یادداشت‌های ستایش عبدوس (63)

ستایش عبدوس

ستایش عبدوس

1404/7/2 - 08:34

          خب این کتاب هم تمام شد با اینکه بسیار کوتاه بود
من بدون هیچ پیش زمینه ای سمت کتاب رفتم و نه به اول داستان که خیلی زیبا و لطیف بود نه به اواسط و آخر کتاب به صورت شوکه کننده ای دارک تر شد
این اولین کتابیه که خوندم اینطور به صورت دارک تموم شد و لحظات کتاب جوری توصیف میشد انگار جزو تماشاکنندگان تو جمع بودم
توصیه میکنم کسایی که روحیه خیلی حساس دارند لطفا نخونند چون موجب بد شدن حال آدم میشه وقتی هم بدونی تمام این ها بر اساس واقعیت بودند بدتر
من نمره ی خاصی نمیدم...یه نمره ی کتاب معمولی:
۳.۵/۵
تنها نتیجه و درسی که به ادم در این کتاب یاد خواهد داد این است که متاسفانه در دنیایی زندگی میکنیم که گاهی نادانی و جهالت و خشم بیش از حد زیاد باعث دیوانگی انسان ها میشود و کارهایی که میکنند که آدم عاقل به فکرش نمیرسد...و خوشحالم که حق به حق دار میرسد و هر آدم ناعاقل و گناهکاری باید بعدا به مجازات خود پاسخگو شود
اما این از بدی و سیاهی این جامعه که تمامی انسان ها زندگی میکنن کاسته نمیشود...امیدوارم یک روز برسه ما بتونیم با عقل،تفکر،اگاهی و کنترل خشم به طور کامل انسانیتمون رو پاک و بدون لکه خونین نگه داریم..اونموقع میشه گفت ما انسان کامل و شریف هستیم..نه الانمون
        

0

ستایش عبدوس

ستایش عبدوس

1404/7/2 - 08:34

          اولین تجربم از خوندن کتاب کینگ بود
خب چطور بگم...کتاب جالبی بود...نوع روایت داستانش برام شیرین و دلچسب بود..مخصوصا ترجمه ی خانم چفلکی که نگم...اینکه خود طرف به صورت بچگانه از همون سن کودکی اینکه چطور بوده زندگیش رو تا اخر توضیح داد و گاهی حرف هایی میزد که مال الانش بود رو دوست داشتم....به هیچ عنوان بخاطر اینکه فکر میکنید کتاب ترسناکه این کتاب رو شروع نکنید..اصن ترسناک نبود..برای من که عادی بود..ولی داستانش با اینکه در مورد دیدن روح و اینا بود و یه چیز تکراری بود ولی جوری به داستان پرداخته شده بود که تونستم کشش پیدا کنم بخونم..البته حجم کمش هم بی اثر نبود...و خوشحال شدم در آخر داستان با اینکه یادم رفته بود...نویسنده در جواب دادن یکی از سوال ها از زیرش در نرفت..با اینکه چیز خاصی نبود اما این یکی از نشانه های نویسنده ی خوبه که هر سوالی برای ذهن مخاطب به وجود میاره در آخر جواب بده حتی در حد کم...نه اینکه سر و جمعش کنه بره...پایان داستانم قابل قبول بود

و مهم ترین چیز با توقع خیلی بالا سمتش نرید و خوشحالم من بدون هیچ توقعی خوندم و ریتینگ من به این کتاب اینگونه بود
۴/۵
به عنوان اولین کتاب کینگ پیشنهاد میشه خوند..اینطور بگم..نه خیلی محشر بود نه بد..متوسط کمی رو به بالا بود..رک بگم..اگه وقت شد کتابای بیشتری از این نویسنده میخونم در آینده =")
        

