یادداشتهای شقایق شامخی (4) شقایق شامخی 1404/2/22 رویایی به شب نیمه تابستان ویلیام شکسپیر 3.7 12 یادداشتی برای رویایی به شبِ نیمه تابستان-ویلیام شکسپیر رویا به شب نیمه تابستان، نمایشنامه ای کمدی از شکسپیر است، که در سالهای ۱۵۹۴-۱۵۹۶ نگاشته شده است؛ داستان در آتن جریان دارد؛ پس از بدست آوردن هیپولیتا، ملکه آمازون، توسط تیسئوس و در پس امادگی برای جشن عروسی آنها، در نیمه تابستان. اما بنظر نمیرسد شخصیت اصلی داستان، تیسئوس و هیپولیتا باشند؛ این نمایشنامه، داستان یک رویاست؛ رویایی که در آن شخصیت های نمایشنامه، قربانی دعوای پادشاه و ملکه اجنه جنگل، اوبرون و تاتیانا میشوند. رویای نیمه شب تابستان، یک نمایشنامه الیزابتی است؛ داستان آن، با الهام از شخصیت های افسانه ای و فولکلور جن و پری نگاشته شده است؛ بنظر میرسد جرقه طوفان (the Tempest) از همینجا در ذهن شکسپیر زده شده باشد. بنظر من احتمالا خواندن متن اصلی و انگلیسی انتخاب هوشمندانه تری باشد 0 1 شقایق شامخی 1404/2/11 نمایشنامه شاه لیر ویلیام شکسپیر 4.0 20 یادداشتی برای شاه لیر- (با تمرکز بر کوردلیا)- ویلیام شکسپیر نمیدانم چه بنویسم؛ شاه لیر، تراژدی دروغ، پیری و زوال عقل است؛ از قدیم عاقلان گفته اند: (خداوندا، از عمرم بکاه و به عقلم بیافزای)! شاهلیر، با الهام از شخصیت Leir of Britain، پادشاه افسانهای بریتانیای باستان، در کتاب تاریخچه پادشاهان بریتانیا، به نگارش جفری مانموث، نگاشته شده در سال ۱۱۳۶، خلق شده است. یحتمل شکسپیر شاهلیر را در سال ۱۶۰۵ خلق کرده باشد. شاهلیر پیر و خرفت شده است؛ عقلش سر جایش نیست؛ قلمرو شاهیاش را به دست دو دختر چاپلوس بدطینتش سپرده، و دعای خیرش را از دختر فرشتهسیرتش، کوردلیا، دریغ کرده و وی را بیجهیز و ملعون به همسری شاه فرانسه در میآورد. اما کوردلیا میگوید: ((گذشت زمان آنچه را که حیلهگری پنهان میدارد آشکار خواهد ساخت؛ و کسی که بر بدکاریهایش سرپوش میگذارد سرانجام شرمساری خواهد برد)) کوردلیا، قهرمان زن داستان است؛ اما بسیار کم بدو پرداخته شده؛ اما در همه جای داستان سایه انداخته است. چرا کوردلیا بر همه جای داستان اشراف دارد؟ زیرا مظهر صداقت است و تمام تراژدیها به دلیل حرف های صادقانه وی و دروغگویی و چاپلوسی دو خواهر دیگرش و دروغگویی های ادموند (پسر نامشروع کنت گلاوستر (از نزدیکان شاهلیر) ) نشات میگیرد. ((علت محروم گشتنم از لطف و مرحمت شما، بهدرستی، بیبهره بودنم از چشمی مدام دریوزهگر است و چنان زبانی که از نداشتنش خشنودم و همین کمبودهاست که غنیترم میگرداند.)) در مقابل کوردلیا، گونِریل قرار دارد؛ دختر دیگر شاه که در این نمایشنامه، نماد پست ترین فطرت های انسانیست. گونریل برای رسیدن به آنچه میخواهد، از هیچ چیز ابایی ندارد؛ نه صداقتی دارد و نه شرافتی. او پدرش را در طوفان رها میکند، خواهرش را به کام مرگ میکشد و در اخر، ناتوان از پذیرش شکست، خودش را به آغوش مرگ میاندازد؛ لذا دیگر گناهی نیست که گونریل نکرده باشد. بیشک، از نظر نقش زنان در نوشته های شکسپیر، شاهلیر یکی از کلیدی ترین آثار به شمار میآید. 