سرگذشت تام جونز: کودک سر راهی

سرگذشت تام جونز: کودک سر راهی

سرگذشت تام جونز: کودک سر راهی

هنری فیلدینگ و 1 نفر دیگر
3.8
6 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

29

شابک
9789644480782
تعداد صفحات
1,120
تاریخ انتشار
1399/7/22

توضیحات

        
سرگذشت تام جونز کودک سرراهی عنوان کتابی است از هنری فیلدینگ با ترجمه ی احمد کریمی حکاک که در 809 صفحه و توسط انتشارات نیلوفر در سال 1377 به چاپ رسیده است. این کتاب ترجمه ای است از The history of Tom Jones، a foundling. موضوع اصلی این کتاب داستان های انگلیسی است. 

      

لیست‌های مرتبط به سرگذشت تام جونز: کودک سر راهی

یادداشت‌ها

          به نام او

🔸️اول از همه باید بگویم اگر کلاسیک‌خوان نیستید به سراغ این کتابِ قطور نروید اگر از خواندن دردِ دل کردن‌ها، حاشیه رفتن‌ها، شاخ و برگ دادن‌هایی که امروزه نالازم به نظر می‌رسد ملول می‌شوید به سراغ تام جونز (یا هر اثر کلاسیک دیگر) نروید. بی‌تعارف خواندن اثر کلاسیک از هر کتابخوانی برنمی‌آید، به عبارتی حوصله و سعه صدری که برای خواندن این آثار لازم است نتیجه تداوم در امر کتابخوانی و بلوغ یک کتابخوان است. پس اگر حوصله‌تان از این آثار (چه منظوم و چه منثور! چه ایرانی و چه جهانی!) سرمی‌رود خودتان را سرزنش کنید، نه بزرگانی را که این آثار را خلق کرده‌اند.
حالا در نوبتی، کتاب بسیار خوب «چرا باید کلاسیکها را خواند» نوشته ایتالو کالوینو نویسنده شهیر معاصر را معرفی خواهم کرد.

🔸 «سرگذشتِ تام جونز؛ کودکِ سرراهی» نوشته هنری فیلدینگِ انگلستانی یکی از برجسته‌ترین آثار کلاسیک ادبیات جهان است، که خوشبختانه ترجمه بسیار خوبی از آن در بازار موجود است، ترجمه‌ای از دکتر احمد کریمی‌حکاک که انصافا تنها با همین اثر می‌توان نام او را در کنار برترین مترجمان آثار داستانی قرار داد.
رمان از هجده بخش که با عنوانِ کتاب از آن یاد می‌شود تشکیل شده و هر کتاب از فصول متعددی. فیلدینگ در این رمان با محوریت قرار دادن زندگیِ کودکی سرراهی به نام تام جونز به ترسیم فضای انگلستان قرن هفدهم می‌پردازد و با طنزی تند و تیز و رندانه تمام وجوه و مناسبات آن را به ریشخند می‌گیرد از نظام ارباب-رعیتی و اشرافیت خانواده‌های انگلیسی بگیر تا مناسبات مذهبی و اجتماعی آن دوران. و خب باید عرض کنم که جناب فیلدینگ نویسنده بی‌پروایی ست که طنز او در برخی از موارد مرزهای اخلاقی مرسوم را در هم می‌شکند و شاید بی‌ادبانه به نظر بیاید ولی اگر از من بپرسید، ب این هنجارشکنی‌ها  نه تنها مخرب نیست بلکه بسیار سازنده هم هست چرا که سر آخر همین زشتی‌هاست که مورد انتقاد صریح نویسنده قرار می‌گیرد. متهم کردن فیلدینگ به بی‌اخلاقی به این می‌ماند که ما فی‌المثل مولوی را به واسطه زبان بی‌پروا و بدون تعارفش ناقض اخلاقیات بدانیم، در صورتی که هدف این بزرگان از طرح این مسائل، رفع نقایص و زشتیهاست. 

🔸باری به شما اطمینان می‌دهم که اگر کمی در مقابل زیاده‌گویی‌های جناب فیلدینگ و همچنین برخی بی‌مبالاتیهای او حوصله به خرج دهید و با نثر مناسب و شوخ‌طبعانه‌ای که جناب کریمی‌حکاک برای ترجمه این اثر برگزیده است (و به راستی ترجمه دن‌کیشوت، شاهکار مرحوم محمدقاضی را فرایاد می‌آورد) همراه شوید یکی از دلچسبترین تجربه‌های داستان‌خوانی را برای خودتان رقم زده‌اید.

