بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

نابخردی های پیش بینی پذیر: نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل می دهند

نابخردی های پیش بینی پذیر: نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل می دهند

نابخردی های پیش بینی پذیر: نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل می دهند

دن آریلی و 1 نفر دیگر
3.8
11 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

23

خواهم خواند

21

* چرا سردرد ما پس از خوردن آسپیرین یک سنتی باقی می ماند ولی بعد از خوردن آسپیرین ۵۰ سنتی از بین می رود؟ * چرا وقتی معده مان دیگر جا ندارد، باز هم سراغ بوفه ی مجانی می رویم؟ * چرا بابت یک فنجان قهوه ۱۵/۴ دلار می دهیم درحالی که تا همین چند سال پیش بابت آن کم تر از یک دلار می پرداختیم؟ وقتی زمان تصمیم گیری در زندگی مان می رسد، فکر می کنیم کنترل اوضاع در دست مان است. فکر می کنیم انتخاب هایی هوشمندانه و خردمندانه انجام می دهیم. ولی آیا به راستی چنین است؟ دن آریلی، اقتصاددان رفتاری با یک سری آزمایش های روشنگرانه و اغلب شگفت انگیز بر این تصور عمومی که ما اصولاً به شیوه های خردمندانه عمل می کنیم، خط بطلان می‌کشد. آریلی با در هم آمیختن تجربه ی روزمره و پژوهش های تحول برانگیز، نشان می دهد که چگونه توقعات، عواطف، هنجارهای اجتماعی، و دیگر نیروهای نامریی و گویی نامنطقی، توانایی تعقل ما را به بیراهه می‌کشاند. آریلی پی برده که نه تنها ما همه روزه اشتباهات ساده ی تعجب آوری انجام می دهیم، بلکه دوباره همان نوع اشتباهات را تکرار می کنیم. ما دائماً اضافه می پردازیم، دست کم می گیریم و پشت گوش می اندازیم. ما قادر نیستیم که اثرات ژرف عواطف مان را برآنچه که می خواهیم درک کنیم و برای آنچه که داریم ارزش اضافی قایل می شویم. اما این رفتارهای گمراه کننده نه تصادفی اند نه بی مفهوم. آن ها اسلوب مندند و قابل پیش بینی- و ما را به طور پیش بینی پذیری نابخرد می سازند. از نوشیدن قهوه تا کم کردن وزن، از خریدن ماشین تا برگزیدن شریک زندگی، آریلی چگونگی در هم شکستن این الگوهای اسلوب مند اندیشه را برای گرفتن تصمیم های بهتر تشریح می کند. نابخردی های پیش بینی پذیر شیوه ی بر هم کنش ما با جهان دگرگون خواهد ساخت- یک تصمیم کوچک در هر زمان.

لیست‌های مرتبط به نابخردی های پیش بینی پذیر: نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل می دهند

روان شناسی حماقتنابخردی های پیش بینی پذیر: نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل می دهندکی بود کی بود؟

