بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

قطار به موقع رسید

قطار به موقع رسید

قطار به موقع رسید

هاینریش بل و 1 نفر دیگر
3.2
6 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

7

اولینا با صدائی آهسته شروع به صحبت می کند: «لازم نیست بگویم که... اگر نمردی هرگز نباید این راز را به کسی بگوئی. خودم می دانم. من مجبور شده ام به خدا و همه مقدسین و لهستان، وطن خودمان قسم بخورم که از این بابت به هیچ کس چیزی نگویم، ولی وقتی آن را با تو در میان می گذارم درست مثل این است که آن را به خودم گفته باشم، و همان طور که نمی توانم چیزی را از خودم پنهان کنم، از تو هم هیچ چیز را نمی توانم پنهان کنم!» از جا بلند می شود و آب جوشان را بسیار آهسته و با ملایمت و مراقبت تمام در قوری کوچک می ریزد، در این بین هم هروقت مکث کوچکی می کند، قبل از این که آب را باز جرعه جرعه بریزد به آندره آس لبخندی می زند، و حالاست که آندره آس متوجه می شود او هم گریه کرده است. آن وقت اولینا در فنجان هایی که کنار زیرسیگاری قرار دارد قهوه می ریزد. _از متن کتاب-

لیست‌های مرتبط به قطار به موقع رسید

یادداشت‌های مرتبط به قطار به موقع رسید

            2.5 ⭐
کتاب قطار سر وقت یا در ترجمه‌ی دیگه قطار به موقع رسید، داستان یک سرباز آلمانی است که از جایی که مشخص نیست کجاست می‌دونه چه روزی می‌میره، روزی که چند روز بیشتر بهش باقی نمونده و با کلمه‌ی کلیدی به زودی توی داستان باهاش بازی میشه. من به زودی میمیرم، به زودی به زودی
هاینریش بل به نظر میاد خواسته بگه که در جنگ حتی سربازهای کشور مهاجم هم مورد ظلم واقع شده و نیازمند دلسوزی و ترحم هستند. 
داستان از سه قسمت مشخص ولی در هم تنیده تشکیل شده، قسمت اول تنهایی سرباز آلمانی آندریاس، قسمت دوم آشنایی و بازی و گفتگوی اون با دو نفر دیگه در قطار و گوش دادن به داستان اونها ولی در انتها آشنایی با دختری جاسوس در فاحشه خانه‌ای در لهستان و درگیری ماجرای عشقی.
چیزی که در داستان به وفور میشه دید احساس پشیمانی و شرم از جنگ توسط نویسنده هست و چیزی که وجود نداره امید. داستان جالب و عمیق اما گاه گاه با چیره شدن کسالت به خواننده پیش می‌ره. در مجموع امتیاز من به این کتاب کمتر از ۳ هست و بیشتر از ۲ ولی خب نیم نداریم منم دلرحم، همون سه