بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

عقیله

عقیله

عقیله

4.1
12 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

20

کتاب عقیله، نویسنده الهام امین.

لیست‌های مرتبط به عقیله

پست‌های مرتبط به عقیله

یادداشت‌های مرتبط به عقیله

سیدکمال

1402/09/14

            مطالعه این کتاب در تاریخ ۱۴۰۲/۰۹/۱۴ به پایان رسیده است.



عنان اسب از دستان حسین رها شد و او  بی رمق بر زمین افتاد. به چشم دیدی که ستون عرش و فرش فرو می افتد و ارکان آسمان به لرزه در می آید. خون رود رود از پیکرش می جوشید. مشتی از خون بر محاسنش کشید و محاسنش را به خون خضاب کرد.
باغی از گلهای سرخ بر جامه اش شکفته بود و خون خدا بر زمین می ریخت. افق تیره شد و خورشید به شفق نشست .
...
آرام بر رگهای بریده بریده گردنش بوسه زدی. بدن پاره پاره برادر را برسر دست نهادی و سر بر آسمان بردی که:《خدایا این قربانی را از ما بپذیر.》
...
دلت مثل پیکر حسین پاره پاره و چاک چاک بود. چه دشوار بود برپای ایستادن،اما اکنون زمان ایستادن تو بود. حسین امام زینب، عشق زینب، برادر زینب، یادگار مادر زینب، پناه زینب و همه حیات و هستی زینب بود و تو اکنون همه هستی ات را ب شنزار صحرای کربلا در خون تپیده و بی سر به تماشا ایستاده بودی.
هیچ روزی برای تو امروز نبوده است. هیچ روزی عاشورا نیست. توهرگز این قدر تنها و غریب نبوده ای با این همه غم که کمر تاريخ را شکسته است و تو زیر بار آوارهای این مصیبت عظیم باید قد راست کنی....
          
عقیله؛ با
            عقیله؛ با روایت مهمترین بخش های زندگانی حضرت زینب(س) تلاش داشته تا نقش آفرینی های وجود مقدس ایشان را در مقاطع گوناگون تاریخی با قلمی شیوا و هنرمندانه و ذوقی قابل تحسین برای خوانندگان گرامی بازگو کند.

سبک نوشتاری این کتاب به گونه ای است که مخاطب کتاب خود را در محضر حضرت زینب (س) می بیند و با بیان سطر به سطر کتاب، با ایشان سخن می گوید و در تمامی مراحل زندگی حضرت، حضور دارد.

نویسنده این کتاب خانم الهام امین است.


بخشی از کتاب عقیله را اینجا بخوانید:

صدای چیست زینب؟

-        نمی دانم. آرام باش جانم. هرچه هست، صدا از سمت مسجد می آید.

صدا به خانه نزدیک و نزدیکتر می شد.

دستت را بر قلب نهادی و «والعصر» خواندی....

-        ناگاه میان ان همه هیاهو شنیدی که کسی فریاد می کرد:

«امیر المومنین کشته شد.»


آرام آرام اشک می ریختی و با پدر گفتگو می کردی.

ای پدر ! چه کسی کودکان یتیم را سرپرستی کند تا بزرگ شوند و چه کسی بزرگان را پشت و پناه باشد؟

اندوه تو بر ما بی پایان است و اشک های ما در غم تو نخواهد خشکید.

کدام دست ناپاک پیشانی ات را به خون نشانده است و جان ما را در ایان لهیب جانسوز خاکستر کرده است؟


پدر!

گرسنگان کوفه بی تو بر کدام خانه پناه جویند؟

عدالت پس از تو چه خواهد شد؟

کوفه بی تو را چه کنیم؟

ما را دریاب پدر!


اندک اندک طبیبان زبردست کوفه یک به یک به خانه علی(ع) وارد شدند،

اما هیچ یک را مهارت اثیربن عمروهانی نبود.

چون بربالین علی(ع) آمد، ریه گوسفندی را طلبید.

ازآن رگی بیرون کشید و آن را در شکاف زخم پدر نهاد.سپس بیرون آورد و گفت :

ای امیر المومنان! وصیت کن!

ضربت دشمن خدا به مغزت رسیده است.

تنها شیر می تواند قدری اثر زهر را بکاهد.


آن شب یک به یک فرزندان و نوادگانش را با نام صدا زد، همه را بوسید و وداع گفت و آنان را به حمایت خداوند امید بخشید.

آن شب پدرت هیچ نحورد و هیچ ننوشید.پیشانی ات مدام به عرض می نشست و او عرق هایش را با دست خویش پاک میکرد و می گفت:

«هرگاه مرگ مومن فرا رسد، پیشانی اش از عرق چون مروارید تازه می شود».


می توانید این کتاب را مستقیم از www.behnashr.comتهیه و مطالعه نمایید