تدفین پارتی

تدفین پارتی

تدفین پارتی

3.9
4 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

6

ناشر
برج
شابک
9786229647707
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1399/7/7

توضیحات

        آگوست 1991، آپارتمانی بی دروپیکر در نیویورک. آلیک، نقاش روس مهاجر اینجا در حال احتضار است، حواریون او گرد هم آمده اند، هیچ کدام نتوانسته اند آلیک را کنار بگذارند. حالا همه ی این زنان و مردان مهاجر بر بستر مرگ نقاش محبوب حاضرند، تلویزیون تانک ها را در مسکونشان می دهد و این تصویر آناتومی مهاجران را کامل می کند.نویسنده با طنزی عجیب و بی قضاوت با تک تک شخصیت هایش همدردی می کند. او هیچکدام شان را دست کم نمی گیرد. همه ی این زن ها و مردها از اندوه پایداری رنج می برند که نویسنده ملموس شان می کند.» نیویورک تایمز« بوریس یلتسین جلوی دوربین های تلویزیونی ظاهر شده، شوروی می خواهد به دنیا روی خوش نشان بدهد. و اینجا در نیویورک مهاجران هنوز از مسکو دل نکنده اند، بالای سر محتضری در جست وجوی راهی برای ادامه دادن هستند.»آن. پی. آر
      

یادداشت‌ها

          تدفین پارتی حکایت مهاجرت است با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایش؛ مهاجرت که معجونی است از کلیشه‌های وطنی و فرهنگ تازه که برخی در آن ذوب می‌شوند، برخی فقط تحملش می‌کنند و برخی آن را تاب نمی‌آورند. تدفین پارتی حکایت غربت و اندوهی بی‌پایان است و غم وطن؛ روایتی از جوامع وطنی دور از وطن. داستان آدم‌هایی که هم در وطن خویش غریب‌اند و هم خارج از آن.
داستان در تابستان ۱۹۹۱، در بحبوحه کودتا و روزهای نزدیک به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می‌گذرد. «آلیک»، نقاش روس که سال‌هاست به آمریکا مهاجرت کرده، حالا در شُرُف مرگ است. آپارتمان کوچک آلیک همیشه میزبان و مأمن مهاجرانی بوده که هر یک به نحوی، برخی با امید و برخی از سر ناچاری، روسیه را ترک کرده بودند. مهاجرانی که خیلی‌هایشان خطر را به جان خریده و از مرز فرار کرده بودند، بدون هیچ پشتوانه‌ای. آدم‌هایی متفاوت با ظاهر و باطن و عقاید گوناگون. حالا همه این غریبه‌ها و آشناها، همه این دوستان دور و نزدیک، دور آلیک جمع شده‌اند تا کمی از سختی واپسین روزها و ساعت‌های عمر او کم کنند.
تدفین پارتی داستانی خوش‌خوان، جذاب و نه‌چندان طولانی است از احساسات ملموس و آشنای دوگانه‌ای که به وطن داریم. وطنی که نه می‌توانی رنجی که می‌کشد و جفایی که می‌رساند را تحمل کنی و نه می‌توانی بی‌خیالش شوی و از آن دل بکنی. 
زهرا ایزدی
        

3