0

ستایش عبدوس

ستایش عبدوس

1404/7/2 - 08:34

          خب این کتاب دوم از مجموعه ملکه سرخ هم به اتمام رسید :")
راستیتش این کتاب رو بیشتر از کتاب اول این مجموعه دوست داشتم ولی یه سری نکات منفی کتاب باعث شد مثل کتاب قبلی این هم بهش ۴ بدم
این نظر شخصی خودمه...آری
اول
قسمت اول داستان یه جورایی وایب و همون روند مسافرت و سفر کردنشون مثل کتاب قبل رو دنبال میکردیم و تا نزدیک ۱۰۰ صفحه و خورده ای طول کشید تا داستان به سوی دیگه و هدف دیگه ای کشیده بشه و شخصیت های جدیدی اضافه بشن
دوم
مهم ترین مسئله حجم زیاد کتاب دوم بود که یهو از کتاب ۴۰۰ و خورده ای به ۶۰۰ و خورده ای رسید و یکم طاقت فرسا بود تموم کردنش..و ممکنه موجب ریدینگ اسلامپ بشه...که باعث شد دیرتر تموم کنم
سوم
هنوز که هنوزه بعضی از فصل ها طولانین و باعث میشه خواننده کشش پیدا نکنه بتونه یک فصل رو بخونه و به خیلی چیزها پرداخته شده گاهی اوقات که حتی اگه نوشته نشه چیز زیادی کم نمیشه
چهارم
یه چیز خیلی عالی این جلد اینکه اتفاق های جالبی میوفته و در مورد گذشته و حقایق خاک خورده ی زیادی رو بیان میکنه و این ها میتونم بگم باعث شد بیشتر بخونم و جایی که توقع نداشتی با پلات و اطلاعات جدیدی روبه رو میشدیم
پنجم
شاهد رشد شخصیت جالان تو این جلد بودیم که نسبت به جلد اول تغییر کرده بود کم و بیش و زیباترش کرد..ولی هنوز جالان ما همون بزدل و ترسو و متقلبه و خوبه یهو به آدم دیگه ای تبدیل نشد...هنوزم با این اخلاقیاتش بیشتر از بقیه شخصیت ها دوسش دارم :))))))))
ششم
یکی از نکات منفی این بود که یه مدتی جالان و اسنوری از هم جدا شدن و این یه کم ناراحت کنندست چون تو جلد یک همیشه پشت به پشت هم بودن و در هر شرایطی کنار هم حضور نداشتند و غیبت اسنوری در این جلد دیده میشه تا یه مدت کوتاهی
هفتم
خوشحالم هنوز نویسنده از کلمات طنزش در جاهایی که نیاز بود اما کم استفاده میکرد و باعث میشد لحظاتی لبخند رو لب بمونیم و از حرف های جالان و اتفاقات دیگه خندم بگیره XD
هشتم
و پایان این کتاب بخوام صحبت کنم و مخصوصا آخرین جمله ی کتاب کل داستان رو رو محور دیگه انداخت و تغییر داد و اصن طبق تصوراتم پیش نرفت...محشر بود
        

0

ستایش عبدوس

ستایش عبدوس

1404/7/2 - 08:34

          3.7/5
جلد دوم این مجموعه هم به اتمام رسید..حرف زیادی نمیمونه، پس که بریم برای شروع نقد این کتاب استارت بزنیم:

۱.خب ابتدای داستان به جالبی جلد اول برام نبود و از اون اکشن زیادی تو جلد اول خونده بودم خبری نبود کم کم که با شخصیت جدیدی با اسم کت آشنا شدم داستان روند جالب و بهتری پیدا کرد...میتونم بگم بیشترین ریتینگ داستان به خاطر این شخصیت جدید گوگولی و همیشه دست به کمک یونیت امنیتی یا همون ربات آدم کش داستان ما بود...بقیه شخصیت های داستان حالت رهگذر برام داشتند.