در باب حماقت و فریب

15 کتاب

توجه ۱: در ابتدا قصد داشتم برای فریب و حماقت هر کدوم یک لیست بسازم ولی چون این دو واژه مباحثی در هم تنیده رو پوشش میدن تصمیم گرفتم هر دو رو در یک لیست تحت یک عنوان قرار بدم . درواقع احمق ها همونایین که به راحتی فریب می‌خورن . خواه از خود یا دیگری ، یا نه تحت شرایط محیط و یا توهمات خود . توجه ۲- در توضیحات زیر هرکجا از واژه حماقت استفاده کردم میشه ما به ازایی معنایی برای فریب به کار برد، باز هم صدق میکنه توجه ۳ - در این لیست کتابهایی در رده سنی کودکان و نونهالان قرار دادم که به نظرم همه باید دوباره بخونیم این به منزله توهین به مخاطب نیست. خودم هم گاهی به اون نقاط کور و افکار و عواطف و داستان هایی که کلاس دوم و سوم خوندیم ولی الان به صورت سایه روشن های افکار و عواطف کودکیم باقی موندن رجوع می‌کنم مثل کتابهای لباس جدید پادشاه ،چوپان دروغگو و پینوکیو .همچنین یکسری کتابها هستن که هیچگاه کهنه نمیشن و برای هر انسانی با هر سطح سن و معلوماتی پیام هایی ناب دارن و بریم سراغ شرح این لیست : به لحاظ فکری و ذهنی ما گاهی (آیا واقعا گاهی؟) نا امیدکننده و بسیار پایین تر ازسطح انتظارات ظاهر میشیم ، این به معنی پایین بودن پتانسیل ها و کیفیات ذهنی ما نیست بلکه عوامل دیگری در این ماجرا دخیلن ، عواملی که گاهی از مژه های چشممون بهمون نزدیکترن ، وسواسان خناسی که حتی اون‌ها رو حس هم نمی‌کنیم ولی ما رو تبدیل به موجودات مضحکی میکنن . این عوامل ممکنه در هرجایی که حتی فکرش رو هم نمیکنیم دیده بشن . فعلا زوده دست به یک تقسیم بندی تمیز و میلیمتری در باب صور مختلف یا عوامل پیدایش حماقت در رفتار و ذهنیاتمون بزنم صرفا به همینقدر کفایت می‌کنم : گاهی منبع حماقت در درون ماس ، گاهی بیرون . گاهی از گذشته و در قالب ژنتیک بهمون به ارث رسیده گاهی در قالب یه فناوری مدرن مثل اینترنت و فضای مجازی ، گاهی هم حاصل نظامات فکری مدرن و به روز هستن که بر همین اساس اصطلاحاتی همچون خرافات مدرن شکل گرفته . گاهی چون چیزی استفاده کردیم احمق ظاهر میشیم مثل انواع مواد مخدر توهم زا گاهی هم توسط دیگرانی احمق ، احمق به نظر رسیدیم فقط تصور کنید وقتی گالیله و کوپرنیک برای اولین بار تفکرات قدیمی درباره زمین تخت یا مرکزی رو زیر سوال بردن توسط حتی بی سواد تربن افراد زمانه چجور مورد تمسخر و حتی تکفیر قرار گرفتن و گاهی احمق ظاهر شدیم چون تحت فشار محیط از اون احمق ها پیروی کردیم فقط تصور کنید پیروی میلیون ها نفر از هیتلر رو و یا مصری هایی که به خاطر پرستش سگ و گربه تسلیم ارتش کمبوجیه پادشاه ایران شدن . گاهی چون خیلی فشار رومون زیاد بوده احمق ظاهر شدیم گاهی چون هیچ کس نبوده بهمون بگه بالای چشمت ابرو و به همین دلیل پیوسته ، هر بار یک پله بیشتر در حماقت و البته غرور و خود زیاد بینیمون غرق شدیم . از بحث صورتهای مختلف حماقت و عوامل دخیل بگذریم . حماقت خوبه یا بد؟ فضیلته؟ رذیلت؟ خنثاس؟ و اگر حد وسطی هست کجا؟ تا کجا احمقیم ؟ تا کجا عاشقیم؟ تا کجا شجاعیم؟ تا کجا به روزیم؟ تا به کجا وظیفه شناسیم ؟ تا کجا علم گراییم ؛ ظاهر پرستیم؟ ؛ معناگراییم؟ ؛ عقلانی ایم ؟ تا کجا وطن پرستیم یا جهان وطنیم؟ تا به کجا مغروریم ؟ یا نه .هیچکدوم .فقط احمقیم این لیست که به مرور تکمیل میشه در باب این موضوعات و موضوعات بسیار دیگه که به شمار و حضور ذهن نمیان حرف‌های زیادی برای ما داره .

یادداشت‌های مرتبط به نابخردی های پیش بینی پذیر: نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل می دهند

            پیشنهاد می کنم قبل از خواندن کتاب تد تاک دن آریلی با موضوع predictable irrational را ببینید. اینطوری حسابی مشتری خواندن کتاب می شوید.