🔸در آخر اینکه بخشی از کتاب را برایتان انتخاب کرده‌ام، اینبار هم از یکی از فصلهای اول یکی از کتابها. واقعیت امر اینکه، یکی از دلایلی که بیش از پیش من را ترغیب کرد که این کتاب را بخوانم این بود که در کتاب «چون بوی تلخ خوشِ کندر» (زندگینامه فرهاد مهراد) از قول همسر فرهاد خوانده بودم که او علاقه بسیار زیادی به این رمان داشته است و هرچند وقت یکبار به کتاب رجوع می‌کرده و یکی از فصلهای اول کتابهای این رمان را با صدای بلند برای بقیه می‌خوانده است و همراه با جمع به طنز ظریف و نکته‌سنجانه فیلدینگ می‌خندیده.

🔸نظر جناب فیلدینگ درباره منتقدان:
«و امّا راستش را بخواهید، جهان بیش از حد به منتقد جماعت میدان داده، و آنها را بیش از استحقاقشان تیزبین و ژرف اندیش پنداشته است. و این میدان دادن، منتقدان را گستاخ‌تر کرده است، به طوری که آنان قدرتی استبدادی به چنگ آورده‌اند، و چندان در این کار توفیق یافته‌اند که اکنون به صورت ارباب درآمده و با پرروئیِ تمام به وضع قوانین ادبی برای نویسندگان پرداخته‌اند، حال آنکه در ابتدا قوانین را نیاکانِ همین نویسندگان وضع می‌کرده‌اند.
منتقد، چون نیک بنگرید، کاتبی بیش نیست، و شغلش این است که قواعد و قوانینی را رونویسی و یادداشت کند که آن خبرگان و قانونگذارانِ بزرگی وضع کرده و می‌کنند که قدرت فراگیر نبوغشان آنان را در علوم عدیده‌ای که در آن سرآمد شده‌اند به درجۀ قانونگذاری رسانده است. و همین منصب کتابت و دبیری بود که منتقدان باستان آرزو می‌کردند بر آن دست یابند. و هرگزشان آن گستاخی نبود تا حکمی صادر کنند، مگر آنکه در صدور آن به نظر قاضی جامع‌الشرایطی استناد نمایند که حکم را از او به وام ستانده‌اند.
امّا در گذر زمان، و در دورانهای جهالت، کاتب، قدرتِ ولی‌نعمتِ خود را غصب کرد و مقام او را از آن خود ساخت . قوانین نویسندگی دیگر نه پایۀ سرمشق نویسندگان که بر طبق احکام منتقدان گذارده آمد. کاتب، قانونگذار گردید. و آن کسان که در آغاز کارشان تنها ثبت قوانین بود گستاخانه به وضع قوانین پرداختند.
از اینجا خطائی آشکار و شاید ناگزیر سرچشمه گرفت، چرا که این منتقدان، چون مردانی با استعدادهایی اندک بودند، بس آسان شکل خالی را به خطا به جای محتوی انگاشتند. و کار قاضیانی را کردند که به نصّ بی‌جان قانون استناد می‌کنند و روح آن را نادیده می‌گیرند. موارد جنبی که شاید در کار نویسنده‌ای بزرگ تنها جنبه فرعی داشت، توسط این منتقدان ویژگی عمدۀ آن نویسنده انگاشته شد، و به مثابۀ ضروریات لازم‌الاجرا به نسلهای بعدی نویسندگان منتقل گردید. گذشت زمان و جهل، این حامیان بزرگ ریاکاران، بر این تجاوزات کسوت مشروعیّت پوشاندند.و بدینسان قواعد بسیار برای درست نوشتن پدید آمد که کمترین ریشه‌ای در حقیقت یا در طبیعت ندارد، و عموماً هیچ مقصد و مقصودی از آنها متصور نیست مگر مهار کردن و به محاق افکندن نبوغ، و این بدان می‌ماند که گوئی استاد هنرمندی بخواهد به رقص درآید، حال آنکه رسالات عدیدۀ عالیه دربارۀ رقص چنین امر و مقرر فرموده باشند که قاعدۀ لازم‌الاتبّاع در رقصیدن آنست که هنرمند باید ابتدا خود را در زنجیر کند، پی آنگاه به رقص برخیزد. »
        

2

مهسا

مهسا

1403/8/27

          یادداشتی بر سرگذشت تام جونز:

