یادداشت سیده زینب موسوی

خیلی کم پی
        خیلی کم پیش میاد که آدم تو رمان‌های فانتزی به قهرمان‌های مسلمون بربخوره و این رمان از جملهٔ این موارد نادره.

نویسنده تو این کتاب سعی کرده از کسایی قهرمان بسازه که اصولا جزو طبقات فرودست جامعه محسوب میشن، آدم‌هایی عادی بدون هیچ قدرت خارق‌العاده‌ای. 
از اون جالب‌تر اینکه، قهرمان داستان نه یه نوجوان عادی آمریکایی بلکه یه مسلمون عراقیه،
کسی که تو زندگیش مثل بقیهٔ اقلیت‌ها تو آمریکا با رفتارهای نژادپرستانه و کج‌فهمی‌ها از دینش برخورد داشته (که نویسنده سعی کرده این چیزا رو در قالب چند مورد اسلام‌هراسی تو کتاب نشون بده).


پدر و مادر اسکندر عزیز، قهرمان کتاب، قبل از تولدش از عراق به آمریکا مهاجرت می‌کنن و با یه اغذیه‌فروشی تو‌ یکی از محله‌های نیویورک روزگار می‌گذرونن. اوضاع بد نیست تا اینکه یهو سر و کلهٔ ایزدان و ایزدبانوان بین‌النهرینی توی شهرشون پیدا میشه و اسکندر برای نجات خانواده‌ش مجبور میشه دست به کارهای خطرناکی بزنه و با شکست نرگال، خدای جنگ و طاعون، شهرش رو نجات بده... 


می‌بینید که داستان ترکیب جالبی داره، یه قهرمان با عقاید اسلامی همراه با خدایان و اسطوره‌های بین‌النهرینی!

نویسنده اونطوری که خودش تو یادداشت آخر کتاب گفته، سعی داشته اعتقاد به خدای یگانه و یه دین حقیقی رو با عناصر اسطوره‌ای در قالب این داستان ترکیب کنه.

در واقع تو جای‌جای کتاب روی این هویت اسلامی و عربی قهرمان داستان تأکید شده، مثلا اسکندر و اطرافیانش تو موارد متعددی از کلماتی مثل یا الله، الله اکبر، یا اخی، شکراً و این چیزا استفاده می‌کنن.
یا مثلا، تو یه صحنه‌ای تو بیمارستان، اسکندر برای شفای پدر و مادرش قرآن می‌خونه و یا تو کتاب به مراسم‌هایی مثل نماز میت و نماز جمعه اشاره شده.
نویسنده حتی مفهومی مثل جهاد رو که تو غرب با عملیات‌های تروریستی عجین شده، به صورت مبارزه در راه یه هدف متعالی تعریف می‌کنه و به تلاش اسکندر برای شکست نرگال اسم جهاد میده.

بنابراین این سوال پیش میاد که چطور میشه اعتقادات اسلامی رو با وجود اسطوره‌ها و خدایان جمع کرد؟

برای جواب دادن به این سوال، نویسنده از زبون ایشتار، ایزدبانوی جنگ و عشق، میگه بالاخره «قدرتی» بوده که این خدایان رو خلق کرده که تو هر فرهنگ یه اسمی داره، تو فرهنگ باستانی ایشتار اِئا و تو فرهنگ اسلامی اسکندر، الله. 


توضیح بدی نیست ولی خب قاطی کردن عقاید اسلامی با این اسطوره‌ها به نظر من یه جاهایی چندان جالب در نیومده بود!

پررنگ‌ترین مثالش هم ارتباط بین دنیای پس از مرگ تو آموزه‌های اسلامی و دنیای مردگان یا کارنوگی تو افسانه‌های بین‌النهرینه! 
این دنیای مردگان تو کتاب انگار معادل برزخ تو‌ اسلام گرفته شده و خب یه طوریه که آدما توش کلا تو همون وضعیتی به سر می‌برن که باهاش راحت‌ترن! (مثلا اسکندر مقدونی داره تو تالار پذیرایی آبجو می‌نوشه 😄).
بعد کلا حس کردم اشاره به خدا در حد همون اشاره‌ست، مثل یه کسی که همینطوری اسمشو میاری ولی در واقع کار خاصی ازش برنمیاد! یه طوری که وقتی قهرمان‌های داستان بعد از شکست هیولاها میگفتن الله‌اکبر به نظرم خیلی نچسب می‌رسید 😅