کتاب در کل در باره‌ی اشتباهاتی است که انسان‌ها به طور قابل پیش‌بینی انجام می‌دهند است. در فصل اول با استفاده از خطا‌ی دید توضیح می‌دهد که چطور می‌شود انسان یک اشتباه را به صورت تکرار شونده و قابل پیش‌بینی انجام دهد. توضیح می‌دهد که دانستن این‌که چیزی اشتباه است لزومن باعث نمی‌شود که دیگر آن را تکرار نکند.
نویسنده با انجام آزمایش‌هایی بعضی از این اشتباهات را نشان می‌دهد.
آزمایش مقایسه (نسخه‌ی دیجیتال ارزان، چاپی گران، چاپی و دیجیتال گران)
با این آزمایش نشان می‌دهد برای این‌که خریدار را قانع کنید که چیزی که گران‌تر است اما لزومن خرید آن عقلانی نیست را بخرد کافی است جنسی مشابه آن اما با کیفیت اندکی پایین‌تر را هم در گزینه‌ها قرار دهیم. با این ترفند ذهن از انتخاب عاقلانه دور می‌شود و گزینه‌ای را انتخاب می‌کند که نسبت به گزینه‌ی مشابه برتری (حتا جزئی) دارد.
نویسنده ادعا می‌کند ذهن از این‌که نتواند چند گزینه را با هم مقایسه کند فرار می‌کند و ترجیح می‌دهد گزینه‌ای را انتخاب کند که قادر به مقایسه‌ی آن هست.
آزمایش anchor یا لنگر
در این آزمایش نویسنده از شرکت‌کنندگان می‌خواهد که در بالای برگه‌ی سوال دو رقم آخر شماره‌ی ملی‌شان را بنویسند و در مقابل آن کلمه‌ی دلار را بنویسند. سپس لیستی از اجناس به آن‌ها ارائه شد و از آن‌ها خواسته شد مقدار پولی که حاضرند بابت آن کالا بپردازند (willingness to pay) شان را بنویسند.
گروهی که شماره ملی‌شان بین ۸۰ تا ۹۹ بود تا سه برابر بیش‌تر حاضر به پرداخت برای کالای مشابه را داشتند نسبت به کسانی که شماره‌شان بین ۰۰ تا ۲۰ بود!
به این پدیده لنگر می‌گویند. ذهن برای یک قیمت لنگر می‌اندازد. وقتی شما یک بار چیزی را با قیمتی خریداری می‌کنید دیگر به این راحتی‌ها حاضر به افزایش آن قیمت نیستید. و برعکس. اگر بار اول گران خرید کنید در آینده هم willingness to pay بیش‌تری خواهید داشت.
فصل ۳ یا هزینه‌ی مجانی!
The cost of zero cost
در این فصل از قدرت کلمه‌ی «مجانی» در تبلیغات استفاده می‌کند.
اشتباه قابل پیش‌بینی که اتفاق می‌افتد این است که مردم هزینه‌ی فرصت کالا‌های مجانی را حساب نمی‌کنند.
مثلن در آزمایش. یک شکلات گران قیمت و یک شکلات بسیار ارزان در مغازه‌ای عرضه می‌شود. و این شرط را داشت که هر شخص فقط از یک نوع شکلات می‌تواند خرید کند.
 شکلات گران و ارزان هر کدام مقداری فروش داشتند.
در مرحله‌ی بعد به یک مقدار به هر دو تخفیف داده شد. مقدار فروش تغییر چندانی نکرد اما وقتی به اندازه‌ی قیمت شکلات ارزان‌تر از قیمت هر دو کم کرد (طوری که  شکلات ارزان تبدیل به شکلات مجانی شد) در این حالت تقریبن تمام مراجعه کنندگان شکلات مجانی را انتخاب کردند. در حالی که با این کار از یک مقدار تخفیف بهره بردند اما هزینه‌ی فرصت داشتن شکلات مرغوب‌تر را از دست دادند.
یا در مورد هزینه‌ی فرصت بودن در صف برای گرفتن یک کالای مجانی

فصل ۴ در باره‌ی هزینه‌های مالی و هزینه‌های اجتماعی است.

فصل ۵ درباره‌ی تاثیر تحریک بر تصمیم‌گیری است.

فصل ۶ در باره‌ی اهمال‌کاری و خودکنترلی است.
procrastination and self control
آزمایش جالبی که نویسنده انجام داده این است که در ترمی سه دسته دانش‌جو داشته 
به یک دسته به صورت دیکتاتوری سه ددلاین برای انجام تمریناتشان داده.
به یک دسته هیچ ددلاینی نداره به جز ددلاین نهایی که انتهای ترم بوده.
به دسته‌ی آخر اجازه داده که در ابتدای ترم خودشان ددلاین‌ها را تعیین کنند و سپس طبق ددلاین تعیین شده برخورد کرده.
دسته‌ی اول بهترین نمره را کسب کردند!
دسته‌ی آخر در رتبه‌ی دوم.
نشان می‌دهد که انسان‌ها درک درستی از اهمال کاری خود ندارند!

