بریدۀ کتاب

رایا

1403/6/10

عقیله
بریدۀ کتاب

صفحۀ 184

" تو وارث همه غم‌های بنی آدم بودی و روزگار برای تو چنین خواسته بود که چون پولاد آب دیده در کوره رنج‌های عظیم گداخته شوی. سرگردان و آشفته‌دل از این خیمه به آن خیمه می‌دویدی. لحظه‌ای بر بالین برادرزاده بیمارت سجاد؏ بودی و دمی در خیمه رباب که علی کوچکش بیش از هر شب دیگر بی‌تاب بود. گاه بی تاب عباس؏ و گاه در هوای دیدار علی‌اکبر؏ آسیمه‌سر از خیمه بیرون می‌زدی. اما در همه این لحظات، بی‌قرار حسین؏ بودی که حال و هوایی دیگر داشت. "

" تو وارث همه غم‌های بنی آدم بودی و روزگار برای تو چنین خواسته بود که چون پولاد آب دیده در کوره رنج‌های عظیم گداخته شوی. سرگردان و آشفته‌دل از این خیمه به آن خیمه می‌دویدی. لحظه‌ای بر بالین برادرزاده بیمارت سجاد؏ بودی و دمی در خیمه رباب که علی کوچکش بیش از هر شب دیگر بی‌تاب بود. گاه بی تاب عباس؏ و گاه در هوای دیدار علی‌اکبر؏ آسیمه‌سر از خیمه بیرون می‌زدی. اما در همه این لحظات، بی‌قرار حسین؏ بودی که حال و هوایی دیگر داشت. "

10

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.