یادداشت‌های Melika (7)

Melika

Melika

3 روز پیش

        خیلییی دوسش داشتم.ساعت ها باهاش اشک ریختم و بنظرم کتابی بود ک میشد کلی ازش یاد گرفت.
اما نویسنده باید یکم کتاب رو بازترش میکرد مثلا میگفتش ک چرا سم نمیتونه زیاد با جولی تلفنی صحبت کنه و اون صداهای عجیب ک سمو اذیت میکردن چی بود!
و اما صفحات آخر که کلی براش گریه کردم و با تک تک جملاتشون گریه کردم اون خداحافظی و ویسی ک سم برای جولی گذاشت🫠
و ما روزی باهم در مزارع جو قدم خواهیم زد....
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

Melika

Melika

3 روز پیش

        خیلیییی کتاب خوبی بوددد به شخصه عاشق داستانش شدم. فقط مرگ اون پیرزن قصه گو خیلی آزار دهنده بود و بنظرم میتونست تا آخرش تو داستان باشه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0