یادداشت
1403/8/27
یادداشتی بر سرگذشت تام جونز: تام، کودکیست که به ناگاه شبی در اتاق شخصی مرد نیکسرشتی بهنام آقای آلورتی، پیدا میشود. آلورتی تام را همانگونه بزرگ میکند که گویی پسرش را، اما دسیسه و بدذاتی خواهرزادهی آلورتی این پدر و فرزند هرچند صوری را، با بدگمانی آلورتی نسبت به تام، از یکدیگر جدا میکند. تام که هم پدرش را از دست میدهد و هم عشق زندگیاش را یعنی سوفیا قهرمانبانوی قصه، بدون پول راهی سفری دراز و طولانی میشود. سوفیا، قهرمانبانوی داستان فیلدینگ نیز که تحت فشار اصرارهای پدرش برای ازدواج با بلیفیل (خواهرزادهی آلورتی و دشمن تام) قرار دارد، و از بلیفیل منزجر اما عاشق تام است، از خانهی پدریاش فرار میکند و همزمان با تام در سفری پیچیده و پراتفاق پا میگذارد. سفر در سرگذشت تام جونز، زمینهی شکلگیری روابط گستردهای میشود که راه را برای آمد و شد کاراکترهای بسیاری از مکانهای مختلف و با سرگذشتهایی گوناگون فراهم میکند. فیلدینگ، همچون راهنمای مسیر، در جاده ایستاده است و در انتظار خواننده، تا با هم مسیر داستان را طی کنند. سرگذشت تام جونز، هنر فیلدینگ است در به رخ کشیدن قدرت قلمش، و قدرت گفتارش. فیلدینگ مخاطبش را بسیار خوب میشناسد. او اساسا خوانندهی اثرش را شخصی باهوش میبیند و با این اصول، همین خوانندهی باهوش را چنان خوب فریب میدهد و حقایقی غیرقابل پیشبینی را با برنامهای دقیق و هوشمندانه برملا میکند، که خواننده هاج و واج در بهتی که به لذتی وافر منجر میشود، میماند. فیلدینگ با تمام احترامی که برای خوانندهی رمانش قائل میشود، گویی در کتاب آخر اثرش میگوید: من از تو باهوشترم، حالا برای آنکه بفهمی چه شد، میتوانی برگردی به عقب و آن را دوباره از اول بخوانی. به راستی هنوز رمان برایم تمام نشده. نه، انگار که تازه شروع شده. دلم میخواهد دوباره از اول آن را بخوانم، اما اگر این کار را بکنم، میدانم که فیلدینگ با تمسخر نگاهم خواهد کرد. سرگذشت تام جونز نه تنها داستانی طویل اما لذتبخش است، که راهنمای خوانش آن توسط نویسنده در لابهلای رمان نهفته شده است. فیلدینگ اثرش را با دقتی خداگونه میآفریند، و خود نیز آن را بررسی میکند. نویسندهی ما که نمیخواهد هیچ فرصتی برای صحبتهای شخصیاش از دست دهد، فصل اول هر کتاب را به خود اختصاص میدهد. او ادبیات داستانی را با ناداستان ادغام میکند و نتیجهاش کتابیست سنگین اما بس بهیاد ماندنی. هنری فیلدینگ که در ابتدا به نمایشنامهنویسی مشغول بودهاست، این وسواس نوشتار را بیش از هر نویسندهی دیگری رعایت میکند. او داستان طرح نمیکند، بلکه بازیگرانی خلق میکند که روی صحنه مشغول اجرای نمایشاند. پس اینجا، روی صحنه، هیچگونه خطایی مجاز نیست. همهچیز باید در زمان خودش اتفاق بیفتد و نکته اینجاست که خواننده نه بهعنوان تماشاچی، بلکه بهعنوان شاهدی در پشتصحنه حضور دارد. سرگذشت تام جونز نهتنها دربارهی «تام جونز» است بلکه به مفهوم «سرگذشت» نیز میپردازد. بارها در داستان شاهد روایتهایی هستیم بسیار متفاوت و حتی متضاد از «سرگذشت تام جونز» توسط کاراکترهایی که یا به تام جونز نزدیکاند و یا سرگذشتی که شنیدهاند را بازگو میکنند. این اتفاق به خواننده امکان پردازش شخصی به سرگذشت واقعی تام جونز را میدهد و سیر اتفاقاتی که برای قهرمان داستان میفتد؛ و این چیزیست که فیلدینگ با تمام وجود خواهان آن است. نویسنده نمیخواهد خواننده چیزی را پیشبینی کند. او همیشه پیش از حادثه، اخطارش را میدهد. فیلدینگ میخواهد خواننده را با خود شریک کند و به لایههای عمیقتری از داستان ببرد. او با ادغام روایت حماسی و کمیک و رئال، به شیوه و سبک شخصی خودش میرسد و آن را آگاهانه اعلام میکند. برخورد تند فیلدینگ با «منتقد» بخش دیگری از داستان بود که بسیار به دل نشست. «نقدِ منتقد» کاریست که فیلدینگ از ابتدای رمانش به آن مشغول است تا پایان. نگاه عریان و بی پردهی رمان به «زن» و جدا کردن آن از «قداست» و «پاکی» یکی از نکات برجستهی نوشتههای فیلدینگ است. تام جونز پر است از کاراکتر، چه مرد و چه زن. در این میان زنان نقشهای فراوانی ایفا میکنند. زنانی هستند که مانع مسیر جونز میشوند، زنانی هستند که خیرخواه جونزاند و همچنین زنانی که عاشق و بعد دشمن قهرمان داستان میشوند. رابطهی جونز با زنان را میتوان بسیار دقیقتر و با جزئیات فراوان بررسی کرد. جابه جایی مقام شکار و شکارچی، چگونگی استفادهی جونز از قدرت جنسیاش برای رسیدن به خواستههای خود، و مکر و حیلهی زنان برای همخوابی با او، و همچنان احترام فراوان قهرمان به این جنس و برخوردش با لطافت و مهربانی که موجب خشم قهرمانبانوی قصه میشود. سرشت و ذات انسان و چگونگی رفتارش بر طبق غریزهاش، اصلیترین محرک و موثرترین خصوصیتیست که در کنشها و متعاقبا سرنوشت کاراکترها به ویژه قهرمان و قهرمانبانو (تام و سوفیا) نقش دارد. سخن پایانی این که دستیابی به لذت این خوانش و فهم اثر بدون ترجمهی کامل و کمایراد مترجمش، هیچگاه میسر نمیشد. این، داستانیست عاشقانه در سفر اودیسهوار قهرمانش و اجراییست پرشور و حرفهای بر روی صحنهی نمایش خیال.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.