جزئیات فعالیت
محمدرضا ایمانی تا صفحۀ 450 خواند.
1403/10/13
حقیر هرچی بیشتر شاهنامه میخونم، بیشتر نمیفهمم که فردوسی شاهنامه رو خیلی شیعی قرائت کرده یا که ما تشیع رو ایرانی کردیم ( این دومی به نظرم درستتره). به این ابیات دقت کنید: «بدو گفت گیو ار تو کیخسروی نبینی ازین آب جز نیکوی فریدون که بگذاشت اروند رود فرستاد تخت مهی را درود جهانی شد او را سراسر رهی که با روشنی بود و با فرهی چه اندیشی ار شاه ایران توی سرنامداران و شیران توی به بد آب را کی بود بر تو راه که با فر و برزی و زیبای گاه اگر من شوم غرقه گر مادرت گزندی نباید که گیرت سرت ز مادر تو بودی مراد جهان که بیکار بد تخت شاهنشهان مرا نیز مادر ز بهر تو زاد ازین کار بر دل مکن هیچ یاد که من بیگمانم که افراسیاب بیاید دمان تا لب رود آب مرا برکشد زنده بر دار خوار فرنگیس را با تو ای شهریار به آب افگند ماهیانتان خورند وگر زیر نعل اندرون بسپرند بدو گفت کیخسرو اینست و بس پناهم به یزدان فریادرس فرود آمد از بارهی راهجوی بمالید و بنهاد بر خاک روی همی گفت پشت و پناهم توی نمایندهی رای و راهم توی درستی و پستی مرا فر تست روان و خرد سایهی پر تست به آب اندرون دلفزایم توی به خشکی همان رهنمایم توی به آب اندر افگند خسرو سیاه چو کشتی همی راند تا باژگاه پس او فرنگیس و گیو دلیر نترسد ز جیحون و زان آب شیر بدان سو گذشتند هر سه درست جهانجوی خسرو سر و تن بشست» دو عنصر خیلی مهم تو این چند بیت وجود داره: ۱- گیو به کیخسرو متذکر میشه که اگه تو اون شاه از نسل فریدون باشی پس آب هم مسخر توعه و نباید برای رد شدن ازش مشکل داشته باشی که اتفاقا به سلامتی هم از آب رد میشن. مشاهده میکنید که به چه نحو عناصر به علت فره ایزدی در اختیار کیخسرو قرار دارند. همون طور که ما در القاب امام عصر صاحب العصر و الزمان و ... داریم. ۲- اگر من شوم غرقه گر مادرت گزندی نباید که گیرت سرت حد اعلای ولایت مداری گیو رو در این ابیات مشاهده میکنید. نظیرش میشه «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى وَ أهْلى وَ مالى وَ اُسْرَتى».
284
9
27
(0/1000)
1403/10/13
واقعا به نظرم ربطی نداشت (نمیخوام بگم اون حرف اول به صورت کلی غلطه، فقط اینکه این ابیات ربطی نداشت واقعا. والا شما حد اعلای ولایتپذیری رو تو جنگ و صلح تولستوی هم میتونی ببینی، چه ربطی داره آخه؟!)
1
1403/10/13
در اختیار بودن عناصر هم باز چیز خاصی نیست که بخوایم اینطوری ازش نتیجهگیری کنیم (چیز خاصی نیست یعنی اختراع ایرانیها و جناب فردوسی نیست)
3
2
1403/10/13
والا بخوایم بحثش رو باز کنیم خیلی مفصله و اینجا جمع نمیشه. ارجاع میدم به کتاب «در سایه سیمرغ» آقای میرشکاک که مفهوم ولایت رو تو شاهنامه بررسی کرده و آقا تو یه جلسه گفت من این کتاب رو دو بار پشت سر هم خوندم. کلا نسبت شاهنامه و تشیع رو من از خودم در نیاوردم. خیلیها گفتن و بحث کردن.
0
1403/10/13
منم اولش گفتم کل بحث رو زیر سوال نمیبرم، حرفم در مورد نتیجهگیری شما از این شعر خاص بود. این نسبت شاهنامه و تشیع رو هم البته از این طرفش رو بیشتر شنیده بودم (یعنی اینکه شاهنامه متأثر از تشیع باشه)، از اون طرفش رو کمتر و البته چون دلایل دو طرف رو نخوندم همونطور که گفتم به صورت قطعی ردش نمیکنم. @Mohamadrezaimani
1
1403/10/13
یعنی نظر شما اینه اعتقادات شیعی ما تحت تاثیر فردوسی است و این مفاهیم در معارف اصیل شیعی نیست؟
3
1
1403/10/13
نه فردوسی که قطعا تحت تاثیر تشیع بوده. منتهی بلاخره تاریخمون تو کم رنگ و پر رنگ کردن یکسری از عناصر تشیع موثر بوده.
0
1403/10/13
این که فرهنگ ایران و اسلام رابطه متقابل دارند، شکی نیست. ولی این مصادیقی که شما مطرح فرمودید اصلا مصداق اثرگذاری فرهنگ ایرانی نیست. چرا که این مصادیق از متون زیارتنامه های معتبری مثل زیارت جامعه است که قرن ها قبل از فردوسی از امام معصوم صادر شده. @Mohamadrezaimani
1
1403/10/13
از اثر گذاری منظورم خلق یه عنصر تو تشیع نیست. منظورم همون کمرنگ کردن یا پررنگ کردنه. بلاخره این حجم ارادت ما به امام معصوم یه سبقهای تو فرهنگمون داشته که زودتر و بیشتر از خود عربها تشیع رو پذیرفتیم. این حرف مناقشه برانگیزیه مخصوصا از لحاظ تاریخی منتهی به نظرم خالی از حقیقت نیست. @maheri
0
نظرات