یادداشت‌های شیما حیدری (3)

شیما حیدری

شیما حیدری

5 روز پیش

از این خوش
          از این خوشم میاد.
اینکه رنج برات تبدیل بشه به یه کلاس درس. باعث معرفت بشه. پیش‌درآمد درک و دریافت بیشتر بشه. حالا در هر زمینه‌ای. یکی روضه‌ی امام حسین با رنج و زخم خودش براش مفهوم‌تر میشه یکی هم نه، رنجودگیش کلید در حجره‌های دیگری از حیات، معرف و درک می‌شه. 
از این خوشم میاد که درد به‌جای زنجیر و قفل بر درِ زیستن، به‌جای ناامیدی ، بشه کلید؛ تا درهای بیشتری باز بشه، تا فضای زندگی بزرگ‌تر بشه، تا بشه با رنج‌ها و دردهای بزرگ‌تر کلید‌های بیشتری پیدا کرد.
و این سخته ولی ارزشمند.
رنج و درد، دل ریش کنه؛ می‌سوزه آدم ولی کاش ناامید نشه هیچوقت.
امیرعلی دو سه ماهشه و نازنین رقیه خواهر شش سالش از داداشش خوشش نمیاد. مامان و زن‌عمو داشتن درباره‌ی این حرف میزدن. مامان گفت نه شیما از محمدرضا بدش نمیومد فقط یادمه شب اول تا صبح گریه کرد منم باهاش گریه کردم.
از این خوشم میاد. از اینکه شب تا صبح دردت را با دقت قسمت کنی و هر تکه را مزه مزه کنی و به سختی مثل شیشه خورده قورت بدی تا بغضت خراش پیدا کنه و اشک بریزی اما صبح که بیدار شدی حتی با چشم‌های پف کرده و سردرد به جای سنگینی و دوباره حلاجی کردن قضیه، سبک شده باشی و بزرگ. 
از بسیط شدن خوشم میاد.
        

0