یادداشتهای هائِد. (7)
1404/5/8

ترجیح میدادم بمیرم ... اگه بخوام درمورد این کتاب درست و حسابی حرف بزنم باید یه جعبه دستمال کاغذی کنارم باشه. وقتی شروعش کردم در ابتدا اصلا باهاش ارتباط نگرفتم ولی رفته رفته لحن کتاب برام دوستداشتنی به نظر اومد. داستان درمورد یک دختر به اسم جینیه که مبتلا به اوتیسمه که مادرش هم یه کودک آزار بوده که پلیس ها دستگیرش میکنن اما جینی از ترس خواهر کوچیکش رو (که فکر میکرده عروسکشه:))) توی چمدون پنهون میکنه. سرپرستی جینی رو به یه خانواده دیگه میدن اما جینی همش دنبال اینه که بفهمه برای عروسکش(خواهرش:)) چه اتفاقی افتاده. و گمونم پایان یا اوج داستان زمانی شروع میشه که مادر جدید جینی باردار میشه و جینی با شرایطی که داره باید مسئولیت یه کوچولوی دیگه رو هم قبول کنه (که البته با اتفاقات افتاده این مورد برای خانوادهی جدیدش هم خیلی سخته) موقع خوندنش چه حسی داشتم؟ اشک گریه آه فغان ناله زجه فقط بخونید و گریه کنید و غصه بخورید. شاید پایانش برای بعضی ها باز باشه اما به نظرم پایانش خیلی هم قشنگ و اشک دربیار و با شکوه بود.)))))) ارزش چندین بار خوندن رو هم داره.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.