یادداشتهای Narges helfi (6) Narges helfi 1404/2/6 تیکهای از کتاب آنی شرلی در جزیره اثر ال. ام. مونتگمری: «آنه گفت: در بهار همچیز تازه میشود. حتی هر بهاری تازگی خودش را دارد. هیچ بهاری هرگز شبیه به دیگری نیست و همیشه با تازگیهایش، شیرینی خاص خودش را دارد. ببین چمنهای اطراف آن آبگیر چطور سبز شدهاند و شاخههای بید چقدر جوانه زدهاند.» 0 6 Narges helfi 1403/6/31 واقعا از خوندنش لذت بردم و خیلی اطلاعات مفید بدست آوردم . دشمن ،داعش و ...میتونه همسایت باشه ممکنه رفیقت باشه ممکنه نویسنده و بازیگر مورد علاقت باشه جوری ک بازیگرای نامحترم و بد ذات (البته نه همشون) جوری خوشون دل نگرون مردم نشون میدن و از اونجا دلار رو دلار از دشمن میگیرن و اطلاعات غلط و تفکر های پوسیده و گندیده به خورد مخاطباشون میدن و باعث طغیان اونا میشن و اغتشاشات رو بوجود میارن و باعث تلف شدن یسری آدمای بیگناه میشن 0 2 Narges helfi 1403/4/6 از نظر من خیلی کتاب قشنگی بود درمورد زندگی خانواده های پاسدار بود و در طول زمانی که میخوندمش واقعا حس ترس و نگرانی مادر،خواهر،همسر ،دختر و..... پاسدارها رو حس میکردم اینکه دختر پاسدار هربار از ترس شنیدن خبر شهادت پدرش خودش از درون شهید میشد اینکه همسر پاسدار وقتی همسرش منطقه باشه هر روز صبح کارش چک کردن اسامی شهدا باشه و نمیدونه از نبودن یا بودن اسم همسرش خوشحال باشه یا ناراحت . و خوب چند تا از مصاحبه های همسران شهدا رو تو کتاب گفته شده بود من تیکه مصاحبه شهید امین کریمی رو خیلی دوست داشتم و واقعا براش گریه کردم . و سختی که نقش اصلی زن به خاطر خبرنگار بودنش کشید واقعا زیاد بود خودش سالها عاشق پاسدار بود ولی یه سوتفاهم راهشون سالها از هم جدا کرد ولی وصل شدن دوباره اشون خیلی شیرین بود 0 4 Narges helfi 1403/3/10 بابارجب، شهید فداکاری که برای آرامش و آسایش خانوادش و مردم وطنش به جبهه رفت و زندگی معمولی و راحتشو از دست داد، سال های زیادی رو به سختی زندگی کرد. خیلی حسرت ها به دلش موند .بخاطر اینکه ما در در کمال آرامش خاطر غذای مورد علاقمونو بخوریم اون جنگید و سالها حسرت خوردن یه تیکه نون به دلش موند. برای اینکه ما بتونیم بدون ترس از جنگ عزيزمون ببوسیم و از بودنش لذت ببریم اون سالها حسرت بوسیدن فرزندان و عزیزاشو با خودش حمل کرد . 0 3 Narges helfi 1403/3/4 اولین هیجان کتاب خوندن، خصوصا رمان رو من با دختر شینا تجربه کردم .همسر شهید واقعا زن صبوری بودن تو نبود همسرشون بچه هاشون به دندون کشیده و بزرگ کرده با نبود همسرش چه زمانی ک در جبهه بود و چه در زمانی ک به شهادت رسید سعی کرد قوی بمونه و بچه ها رو ب ثمر برسونه .و من خیلییییی از عاشقانه های آرومی ک بینشون بود لذت بردم .هنوز ک هنوز وقتی کتابشو میخونم ب فصل آخر ک میرسم بغضم مثل روز اولی ک کتاب خوندم میترکه🥺 0 3 Narges helfi 1403/2/22 من اول دومین نشان مردی رو خوندم و بعد آخرین نشان مردی با اینکه جابجا خوندم ولی کتاب فوق العاده حال خوب کنی بود داستان های حامد و پدرش واقعا خنده دار بود در کنار طنز بودن کتاب حمایت های پدر داستان واقعا دلچسب بود من که عاشق شخصیت پدر حامد و همسایشون شدم 0 5