سوخوروف را بسیار توصیه میکنم.
          
            مطب دکتر فاوست
گوته دو نمایشنامه با نام فاوست می‌نویسد که دنباله هم‌اند. یکی را وقتی شصت ساله بوده و دومی را بیست و پنج-شش سال بعد. اولین نمایش‌نامه داستان دانشمندی است که می‌خواهد بیشتر بداند و تلاشش راه به جایی نمی‌برد روحش را به مفیستوفلس (شیطان) می‌فروشد تا آنچه نمی‌داند، بداند و آنچه نمی‌تواند، بتواند. داستان با مارگریت کامل می‌شود که قربانی نقشه‌های مفیتوفلس می‌شود و زندگیش به دست فاوست تباه می‌شود، اما عشق رستگارش می‌کند.
دومین نمایشنامه کمی پیچیده تر است. مجموعه چند داستان است، اما در همه آنها با فاوست و مفیتوفلس سر‌و‌کار داریم که حالا حکم مباشر فاوست را دارد. فاوست دنیایی را ویران می‌کند که دنیایی نو بسازد؛ پول کاغذی، پیروی در جنگ، زندگی زیر دریا. او امیدوار است که روزی انبوه مردم را آزاد، در سرزمینی آزاد ببیند. وقتی می‌میرد، خودش را خوشبخت می‌داند چون امیدوار است روزی برسد که مردم آزاد باشند.

به قلم آیدین نظاری ، هفته‌نامه‌ی همشهری جوان، شماره‌ی 4، 26 دی 1383.
          
            بخش اول فاوست
انتخاب شخصیتی همچون فاوست که در در حوزه علوم به مدارج بالایی دست یافته و حتی شهرتی نیز برای خود رقم زده بود به نظر من کاملا درست بود. شخصیتی که گویا همه چیز دارد ولی در واقع از کمبودهایی جدی رنج می برد و از درون به در جستجوی چیزی است که بدان دست نیافته است. برخورد مفیستوفلس با او و معامله شیطان با انسان برای من که همواره در سریال supernatural شاهد چنین کار عجیبی بودم موضوع جدیدی نبود اما کشش خوبی را ایجاد می کرد تا ببینم این دو می خواهند چه کنند. آشنایی با گرتشن  و حضور یک شخصیت مقابل در نمایش قابل پذیرش بود اما تقلیل آن حس جستجوگرانه به یافتن و یکی شدن با گرتشن کمی ارزش داستان را در چشم من تقلیل داد. در عوض ماجرای میخانه خیلی بامزه بود و کمی کار را در آورد هرچند سطح گفتگوها می توانست بهتر شود. انگیزه مفیستوفلس از اینکه چرا به سراغ فاوست رفته و چرا اینقدر سختی را به جان می‌خرد تا آخر روح او را بگیرد کمی مبهم و باور نکردنی به نظر می رسید. متاسفانه ترجمه چنان نامأنوس و غریب می نمود که متن به سختی جلو می رفت به طوری که در آغاز بخش دوم گویا شکنجه ای را تحمل می کردم. لذا بخش دوم را تا اطلاع ثانوی نمی خوانم. البته تقریبا می دانم که چه اتفاقاتی در این بخش رخ داده است.
          
رها

1400/12/03

            یعنی یه بار نشد من کتابی رو  واسه خودم  تا آسمون نبرم بالا و بعدش مجبور نشم به زور از کف آسفالت جمعش کنم >_< . حقیقت اینه که  من تصمیم داشتم کتاب فاوست رو چند سال پیش یعنی دقیقا سه سال پیش بخونم. اما اون موقع چون مدت ها بود که از کتاب خوندن فاصله گرفته بودم اصلا خودم رو در حد خوندن و درک همچین کتابی نمی دیدم. همین شد که تصمیم گرفتم بعد از خوندن کتاب های بیشتر و عمیقتر برگردم  سراغ این کتاب.اما اصلا فکرشو نمی کردم که این کتاب انقدر منو ناامید کنه . خلاصه که بیایم قبل از خوندن کتاب ها ازشون واسه خودمون بت نسازیم که آخر و عاقبت کار اینجوری بشه

کتاب اول واقعا خوب بود و شروع فوق العاده ای داشت اما اگر بگم از کتاب دوم هیچ لذتی نبردم اصلا دروغ نگفتم. انقدر تو کتاب دوم صحنه عوض میشه و شخصیت های پرت و پلا به داستان اضافه میشه که خیلی از جاها خود شخصیت های اصلی یا گم می شدن یا اصلا حضور نداشتن. بعد مثلا مجبور میشدی 40 صفحه بخونی بدون اینکه بفهمی چی به چیه تا بالاخره یه اسم آشنایی اون وسط پیدا کنی و یه جورایی به داستان ربطش بدی و سر خودت شیره بمالی که الان دقیقا فهمیدم چی شد
:))
به نظرم یکی از بزرگترین ایرادهای کتاب، البته به جز پایان گیج کننده و کاملا غیرمنطقی داستان، این بود که "گوته" اصلا فکر نکرده بود که خواننده ی بخت بر گشته یه درصد هم ممکنه همه ی افسانه های یونانی رو نخونده باشه یا مثلا اسم تمام شخصیت های این همه افسانه رو حفظ نکرده باشه. واقعا لازم نبود این همه شخصیت بی ربط رو به زور تو یه کتاب 400 صفحه ای جا داد که آخرش هم معلوم نشه نقششون اون وسط چی بوده، در حالی که اگر خیلی هاشون اصلا حضور هم نمی داشتن هیچ آسیبی به داستان اصلی نمی زد 

در آخر اینکه اگر خیلی وقت اضافی زیاد دارین برین سراغ این کتاب وگرنه که اصلا به کسی توصیه ش نمی کنم