تام، کودکی‌ست که به ناگاه شبی در اتاق شخصی مرد نیک‌سرشتی به‌نام آقای آلورتی، پیدا می‌شود. آلورتی تام را همان‌‌گونه بزرگ می‌کند که گویی پسرش را، اما دسیسه و بدذاتی خواهرزاده‌ی آلورتی این پدر و فرزند هرچند صوری را، با بدگمانی آلورتی نسبت به تام، از یک‌دیگر جدا می‌کند. تام که هم پدرش را از دست می‌دهد و هم عشق زندگی‌اش را یعنی سوفیا قهرمان‌بانوی قصه، بدون پول راهی سفری دراز و طولانی می‌شود. 
سوفیا، قهرمان‌بانوی داستان فیلدینگ نیز که تحت فشار اصرارهای پدرش برای ازدواج با بلیفیل (خواهرزاده‌ی آلورتی و دشمن تام) قرار دارد، و از بلیفیل منزجر اما عاشق تام است، از خانه‌ی پدری‌اش فرار می‌کند و هم‌زمان با تام در سفری پیچیده و پراتفاق پا می‌گذارد. 
سفر در سرگذشت تام جونز، زمینه‌ی شکل‌گیری روابط گسترده‌ای می‌شود که راه را برای آمد و شد کاراکترهای بسیاری از مکان‌های مختلف و با سرگذشت‌هایی گوناگون فراهم می‌کند. 
فیلدینگ، همچون راهنمای مسیر، در جاده ایستاده است و در انتظار خواننده، تا با هم مسیر داستان را طی کنند. 

سرگذشت تام جونز، هنر فیلدینگ است در به رخ کشیدن قدرت قلمش، و قدرت گفتارش. فیلدینگ مخاطبش را بسیار خوب می‌شناسد. او اساسا خواننده‌ی اثرش را شخصی باهوش می‌بیند و با این اصول، همین خواننده‌ی باهوش را چنان خوب فریب می‌دهد و حقایقی غیرقابل پیش‌بینی را با برنامه‌ای دقیق و هوش‌مندانه برملا می‌کند، که خواننده هاج و واج در بهتی که به لذتی وافر منجر می‌شود، می‌ماند. 
فیلدینگ با تمام احترامی که برای خواننده‌ی رمانش قائل می‌شود، گویی در کتاب آخر اثرش می‌گوید: من از تو باهوش‌ترم، حالا برای آن‌که بفهمی چه شد، می‌توانی برگردی به عقب و آن را دوباره از اول بخوانی.
به راستی هنوز رمان برایم تمام نشده. نه، انگار که تازه شروع شده. دلم می‌خواهد دوباره از اول آن را بخوانم، اما اگر این کار را بکنم، می‌دانم که فیلدینگ با تمسخر نگاهم خواهد کرد. 

سرگذشت تام جونز نه تنها داستانی طویل اما لذت‌بخش است، که راهنمای خوانش آن توسط نویسنده در لابه‌لای رمان نهفته شده است. فیلدینگ اثرش را با دقتی خداگونه می‌آفریند، و خود نیز آن را بررسی می‌کند. نویسنده‌ی ما که نمی‌خواهد هیچ فرصتی برای صحبت‌های شخصی‌اش از دست دهد، فصل اول هر کتاب را به خود اختصاص می‌دهد. او ادبیات داستانی را با ناداستان ادغام می‌کند و نتیجه‌اش کتابی‌ست سنگین اما بس به‌یاد ماندنی.

هنری فیلدینگ که در ابتدا به نمایش‌نامه‌نویسی مشغول بوده‌است، این وسواس نوشتار را بیش از هر نویسنده‌ی دیگری رعایت می‌کند. او داستان طرح نمی‌کند، بلکه بازی‌گرانی خلق می‌کند که روی صحنه مشغول اجرای نمایش‌اند. پس این‌جا، روی صحنه، هیچ‌گونه خطایی مجاز نیست. همه‌چیز باید در زمان خودش اتفاق بیفتد و نکته این‌جاست که خواننده نه به‌عنوان تماشاچی، بلکه به‌عنوان شاهدی در پشت‌صحنه حضور دارد.

سرگذشت تام جونز نه‌تنها درباره‌ی «تام جونز» است بلکه به مفهوم «سرگذشت» نیز می‌پردازد. بارها در داستان شاهد روایت‌هایی هستیم بسیار متفاوت و حتی متضاد از «سرگذشت تام جونز» توسط کاراکترهایی که یا به تام جونز نزدیک‌اند و یا سرگذشتی که شنیده‌اند را بازگو می‌کنند. این اتفاق به خواننده امکان پردازش شخصی به سرگذشت واقعی تام جونز را می‌دهد و سیر اتفاقاتی که برای قهرمان داستان میفتد؛ و این چیزی‌ست که فیلدینگ با تمام وجود خواهان آن است. نویسنده نمی‌خواهد خواننده چیزی را پیش‌بینی کند. او همیشه پیش از حادثه، اخطارش را می‌دهد. فیلدینگ می‌خواهد خواننده را با خود شریک کند و به لایه‌های عمیق‌تری از داستان ببرد. او با ادغام روایت حماسی و کمیک و رئال، به شیوه و سبک شخصی خودش می‌رسد و آن را آگاهانه اعلام می‌کند.

