مرد آبرنگی: خود زندگی نامه رابو کارابکیان (1916 - 1988)

مرد آبرنگی: خود زندگی نامه رابو کارابکیان (1916 - 1988)

مرد آبرنگی: خود زندگی نامه رابو کارابکیان (1916 - 1988)

کورت ونه گات و 1 نفر دیگر
3.3
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

این کتاب در زمره ی تخیلی ترین آثار ونه گات جای گرفته است؛ روایتی از شوخ طبعی فراوان و تضاد کنایه آمیز و تلخ او از شرح حال خیالی رابو کارابکیان، که در سن 71 سالگی همراه با رازهای محبوس در مزرعه ی سیب زمینی اش در لانگ آیلند تنها مانده، اما سر و کله ی بیوه ی خوش اندام و دلپذیری پیدا می شود که او را به سوی گفتن داستان زندگی اش سوق داده و عذابش می دهد… و ونه گات واقعیت ساده و سینه سوزی را در مورد دلبستگی انسان به ساختن و ویران کردن آنچه خوش می دارد، برای خوانندگانش می گوید. ونه گات تلفیقی از جرج اورول، دکتر کالیگاری و فلش گوردون است که در یک نویسنده جمع شده اند… دانشمندی مضحک، اما دیوانه ی اخلاقیات!

یادداشت‌های مرتبط به مرد آبرنگی: خود زندگی نامه رابو کارابکیان (1916 - 1988)

فهیمه

1400/08/12

            این بار ونه گات به کمک دکتر که وارکیان، نیمه جان می شود، احتمالا با تزریق چیزی مرگبار، به آن دنیا می رود، دم در بهشت با آدم های مختلف مصاحبه می کند و برمی گردد. جهنمی وجود ندارد! همه به بهشت می روند و سنت پیتر ترتیب ملاقات ها را درست دم در بهشت می دهد!
بین این آدم ها، هیتلر هست که از ونه گات می خواهد روی بنای یادبودش! بنویسند ببخشید. آسیموف هست که در بهشت هم همچنان می نویسد. نیوتون هست که سعی دارد بفهمد این تونل آبی چیست و چگونه کار می کند و از همه بهتر مری شلی:
«گفتم بسیاری از آدم های نادان فکر می کنند که فرانکن اشتاین نام هیولاست و نه نام دانشمند خالق آن.
گفت به هر حال آن ها چندان احمق نیستند. توی داستان من دو تا هیولا وجود دارد، نه یکی، و یکی از آن ها، آن دانشمند، واقعا نامش فرانکن اشتاین است.»

خود کتاب 65 صفحه بیشتر نیست، اما نشر افراز زندگی نامه ی کوتاه ونه گات را هم پیوست کرده است.

سه ستاره چون متن مصاحبه ها شدیدا کوتاه اند. انگار نویسنده عمدا فرصتی چنین استثنایی را به راحتی از دست داده.
تورقش خالی از لطف نیست. 
          
            ریشخند ونه گات به همه نتایج پیشرفت بشری اینجا هم واقعا جذاب و عالی از کار درآمده. جزو آخرین کارهای دوران پیری نویسنده است و سایه مرگ کاملا روی نوشته ها احساس میشود. مدام در طول تونل آبی رنگ مرگ میرود و برمیگردد و با شخصیتهای سرشناس تاریخ غرب گفتگو میکند. در اکثر مواقع این که چطور میراث آدمهای بزرگ تاریخ غرب دستمایه تبعیض و سوءاستفاده از انسانهای دیگر شده است میگوید. یکی از فرازهایی که واقعا من را به خنده انداخت این ملاقاتش با ایساک نیوتن است:

با سر ايساک نیوتون، که قدیم ها در سال ۱۷۲۷ در گذشته است، تقریبا به اندازهی سنت پیتر دیدار داشته ام. هر دوی آنها آخرهای تونل آبی، در زندگی آن دنیا، ول بودند. سنت پیتر به خاطر شغل اش همان جاها بود. سر ایساک به خاطر کنجکاوی سیراب نشدنی اش در آنجا بود، که این تونل آبی آخر سر چیست، که این تونل آبی چه جوری کار می کند.
برای نیوتن کافی نبود که در هشتاد و پنج سال زندگی اش بر روی زمین، توانسته بود حساب دیفرانسیل و انتگرال، رمز گشایی و تعیین کمیت قوانین جاذبه، حرکت، اپتیک و طراحی اولین تلسكوپهای انعکاسی را ابداع کند. نمی توانست خودش را ببخشد که رسیدن به تئوری تکامل را به داروین واگذار کرده بود، رسیدن به تئوری جرم را به پاستور، و رسیدن به نظریه ی نسبیت به انیشتین رسیده است.

نیمه دوم کتاب البته یک زندگینامه مختصر و مفید از زندگی ونه گات است که ظاهرا ناشر آن را به متن ملحق کرده تا حجم کتاب بیشتر شود. یک ستاره را به خاطر همین نیمه و ترجمه ضعیفش کم کردم

برای شروع کردن مطالعه درباره ونه گات اصلا کتاب خوبی نیست. من تابستان 86 یا 87 دو تا رمان گهواره گربه و سلاخ خانه شماره پنج را پشت سر هم خواندم و از برخورد با این نویسنده غول حیرت کردم. سلاخ خانه را بعدا اردیبهشت 95 دوباره مطالعه کردم و باز هم بیشتر با طنازی نویسنده حال کردم. اگر قبلا چیزی از ونه گات نخوانده باشید این کتاب به نظرتان یک سری شوخی بی نمک می آید و در نمی یابید این نویسنده جهان را چه جای مسخره ای میداند. زمین بازی دانشمندان دیوانه و سیاستمدارهای ابله