فصل ۷ در باره‌ی احساس مالکیت است. می‌گوید مالکیت چیز ارزشمندی است. برای مثال وقتی شرکتی اجازه‌ می‌دهد که کالایش را به صورت تستی استفاده کنید و سپس پول آن را در صورت تمایل پرداخت کنید دارد از این تکنیک استفاده می‌کند. احساس خوب مالک بودن چیزی مانع می‌شود که در صورتی که رضایت ندارد آن را پس بدهد.
وقتی چیزی را برای فروش می‌گذاریم تمام خاطراتی که با آن داریم بعلاوه‌ی قیمت واقعی آن می‌شود. ولی وقتی چیزی را می‌خواهیم بخریم این حس وجود ندارد. پس قیمت فروش همیشه از قیمت خرید بالاتر تخمین زده می‌شود.
یک ترفند تبلیغاتی این است که برای ایجاد حس مالکیت، کمک کند که مشتری خودش را مالک آن احساس کند و این می‌تواند با تصویر سازی واقعی و زنده انجام شود

فصل ۸ در باره‌ی باز گذاشتن درهاست.
در یک جمله. در‌های اضافه‌ی زندگی‌ات را ببند. چون باز نگه‌داشتن آن‌ها هزینه‌بر است و نیازی نیست این هزینه را بپردازی.

فصل ۹ در باره‌ی تاثیر انتظار بر روی حواس است.
          
            دن آریلی (Dan Ariely) در این کتاب به نقش اقتصاد رفتاری و اهمیت توجه به آن در تصمیم‌گیری‌های مالی و اقتصادی می‌پردازد. آریلی بر این باور است که رفتارهای نابخردانه آدمی مبتنی بر دلایل و توجیهات علمی، روان‌شناسی، اجتماعی و... است که می‌توان آنها را پیش‌بینی و در برنامه‌ریزی‌های کلان مد نظر قرار داد. 

نویسنده کتاب به برخی رفتارهایی که از منظر علم اقتصاد (که رفتار و تصمیمات انسان را خردمندانه می‌داند) توجیه‌پذیر نیست، می‌پردازد. دلایل گرایش به کالای رایگان، تاثیر قیمت بر درک ما از کارآمدی کالا، هزینه هنجارهای اجتماعی، دلیل تنبلی، دلیل و پیامدهای پرداختن همزمان به چندین فعالیت و تاثیر مالکیت بر درک ما از ارزش کالا تعدادی از مباحث این کتاب است.

آریلی با انجام دادن آزمایش‌های مختلف به بررسی دلایل و پیامدهای این رفتارها می‌پردازد. یافته‌های کتاب به دلیل تجربه-محور بودن برای خواننده ملموس است. نویسنده برای برخی مشکلات ناشی از نابخردی انسان راهکارهایی ارائه کرده است که افراد عادی و تصمیم‌گیران کلان می‌توانند از آنها بهره بگیرند.

سطح کیفی ترجمه «متوسط» است.
          
            اقتصاد کلاسیک یک فرض نادرست دارد:
«آدم‌ها به دنبال بیشینه‌کردن منافع خودشان هستند و به درستی از پسش برمی‌آیند.»
براساس همین پیش‌فرض است که بسیاری از نظریه‌پردازان، مقررات‌زدایی از بازار را دنبال می‌کنند؛ زیرا باور دارند که نهادهای اقتصادی با خردمندی رفته‌رفته اوضاع را اصلاح می‌کنند و‌ مسیر تکامل را پی می‌گیرند.
اقتصاد رفتاری اما چنین عقیده‌ای ندارد. اقتصاد رفتاری، نقطهٔ تلاقی روان‌شناسی و علم اقتصاد است. این علم معتقد است انسان‌ها احمق‌تر از آن چیزی هستند که خودشان خیال می‌کنند؛ و این نابخردی در تصمیم‌گیری، تا حدودِ زیادی قابل پیش‌بینی است.
کتاب «نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر» دروازه‌ای خوش‌فُرم برای شناخت مقدماتی اقتصاد رفتاری است.
دن آریلی، نویسندهٔ کتاب با آزمایش‌های مختلف و جالب، سعی دارد این خطاهای تصمیم‌گیری را به خواننده گوش‌زد کند.
اگرچه این کتاب در حوزهٔ اقتصاد و روان‌شناسی دسته‌بندی می‌شود، اما به نظر من همهٔ ما به آن نیاز داریم؛ البته اگر بلوغ عقلی و اقتصادی برایمان اهمیت دارد.