یادداشتهای زهرا ایزدی (3) زهرا ایزدی 1401/2/25 راه داستان: فن و روح نویسندگی کاترین آن جونز 4.5 5 چگونه یک «داستان خوب» بنویسیم؟ چه چیزی یک داستان خوب را میسازد؟ داستاننویسان بزرگ و مدرسان این حوزه معتقدند که یک داستان خوب همانقدر که حاصل اصول و قواعد داستاننویسی است حاصل شهود و احساس نویسنده نیز هست. به بیانی دیگر، راه داستان از فن و روح نویسندگی میگذرد. کاترینآنجونز[۱]، نویسنده، فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس معاصر، نخستین کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده است. کتاب راه داستان؛ فن و روح نویسندگی[۲] همانطور که از نام آن مشخص است به این دو بال مهم داستاننویسی، یعنی فن و روح، میپردازد. جونز بر این باور است که داستانگویی در وهله اول یک فرایند درونی است. داستانها از درون نویسنده سرچشمه میگیرند و سپس به کمک فرم و قواعد روایت میشوند. در حقیقت، هنر داستاننویس زدن پلی میان قواعد و معناست. داستانهایی که صرفاً بر اساس یک سری فرمولها و قواعد خشک نوشته شوند، موفقیت چندانی کسب نمیکنند. چرا که داستان نیز مانند هر کلام دیگری باید از دل برآید تا بر دل نشیند. این کتاب شامل دوازده فصل است. فصل اول مقدمهای بر داستانگویی است. فصول دوم تا هفتم به تکنیکهای داستاننویسی و فصول هشتم تا یازدهم به بعد شهودی داستان میپردازند، و فصل دوازدهم راهنمایی برای کارگاههای داستاننویسی است. زهرا ایزدی 0 4 زهرا ایزدی 1401/2/25 ایشان احمد ابوالفتحی 5.0 1 تاریخ چند هزار ساله ما با افسانهها و اسطورهها گره خورده است. دیو و پری، آل و بختک و مردآزما، و دیگر موجودات اساطیری در افسانههای کهن ما زنده ماندهاند، زندگی کردهاند و در روایتهای بومی مناطق مختلف به شکلهای گوناگون سینه به سینه و نسل به نسل چرخیدهاند تا به ما رسیدهاند. اما نوشتن از فرهنگ عامه و افسانههای بومی به شکل داستانهای معاصر کار دشواری است. مخاطب عصر دیجیتال، مخاطبی که در میان انبوهی از اطلاعات صفر و یکی زندگی میکند را نمیتوان به سادگی پای افسانهها و داستانهای اساطیری نشاند. جوانِ دنیای مدرن که غرق در اطلاعات و عینیات است با رویا و خیال و موجودات افسانهای ارتباط برقرار نمیکند. رمان ایشان به خوبی توانسته مخاطب را با «سینا بهرهمند» همراه کند. سینا یکی از همین جوانان امروزی است؛ جوانانی که شبهای کودکی را با قصههای دیو و پری مادربزرگ به خواب رفتهاند. اما حالا که پا به بزرگسالی گذاشتهاند نمیتوانند این قصهها و افسانهها را باور کنند. پس از آنها میگذرند و فراموششان میکنند. کاری که سینا بهرهمند نمیتواند انجام دهد. سینا بهرهمند نمیتواند قصههای کودکی را فراموش کند. او خواسته یا ناخواسته در بطن ماجراست، در دل قصههای مادربزرگش سنگینبانو. سینا میراثدار «حکیم حافط بهرهمند» است. حکیمی که قصهها میگویند حکمتش را از شکست دادن «مردآزما» در نبردی رو در رو دارد. حکیمی که پس از این نبرد، مورد احترام مردم «گوشه هفتآسیابه» شد، چرا که او یک «ایشان»، یک «از ما بهتران» را شکست داده بود. پس چرا حالا مردم از «خانه سیدان»، خانهای که روزی متعلق به حکیم حافظ بهرهمند بوده میترسند؟ آیا «پیچاب» واقعاً نفرینشده است؟ ماجرای باغ مرموز «کوهانی» چیست؟ باغی که اکنون به سینا رسیده است. سینا نه تنها وارث اموال، بلکه وارث تمام راز و رمزهای زندگی حکیم حافظ است. قصههای کودکی حالا رفتهرفته رنگ واقعیت گرفتهاند و با زندگی و سرنوشت سینا گره خوردهاند و او حتی اگر خودش بخواهد هم نمیتواند این قصهها را فراموش کند. اما سینا مانند هر جوان امروزیِ دیگری، نمیتواند واقعی بودن این قصهها را باور کند. پس تصمیم میگیرد به دل ماجرا بزند. به کوچهباغهای نهاوند برود، به پیچاب و باغ کوهانی و خانه سیدان. او مصمم است که پرده از حقیقت قصههای سنگینبانو و حکیم حافظ بهرهمند بردارد. احمد ابوالفتحی در رمان ایشان افسانههای بومی خطه نهاوند را به خوبی در قالب یک رمان معاصر زنده کرده است. او با بیرون کشیدن این افسانهها، رابطه میان سه نسل را نیز واکاوی میکند؛ سه نسل با دغدغهها و ارزشها و نگاههای متفاوتشان به زندگی. خیلی دور، خیلی نزدیک. و آنچه که سبب این نزدیکی است، مهمترین نخ تسبیحی که این سه نسل را کنار هم نگه میدارد، همان افسانههای کهن است. افسانهها و اساطیری که فراتر از قصهها هستند؛ ریشههایی که ما را به یکدیگر و به این آب و خاک وصل میکنند. زهرا ایزدی 0 3 زهرا ایزدی 1401/2/25 تدفین پارتی لیودمیلا اولیتسکایا 3.8 3 تدفین پارتی حکایت مهاجرت است با تمام خوبیها و بدیهایش؛ مهاجرت که معجونی است از کلیشههای وطنی و فرهنگ تازه که برخی در آن ذوب میشوند، برخی فقط تحملش میکنند و برخی آن را تاب نمیآورند. تدفین پارتی حکایت غربت و اندوهی بیپایان است و غم وطن؛ روایتی از جوامع وطنی دور از وطن. داستان آدمهایی که هم در وطن خویش غریباند و هم خارج از آن. داستان در تابستان ۱۹۹۱، در بحبوحه کودتا و روزهای نزدیک به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میگذرد. «آلیک»، نقاش روس که سالهاست به آمریکا مهاجرت کرده، حالا در شُرُف مرگ است. آپارتمان کوچک آلیک همیشه میزبان و مأمن مهاجرانی بوده که هر یک به نحوی، برخی با امید و برخی از سر ناچاری، روسیه را ترک کرده بودند. مهاجرانی که خیلیهایشان خطر را به جان خریده و از مرز فرار کرده بودند، بدون هیچ پشتوانهای. آدمهایی متفاوت با ظاهر و باطن و عقاید گوناگون. حالا همه این غریبهها و آشناها، همه این دوستان دور و نزدیک، دور آلیک جمع شدهاند تا کمی از سختی واپسین روزها و ساعتهای عمر او کم کنند. تدفین پارتی داستانی خوشخوان، جذاب و نهچندان طولانی است از احساسات ملموس و آشنای دوگانهای که به وطن داریم. وطنی که نه میتوانی رنجی که میکشد و جفایی که میرساند را تحمل کنی و نه میتوانی بیخیالش شوی و از آن دل بکنی. زهرا ایزدی 0 4