یادداشت آراز فرهنگ
23 ساعت پیش
کتاب سالی که از آسمان افتادیم از روزهای نهچندان عادی زندگی لیبرتی، دختربچهی داستان و از دلبستگی او به آسمان میگوید. لیبرتی این روزها دل خوشی از آدمها ندارد. بیش از همه، او از پدر و مادر خود که تصمیم گرفتهاند از هم جدا شوند ناراحت است. این تصمیم بزرگ قرار است زندگی لیبرتی را برای همیشه تغییر دهد. باایناوصاف، قهرمان این کتاب، برای عبور از پس این چالش بزرگ زیادی کوچک است. البته مشکلات این روزهای لیبرتی، تنها به جدایی مادر و پدرش ختم نمیشود؛ او هیچ دوستی ندارد، پدرش خسته و افسرده است و خواهر کوچکش با او بازی نمیکند. در همین اوضاع است که دخترک ماجرا، نقطهی درخشان زندگی خود را پیدا میکند، آن هم درست وقتی که یک شهابسنگ کوچک سر راهش قرار میگیرد.
(0/1000)
Armin
15 ساعت پیش
1