البته اگه در جریان کتابهایی که من می‌خونم باشید می‌دونید که اینجانب یه فانتزی‌خون قهارم 😄 و نمیشه تو فانتزی‌خون باشی و نتونی با وجود خدایان مختلف و اسطوره‌ها تو کتابا کنار بیای! 
اون چیزی که من اینجا باهاش مشکل داشتم ترکیب این دو تا موضوع بود و یه جورایی به نظرم قیمه‌ها رو ریخته بود تو ماستا 😂

غیر از این، کتاب یه چند تا اشارهٔ ریز هم‌جنس‌گرایی هم داشت (اینایی که میگم تو ترجمه هم هست). مثلا یه مورد درخواست ازدواج مرد از مرد داریم که ممکنه مخاطب نوجوون اصلا متوجه‌ش نشه چون مستقیم نیست و به صورت یه صحنهٔ زانو زدن یه مرد در برابر یکی دیگه، در حالی که اشک تو چشم‌های اون یکی جمع شده، نوشته شده!
غیر از این تو یه صحنهٔ دیگه، داوود، دوست برادر اسکندر، با زیبایی چشماش و ترفندهایی که بلده یه پرستار مرد رو جذب می‌کنه و دنبالش خودش می‌بره تا اسکندر بتونه پدر و مادرش رو ببینه، که خب به نظرم صحنهٔ جالبی نبود.
البته، محبت زیاد بین داوود و محمد هم یه مقدار به من به قول بچه‌های امروزی «وایب» هم‌جنس‌گرایی می‌داد 😏 منتها به احتمال زیاد برداشت مخاطب ایرانی از این صحنه‌ها صرفا یک دوستی عمیق باشه 🤔 

من نوع روایت نویسنده از اشغال عراق توسط آمریکا رو هم نپسندیدم! یه جورایی حس کردم کفهٔ تحقیر مردم بومی توش سنگین‌تره و موقع خوندن اون تیکه‌ها اصلا حس نمی‌کردم تقصیری هم متوجه آمریکا باشه!


در نهایت اینکه این کتاب برای خود من به عنوان یه بزرگسال کتاب جذابی نبود و خیلی به سختی ادامه دادم و تمومش کردم ولی حس می‌کنم از نظر سرعت اتفاقات و هیجانشون برای مخاطب نوجوون جذاب باشه، منتها به خاطر همون مواردی که بالاتر توضیح دادم اصولا به این قشر توصیه‌ش نمی‌کنم! (علاوه بر اینکه شاید بشه گفت حاوی یه سری صحنه و توصیف چندش‌آور هم هست 😅).
      
5

34

(0/1000)

نظرات

اوووووووووووف
چ کرده اید
عجله داشتم برم جایی، نشستم تماااااااااام یادداشت شما رو خوندم 😅😅😅
و دلم نیومد چیزی ننویسم زیرش 🥲🥲

وااااااقعا دمتون گرم که چنین توضیحات و یادداشت هایی روی کتابایی میذارید که کمتر شناخته شده اند و برای منی که اینقده گنگ و نامفهوم و ناآشنام با اون کتاب یک آشنایی جزئی و نسبی ایجاد میکنید.

ما اصن فانتزی رو با شما می‌شناسیم ولاغیر 😎😎😎😁

3

یادداشتتون عالی بود👌

2

سلام وقت به خیر اگر یک جوون بخواد فانتزی خوانی رو شروع کنه پیشنهادتون برای شروع چیه؟
1

0

سلام وقت شما بخیر 🌹
سوال سختیه...
من خودم اصولا تا جایی که یادمه اولین فانتزی جدیی که خوندم هری پاتر بود. قبل از اون دیگه فقط از داستانهای پراکنده اینور و اونور خونده بودم. 
خودم که هری پاتر رو خیلی دوست داشتم و به نظرم شروع خوبیه (من انگلیسی خوندن رو هم با همین هری پاتر یاد گرفتم و شروع کردم).
بعد از اون اصولا پیشنهادم به همه کتابهای برندون سندرسونه :)
بهترین و معروفترینش که تا الان همه جلداش ترجمه شده باشه مجموعه سه جلدی مه‌زاده که جدا عالیه و به نظرم یه سطح جدیدی از فانتزی رو به روی آدم باز می‌کنه 😄 

1

ممنون از توضیحتون

1