0 1 شقایق شامخی 1404/2/7 رومئو و ژولیت ویلیام شکسپیر 3.8 21 تراژدی عشق نافرجام! قصد دارم بدون اسپویل بنویسم؛ بنابراین کار سختیست. داستان این عشاق، که در وررونای ایتالیا روایت میشود، به نظر میرسد بر اساس داستان منظوم ایتالیایی (تاریخ باستانی رومئو و ژولیت) که در سال ۱۵۶۲ توسط آرتور برووک به رشته تحریر درآمده است، در سال ۱۵۹۱-۱۵۹۵ توسط ویلیام شکسپیر نگاشته شده باشد. این نمایشنامه، درونمایه هایی مشترک از داستان باستانی پیراموس و طیسبه، از کتاب دگردیسی های اووید دارد؛ از جمله نفرت خانواده های عشاق از هم. دو خاندان مونتاگیو (که رومئو وارث آن است)، و کپولیت (ژولیت) نفرتی دیرینه از یکدیگر داشته و دائم با هم در جدال هستند؛ در این بین، رومئو و ژولیت، پنهانی به تزویج یکدیگر درآمده و در روز زفاف، اتفاقاتی منجر به تبعید رومئو میگردد. ژولیت، که مجبور به ازدواج با کنت پاریس شده است، برای فرار از این ازدواج اجباری، از راهب لارنس، که او و رومئو را به عقد یکدیگر درآورده چارهجویی میکند؛ و مجموعه اتفاقاتی که نهایتا صحنه پایانی نمایش، یعن (آیین عشق شهسوارانه) را رقم میزند. رومئو و ژولیت، فقط یک داستان رمانتیک نیست؛ بنظر میرسد شکسپیر به مثابه تمامی آثار خویش به دنبال نشان دادن بسیاری مضامین دیگر است؛ عشق، سرگشتگی، جنون، خشم بیپایه و اساس و سرنوشت از دیگر کلیدواژه هاییست، که میتوان در نمایشنامه به شکلی سمبولیک به آنها برخورد؛ احتمالا در زمان نگارش، نقدهای فمنیستی جایی پررنگ نداشتهاند؛ اما هماکنون به وضوح میتوان فرهنگ پدرسالاری و منتجات اخلاقی آن را در داستان مشاهده نمود. 0 21 شقایق شامخی 1404/2/4 شیطان لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.0 54 شیطان؛ داستانی در نکوهش شهوت شیطان داستان جوانی به نام یوگنی ایرتنیف است، که پس از رفتن به زادگاهش برای نگاهداری از ارثیه پدرش، پیش از ازدواج ارتباطی نامشروع را با یکی از زنان بدنام روستا شروع میکند، با توجیه «نیاز جسمانی» اما پس از ازدواج، این میل ناخودآگاه، روح او را در نبردی سخت بین تاریکی و روشنایی قرار داده، تا جایی که به نوعی جنون میرسد. اما پایانی غیرمنتظره و جذاب. در ابتدای کتاب، آیه ای از باب ۵ انجیل متی نوشته شده مبنی بر اینکه (ليكن من به شما مى گویم، هركس به زنى نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا كرده است. پس اگر چشم راستت تورا بلغزاند، قلعش كن و از خود دور انداز زيرا تو را بهتر آن است كه عضوى از اعضايت تباه گردد، از آنكه تمام بدنت در جهنم افكنده شود و اگر دست راستت تورا بلغزاند، قطعش كن و از خود دور انداز، زيرا تو را مفيدتر آن است كه عضوى از اعضاى تو نابود شود، از آنكه كل جسدت در دوزخ افكنده شود.) اما ذهن را چه میشود کرد؟ ذهنِ گناهکار را چه باید کرد؟ 0 0