یادداشت همشهری جوان

                مطب دکتر فاوست
گوته دو نمایشنامه با نام فاوست می‌نویسد که دنباله هم‌اند. یکی را وقتی شصت ساله بوده و دومی را بیست و پنج-شش سال بعد. اولین نمایش‌نامه داستان دانشمندی است که می‌خواهد بیشتر بداند و تلاشش راه به جایی نمی‌برد روحش را به مفیستوفلس (شیطان) می‌فروشد تا آنچه نمی‌داند، بداند و آنچه نمی‌تواند، بتواند. داستان با مارگریت کامل می‌شود که قربانی نقشه‌های مفیتوفلس می‌شود و زندگیش به دست فاوست تباه می‌شود، اما عشق رستگارش می‌کند.
دومین نمایشنامه کمی پیچیده تر است. مجموعه چند داستان است، اما در همه آنها با فاوست و مفیتوفلس سر‌و‌کار داریم که حالا حکم مباشر فاوست را دارد. فاوست دنیایی را ویران می‌کند که دنیایی نو بسازد؛ پول کاغذی، پیروی در جنگ، زندگی زیر دریا. او امیدوار است که روزی انبوه مردم را آزاد، در سرزمینی آزاد ببیند. وقتی می‌میرد، خودش را خوشبخت می‌داند چون امیدوار است روزی برسد که مردم آزاد باشند.

به قلم آیدین نظاری ، هفته‌نامه‌ی همشهری جوان، شماره‌ی 4، 26 دی 1383.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.