جناب مارتینیجناب مارتینیپیترو گروسی و 2 نفر دیگر4.36 نفر |4 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام10خواهم خواند5توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب جناب مارتینی، نویسنده پیترو گروسی.لیستهای مرتبط به جناب مارتینیرعنا حشمتیبرج بابل21 کتابواقعا عاشق تک تک تصویرسازیهای این مجموعهام. 🥲 و چندتاییش رو هم خوندم و دوست داشتم. :) دلم میخوادشون. 😩 در مقدمه کتابها در شرح اینکه چرا به نام برج بابل نامیده میشن نوشته شده: گفتهاند تشتت و افتراق زبانْ عقوبت آدمیان بوده است؛ و ترجمه تلاش برای رسیدن به آن زبان وفاق، زبان همدلی، زبان کامل و بینقص، زبان آدم و حوا، زبان بهشت. «برج بابل» حالا نماد ناسوتی و ازدسترفتهٔ آن لغت تنها، آن زبان یگانه، زبان همدلی انسانهاست. مجموعه کتابهای «برج بابل» شاید تلاش ما در بزرگداشت همدلی از راه همزبانی است: رمانکها یا داستانهای بلندی که در غرب به آنها «نوولا» میگویند، از قضا بسیاری از آثار ادبیات مدرن جهان در چنین قطع و قالبی نوشته شدهاند؛ آثاری که هرچند با معیار کمی تعداد صفحه و لغت دستهبندی میشوند، در اشکال سنجیده و پروردهٔ خود هیچ کم از رمان ندارد. در طبقهبندی این مجموعه، مناطق جغرافیایی را معیار خود قرار دادهایم و به شکلی نمادین، نام یکی از شخصیتهای داستانی بهیادماندنی آن اقلیم را بر پیشانی هر دسته نهادهایم؛ مانند «شوایک» برای ادبیات اروپای شرقی و «رمدیوس» برای ادبیات امریکای لاتین. آثار ایرانی این بخش در مجموعهای به نام «هزاردستان» ارائه میشود. این کتابها را میتوان در مجال یک سفر کوتاه، یک اتراق، یک تعطیلات آخر هفته خواند و به تاریخ و ذهن زبان مردمان سرزمینهای دیگر راه برد. در این سفرهای کوتاه به بهشتِ زبان، همراهمان شوید.19101یادداشتهای مرتبط به جناب مارتینیسمیرا علیاصغری1401/07/07 از مجموعه برجِ بابل نشرِ چشمه، هرچه خواندم خوب بود. همه کوتاه و روان و قابل تامل. جناب مارتینی آن شخصیتِ دوستداشتنیای است که مثلِ رهگذری در بازار، از کنارتان میگذرد و شما از آن نمیگذرید. به کارِ کتابِ کوتاهخوانها میخورد، علاقهمندان به جزئیات زندگی و آنهایی که توی جیبهایشان چیزهای کوچکِ خوبی دارند. 06سیده مریم طیار هشجین1401/08/18 آنقدر شروع جذابی داشت که همان اول خوانش، تصمیم گرفتم بقیه کارهای نویسنده را هم بخوانم و مدام توی ذهنم مرور میکردم: «پیترو گروسی... پیترو گروسی... اوهوم! باید ببینم دیگر چه نوشته؟» ولی همه اینها خیالات خام یک عدد خوشبین ذوقزده بود و بس! نیمههای به اصطلاح رمانک فهمیدم با داستانی مواجهم که رونوشتی کممایه از واقعیاتی بیرونی است. دقیقا هم از آن دست نوشتههایی که از خواندنشان فراری هستم و نویسندگانشان را سرزنش میکنم که آخر اینهمه سوژه برای نوشتن! چرا رفتهای سراغ این؟! چرا تخیلت را به کار نگرفتی؟! چرا و چرا و چرا؟! نوشتن یک نویسنده درباره نویسندگان و نویسندگی، آن هم در قالب داستان و رمان و بدتر از آن واقعگرایانه! وای خدای من! بدترین انتخاب برای نوشتن است. کتاب را تمام کردم تا تمامش کرده باشم، همین. اواخر خوانش، آن کنجکاوی اولیه چنان فروکش کرده بود که تقریبا ته کشیده بود و کاملا ناامید بودم از غافلگیری. و متاسفانه پیشبینیام درست از آب درآمد. فعلا باید هر چند دقیقه یکبار با خودم تکرار کنم: «پیترو گروسی، جناب مارتینی را نوشته، حواست باشد»؛ بلکه آن ذوقمرگی اول خوانش از ذهنم پاک شود و روباتوار هر کتابی که نام این نویسنده را بر خود داشت، خریداری نفرمایم! 420پرستو خلیلی1402/08/05 در دورهای از زندگی به سر میبرم که اجازه میدم کتابها من رو صدا بزنند! و در خطاب به جناب مارتینی عزیز میگویم؛ تو چیزی رو انتخاب کردی که باعث شد چیز باارزشی رو از دست بدی. و از شما که داری این رو میخونی میپرسم؛ آیا انسان چیزیست غیر از انتخابهایش؟ 02آرمان کاظمی1401/08/25 جناب مارتینی! دیدن جزئیاتی که دیگران نمیبینند. استعداد جناب مارتینی همین است اما انگار تا آخر آن را در نمیابد. زندگی همین جزئیات است. چه باور کنیم یا مثل جناب مارتینی باور نکنیم، همین جزئیات است که ما را متمایز میکند و استفاده از آنهاست که ما را به قله خودمان میبرد. قلهای که شاید خوشبختی بنامیمش، شاید پرورش استعداد یا یافتن جواب معمای زندگی. تو جیبهات چی داری؟ 02