از کل کتاب این متن رو بسیار دوست داشتم:
“تنها آنکس این راز را میفهمد که زائر چنین ورطهای بوده و پیش از مرگ رنج بسیاری برده و با باری گران بر آسمان این زمین پر گشوده باشد، و تنها از نفس افتادهای این را میفهمد که بی دریغایی زمین مه گرفته و مرداب و رودخانههایش را بدرود میگوید، با قلبی آرام خود را به دستان مرگ میسپارد و میداند که تنها در نبود است که آرامش است.”