یادداشتهای faeze borjalizade (2) faeze borjalizade 1401/4/12 پس از بیست سال سلمان کدیور 4.6 161 رمانی که نمیتوانی یک نفس پایش بنشینی. بغض ،خشم،تردید و شک امانت را میبرد و مجبور میشوی کتاب را کنار بگذاری،قدم بزنی،چندین بار نفس عمیق بکشی و بارها پیش می آید از خودت و حتی دیگران میپرسی: یعنی ماهم اینگونه ایم؟ اینقدر نمک به حرام؟اینقدر فراموشکار ؟یعنی ما هم ممکن است رنگ عوض کنیم؟آخر چطور می شود؟!...بعد هزاران البته و اما و اگر در ذهنت می آید که خیالت را تخت کند که بدانی جایگاهت خوب است و قائم، اما همان لحظه به این می اندیشی که شاید تمام نااهلان هم روزی همینقدر به خود و خوب بودنشان ایمان داشتن! و این داستان تکراری بهت و باور است تا پایان کتاب... نویسنده با تمام ظرافت های ادبی و حفظ امانت در تاریخ شما را به نبرد با نفسانیات می کشاند، شما را در کشاکش حوادث تلخ و شیرین،در باریک ترین مرز میان ظلم و عدل،ایمان و کفر همراه میکند،هر آینه از خود میپرسید اگر من بودم چه میکردم ؟!....و در پایان ما را با حقیقت تلخ بندگی ابلیس درون تنها میگذارد ... و به راستی اینک ماییم و وحشت دنیای بی علی .... 1 17 faeze borjalizade 1401/3/5 چراغ هائی که روشن نشدند شروود اندرسن 2.9 2 نویسنده همان اکسیر زندگی را یادآوری میکند،زندگی کردن در لحظه؛ شاد بودن جایی که باید شاد بود و غمگین بودن تنها در جایگاه غم ...آنقدر در مشغله های روزمره غرق میشویم که شاد بودن را یادمان میرود و آنجا که میبایست با تمام وجود قهقهه سر دهیم ناگاه خود را گریان میبینیم... صد حیف که داریم زندگی کردن را فراموش می کنیم درست مثل دکتر کوچرانِ داستان. 0 9