یادداشتهای آراز فرهنگ (7)
دیروز
سایمون، پسری ۱۳ساله است که لکنت زبان دارد و بخاطر همین نقص احساس تنهایی میکند. او در بازیها و یارکشیهای مدرسه، معمولا یا انتخاب نمیشود یا آخرین گزینه است. البته به عقیده دکترها این مشکل او ناشی از اضطراب و قابل حل است. با این حال سایمون تنهایی را ترجیح میدهد. او دلش میخواهد بیشتر وقت خود را در جنگل پشت خانه بگذراند و آنجا به راحتی با سنجابها حرف بزند، بدون آنکه نگران باشد کسی بخاطر لکنت مسخرهاش میکند. تا اینکه اتفاقی زندگی سایمون را زیر و رو میکند و او را تبدیل به قهرمانی برای خرسها میکند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
دیروز
کتاب سالی که از آسمان افتادیم از روزهای نهچندان عادی زندگی لیبرتی، دختربچهی داستان و از دلبستگی او به آسمان میگوید. لیبرتی این روزها دل خوشی از آدمها ندارد. بیش از همه، او از پدر و مادر خود که تصمیم گرفتهاند از هم جدا شوند ناراحت است. این تصمیم بزرگ قرار است زندگی لیبرتی را برای همیشه تغییر دهد. باایناوصاف، قهرمان این کتاب، برای عبور از پس این چالش بزرگ زیادی کوچک است. البته مشکلات این روزهای لیبرتی، تنها به جدایی مادر و پدرش ختم نمیشود؛ او هیچ دوستی ندارد، پدرش خسته و افسرده است و خواهر کوچکش با او بازی نمیکند. در همین اوضاع است که دخترک ماجرا، نقطهی درخشان زندگی خود را پیدا میکند، آن هم درست وقتی که یک شهابسنگ کوچک سر راهش قرار میگیرد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.