۲.میتونم بگم ایده ی جلد دوم داستان تکراری نبود و در مورد گذشته ی ربات داستان پرداخته میشه در این بین اتفاقات دیگه هم میوفته و نسبت به جلد اول خیلی باگ و ابهام کمتری داشت طوری که می تونستی از خوندن خط زمانی داستان بدون پرش زمانی لذت ببری و درگیر ابهامی چیزی نشی یک نکته ی مثبتی که میتونم اشاره کنم این بود.

۳.اما حداقل من در جلد دوم توقع داشتم اون معما و راز شهر باستانی در جلد اول اشاره شده بود یکم اینجا گسترده تر بشه و ببینیم چیه که کلا ایگنور شد بماند.
        

0

ستایش عبدوس

ستایش عبدوس

1404/7/2 - 08:34

          4.8/5
خب نمیدانم از کجا شروع کنم، ولی میتوانم اینگونه انگشتان خود را بر روی کیبورد گوشی به رقص درآورم و حرف دل خویش را بیان کنم که این کتاب باعث شد دوباره علاقه و اون حس خودجوش غرق شدن در عالم کتاب ها را در تمامی تک به تک سلول های خونم که در رگ هایم جاری و در جریان است را دوباره لمس کنم و بتوانم باری دیگر از زندگی کردن در دنیاهای مختلف آن هم از جنس تخیل و کاغذ و نوشته احساس زنده بودن کنم!
همچنین با شخصیت هایی که از رنگ و بوی واقعیت هستند، نشست و برخاست کنم و نظاره گر باشم چگونه در تکاپو هستند سرنوشتی که به چشم انتظارشان نشسته را قبول کنند و سر تسلیم به پایین آورند یا برای تغییر آن دست به هر کاری بزنند حتی اگر در این راه نیمی از خودشان را به جا بگذارند و هیچ وقت نتوانند اثرات به جا مانده را با دستمال یا هر ماده شوینده پاک کنند چون همواره رد و اثرش مانند جای پا یا لکه در تمامی لحظاتشان حک و ثبت خواهد شد.
شاید به مرور کمرنگ و دردش کم شود ولی ماندگار بود و هست و خواهد شد! 
پس سرتان را نمی‌خورم و نقد و ریویو خود را روایت می کنم تا سر اصل مطلب برویم:

۱.ابتدا خلاصه ی داستان که در پشت کتاب میزری از نشر آذرباد نوشته، رو میخونیم:
"پُل شلدون، نویسنده‌‌ی مشهور رمان‌های عاشقانه‌، تصور می‌کند که از کابوس میزری چستین رهایی یافته است. او با جسارت تمام، میزری، محبوب‌ترین شخصیت داستان‌هایش را به قتل می‌رساند، به این امید که مسیر جدیدی را در پهنه‌ی ادبیات و حرفه‌ی نویسندگی در پیش بگیرد؛ اما این جسارت، بهای سنگینی دارد. پس از تصادفی هولناک در نزدیکی شهر کوچک و دورافتاده‌ای در کلرادو، پُل با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند تا اینکه آنی ویلکس، طرفدار شماره یک رمان‌هایش، جان او را نجات می‌دهد؛ اما علاقه‌ی شدید و وسواس‌گونه‌ی آنی چیزی جز جنون نیست… و این تازه شروع کابوس‌های پُل شلدون است."

۲.یادمه ۵ سال پیش در به در دنبال ترجمه ی این کتاب میگشتم ولی آخر سر که ناامید شدم سراغ فیلمش رفتم و حتی با دونستن کل ماجرا منتظر موندم تا ترجمه درست و حسابی ازش بیاد بخونم و حتی زبانم رو در حدی قوی کردم که بعد مدت ها پس از خوندن ۵۰ صفحه شنیدم ترجمه اش تو راهه اونموقع و دست نگه داشتم بخونم و اصلا از این کارم پشیمون نیستم!
و یک نکته ی مهم در این کتاب یک اشاره به یک شخصیت از کتاب آن "IT" می کند که زیادم مهم نیست و همچنین اسپویل خیلی زیادی در مورد پایان کتاب درخشش "The Shining"  رو داریم پس حتما قبل این کتاب، کتاب درخشش رو خونده باشید.

