یادداشت سیدکمال

سیدکمال

1402/09/14

                مطالعه این کتاب در تاریخ ۱۴۰۲/۰۹/۱۴ به پایان رسیده است.



عنان اسب از دستان حسین رها شد و او  بی رمق بر زمین افتاد. به چشم دیدی که ستون عرش و فرش فرو می افتد و ارکان آسمان به لرزه در می آید. خون رود رود از پیکرش می جوشید. مشتی از خون بر محاسنش کشید و محاسنش را به خون خضاب کرد.
باغی از گلهای سرخ بر جامه اش شکفته بود و خون خدا بر زمین می ریخت. افق تیره شد و خورشید به شفق نشست .
...
آرام بر رگهای بریده بریده گردنش بوسه زدی. بدن پاره پاره برادر را برسر دست نهادی و سر بر آسمان بردی که:《خدایا این قربانی را از ما بپذیر.》
...
دلت مثل پیکر حسین پاره پاره و چاک چاک بود. چه دشوار بود برپای ایستادن،اما اکنون زمان ایستادن تو بود. حسین امام زینب، عشق زینب، برادر زینب، یادگار مادر زینب، پناه زینب و همه حیات و هستی زینب بود و تو اکنون همه هستی ات را ب شنزار صحرای کربلا در خون تپیده و بی سر به تماشا ایستاده بودی.
هیچ روزی برای تو امروز نبوده است. هیچ روزی عاشورا نیست. توهرگز این قدر تنها و غریب نبوده ای با این همه غم که کمر تاريخ را شکسته است و تو زیر بار آوارهای این مصیبت عظیم باید قد راست کنی....
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.