برخورد تند فیلدینگ با «منتقد» بخش دیگری از داستان بود که بسیار به دل نشست. «نقدِ منتقد» کاری‌ست که فیلدینگ از ابتدای رمانش به آن مشغول است تا پایان.
نگاه عریان و بی پرده‌ی رمان به «زن» و جدا کردن آن از «قداست» و «پاکی» یکی از نکات برجسته‌ی نوشته‌های فیلدینگ است. تام جونز پر است از کاراکتر، چه مرد و چه زن. در این میان زنان نقش‌های فراوانی ایفا می‌کنند. زنانی هستند که مانع مسیر جونز می‌شوند، زنانی هستند که خیرخواه جونزاند و هم‌چنین زنانی که عاشق و بعد دشمن قهرمان داستان می‌شوند.

رابطه‌ی جونز با زنان را می‌توان بسیار دقیق‌تر و با جزئیات فراوان بررسی کرد. جابه جایی مقام شکار و شکارچی، چگونگی استفاده‌ی جونز از قدرت جنسی‌اش برای رسیدن به خواسته‌های خود، و مکر و حیله‌ی زنان برای هم‌خوابی با او، و هم‌چنان احترام فراوان قهرمان به این جنس و برخوردش با لطافت و مهربانی که موجب خشم قهرمان‌بانوی قصه می‌شود.

سرشت و ذات انسان و چگونگی رفتارش بر طبق غریزه‌اش، اصلی‌ترین محرک و موثرترین خصوصیتی‌ست که در کنش‌ها و متعاقبا سرنوشت کاراکترها به ویژه قهرمان و قهرمان‌بانو (تام و سوفیا) نقش دارد.
سخن پایانی این که دست‌یابی به لذت این خوانش و فهم اثر بدون ترجمه‌ی کامل و کم‌ایراد مترجمش، هیچ‌گاه میسر نمی‌شد. این، داستانی‌ست عاشقانه در سفر اودیسه‌وار قهرمانش و اجرایی‌ست پرشور و حرفه‌ای بر روی صحنه‌ی نمایش خیال.
        

8

نعیمک

نعیمک

1403/9/24

          قصه و داستان هنوز کشش و جذابیت خودش را در زندگی ما دارد. اما شاید جذاب‌تر از آن شوخی با همین طرح‌های داستانی باشد. تام جونز در کنار چند داستان دیگر مثل «ژاک قضا قدری» برای من همین شکلی است. یعنی پر از شوخی و کش‌دادن و طفره رفتن از ماجراهای اصلی و البته شوخی با اتفاقاتی که در ماجراهای دیگر می‌افتد. طرح داستان بسیار ساده است. مردی جوان (حرامزاده و سرراهی) می‌خواهد با دختری پولدار ازدواج کند و ماجرا کشاش اتفاقات فی‌مابین است. اما فیلدینگ یک راوی شوخ‌طبع را وارد ماجرا می‌کند و هر از چند گاهی وسط ماجرا با ما حرف می‌زند. از طرفی در اول هر کتاب مقدمه‌ای از چگونگی نوشتن داستان و درد و دل‌هایش را مطرح می‌کند. همه این‌ها تام جونز را با دیگر کتاب‌های کلاسیک متفاوت می‌کند. اگر حوصله خواندن داستان در داستان و حاشیه ندارید سراغ تام جونز نروید چون مدام نویسنده شما را سر کار می‌گذارد و وسط ماجراها حرف خودش را می‌زند. از طرفی داستان جذابیت دیگری هم دارد. مثلاً ما ماجرای سه روز داستان را از قول تام می‌فهمیم و در کتاب دیگری دوباره همان سه روز را از قول شخصیت دیگری می‌خوانیم. انگار با تدوین موازی سینمایی روبرو هستیم. 
کتاب بسیار طولانی‌تر از 800 صفحه‌ای است که نیلوفر چاپ کرده چون چاپ کتاب خیلی ریز است و اگر قرار بود به حالت عادی چاپ شود حتماً از 1000 صفحه هم تجاوز می‌کرد. برای همین عجله‌ای در خواندن به خرج ندهید و شبیه کتاب‌های دانشگاهی به آن روبرو نشوید. در کمال آرامش شروع به خواندنش 
کنید. اگر هم فکر می‌کنید طولانی است پیشنهاد می‌کنم «ژاک قضا و قدری» را بخوانید تا با شیوه این داستان‌ها بیشتر آشنا شوید.
        

0