۳.نوع روایت داستان از زبان شخصیت اول، پل شلدون هست که جدا از این که خاطراتش رو تعریف میکنه و حرف هایی که با خودش در میون میزاره رو ما به عنوان خواننده میخونیم تا در مورد افکارش و طرز دیدگاهش بتونیم بهتر شخصیت او رو در ذهنمون به تصویر بکشیم اما با اینحال خیلی دوست داشتم که کینگ یک سری دیدگاه و pov از آنی ویلکس (شخصیت منفی داستان) می پرداخت تا داستان رو از دید و پنجره ی نگاهش تماشا کنیم و بتونیم بهتر به خصوصیات و دلیل اینکه چطور زندگی اش به اینجا کشانده شد و به سمت جنون پیش رفت!
چون ما در آلبومی که مربوط به آنی هست بخشی از گذشته ی او رو پی می بریم اما به نظرم دلیل کافی نیست که بفهمیم چطور شد و کدوم مسیر او رو به انحراف کشوند ولی گاهی بعضی شخصیت های منفی و سیاه نیازی به دلیل و چون و چرا ندارند که خواننده با درد آن ها همزاد پنداری کند بلکه آن ها به وجود میان تا مخاطب بدون هیچ ترحم و دلسوزی شاهد کارها و تصمیم هاشون باشد و اون حس انزجار، تنفر و ترس که در وجود خواننده القا شده رو احساس کند و برای آنی هم اینطور رقم خورده بود سر همین مسئله، زیاد این رو پوینت منفی نمیدونم که شاید افرادی مخالف نظر بنده باشند!

۴. در فیلم زیاد اشاره ای به داستان میزری و اینکه در مورد چی بود و چگونه به پایان رسوند رو در جریان نیستیم ولی در کتاب این کم لطفی جبران شده و جدا از خوندن چه بر سر پل اومده ما داستان میزری که خود پل، نویسنده ی آن هست دنبال می کنیم و خواندن داستانی در دل داستانی دیگر که ایده ی خاص و نابی برای خودش است و مخصوصا که در کتاب نوع فونت و قلم تغییر می کند تا آدم متوجه شیفت داستان به آن داستان بشه! 

۵. کتاب یکم حالت slowburn و کند داره و نباید زیاد دنبال اکشن و هیجان و ریتم تند باشید بلکه باید با صبر و حوصله از مسیرش لذت برد چون در این مسیر بیشترین شخصیت هایی که درگیرش هستیم پل شلدون و آنی ویلکس هست و بر محور این دو کاراکتر می چرخه و شخصیت پردازی هاشون و اینکه چطور به مرور زمان هر دو به اوج نابودی خودشون که آنی در اوج دیوانگی و پل در اوج قبول به پذیرش مرگ هست می رسند رو دنبال می کنیم.

۶. با اینکه فیلم میزری واقعا اثر به یاد ماندنی هستش ولی با دیدگاه فیلم سراغ این کتاب نیاین چون در کتاب صحنه های خشونت به مراتب بیشتر و بدون هیچ رحم و مروتی بیان شده و برعکس فیلم پشت هر کدوم از این خشونت ها دلایل خاص خودش رو به خواننده نشون و توضیح میده چون در فیلم که انگار بی دلیل و یهویی همینجور اتفاق افتاده و خیلی ملایم تر شده و حتی برخی صحنه ها حذف و دستخوش خیلی تغییرات شدند!

۷.در مورد ترجمه ی آقای قاضی که خوندم، خوب و روان بود با اینکه با متن اصلی چک نکردم و پاورقی ها به اندازه کافی و توضیحات مورد نیاز درخور کتاب بود و طراحی و کاور کتاب آذرباد هم عالی نواخته بود!
        

0