یادداشت
1402/3/2
. از زوایای بسیار زیادی میشود به کتاب سعاد مخنت نگاه کرد. هم زندگی او خاص است و هم ارتباطش با شبکه بزرگ جهادیهای اهل سنت. یکی از اصلیترین ویژگیهایش هم این است که در میانه ایستاده است. از این رو هم میتواند به چپ نگاه کند و هم به راست، هم به غرب و هم به شرق، هم به جدید و هم به قدیم، هم به اروپایی و هم به مهاجر، و الی آخر. خصائص دیگری هم دارد که باعث میشود روایت کتاب در برخی مواضع، از گزارههای سرراست فاصله بگیرد و همزمان در لایههای متعددی، مطالب متنوعی را آشکار کند. اما آنچه برای من بیش از همه مهم است، خود خبرنگاری است. این کتاب پردههای زیادی را از چشمان ما جهانسومیها در موضوع خبرنگاری، و در نتیجه آزادی بر می دارد. معروف است که مطبوعات یکی از چهار رکن دموکراسی است. این حرف درست است، اما به گوش ما معنی خندهداری پیدا کرده است. ما کودکانه و حتی میتوان گفت ابلهانه فکر میکنیم معنی این جمله آن است که «هر کسی را که خواست چیزی در روزنامه بنویسد آزاد بگذارید تا دموکراسی تحقق پیدا بکند.» این موضع دورترین نقطه برای شناخت «آزادی» است. آزادی مد نظر دنیای جدید (و در نتیجه خبرنگاری به عنوان یک پایه جامعه آزاد)، زیربنای برپایی یک جامعه جدید است با همه عناصر اصلی آن. وقتی میگویند که آزادی زیربنای جامعه جدید است، در حوزه قضایی و اعمال حکم حاکمیت هم به آن قائلند. توجه به مطبوعات آزاد، به هیچ وجه به معنای «ول کردن» جامعه نیست، بلکه دقیقا برعکس، به رسمیت شناختن «مسئولیت» همه شهروندان در قبال جامعه خود است. مطبوعات به راه نیفتاده تا مردم همین طوری از چیزها با خبر باشند و یک عده هم منبعی برای امرار معاش پیدا کنند. قرار است مطبوعات هر شهروند را به مسئولی در قبال همه تصمیمات یک کشور بدل کند. اول از همه، خود فرد خودش را به عنوان یک مخاطب خبر مسئول میداند و در وهله بعد، جامعه هم از او مسئولیتش را بازخواست میکند. برای همین هم هست که مطبوعات به اندازهای که با «آزادی» مرتبط است، با «حقیقت» هم ارتباط دارد. خبرنگار وظیفه دارد حقیقت را به مخاطب برساند، و مخاطب وظیفه دارد مسئولیت آگاهی از حقیقت را بپذیرد. به هیمن دلیل دستگاههای متعدد میتوانند شهروندان را در قبال آگاهی از خبرهایی که به آنها میرسد، بازخواست بکنند. پس وقتی گفته میشود که مطبوعات یکی از چهار رکن جامعه دموکراتیک است، بدین معنی است که بدون مطبوعات آزاد، جامعه مدرن اساسا کار نمیکند و در مسیر خود با مشکل مواجه میشود. بدون مطبوعات آزاد، پلیس امکان ایجاد نظم ندارد. بدون مطبوعات آزاد، دستگاه قضایی نمیتواند قانون را اعمال بکند. و از همه مهمتر بدون مطبوعات آزاد، سیستم اطلاعاتی-امنیتی یک کشور نخواهد توانست با جریان تغییرات اجتماعی پیش بیاید. «به من گفتند تنها بیا» یک نمایش واضح از پیوند عمیق و بنیادین خبرنگاری با پلیس، دادگاهها و دستگاههای امنیتی است. اشتراک همه اینها هم در «منابع» خبری است که امکان گردش اطلاعات و در نتیجه کارکرد درست تمام جامعه مدرن را ایجاد میکنند. فاصله سعاد مخنت با نیروهای امنیتی، پلیس و وکلا چنان کم است که ممکن است اذهان ساده ما او را با نیروهای وابسته به هرکدام از آن نهادها اشتباه بگیرد. خیر، او فقط یک خبرنگار است، منتها خبرنگاری واقعی. به نظرم این کتاب میتواند حداقل سه پیام برای اذهان سادهاندیش ما داشته باشد. اولین آن پیامها، هشدار به اهالی مطبوعات و روشنفکران است. به خصوص آنها که سانسور را تنها مشکل کار مطبوعاتی و فکری در ایران میدانند. واقعا سعاد مخنت باید یک الگو برای خبرنگاران و روشنفکران اکثراً بیحمیت ما باشد. تلاش حیرتانگیز او برای کشف حقیقت، نه نمایشی از آزادی بلکه تحقق خود آزادی در بنیادیترین شکل خویش است. آزادی برای او امر مقدسِ برپا دارنده جهان جدید است که بسیار به ارزشهایش دل بسته است. حمیت او در جستجوی حقیقت به هر روش ممکن، پاسداشت خود آزادی و تقدیس آن است. در حالی که عموم مدعیان مطبوعات آزاد در ایران، از سر تنبلی یا به خاطر حفظ منافع شخصی و گروهی، «مطبوعات آزاد» را فریاد میکنند. آنچه در میان ما کمترین اهمیت را دارد، «حقیقت» و «آزادی» است که به ترتیب با مچگیری و ول کردن مردم معادل گرفته میشود. پیام دوم برای مخاطبان است که امروزه در شبکههای اجتماعی غرق شدهاند و به چیزی جز سرگرمی نمیاندیشند. آنها مسئول خبرهایی هستند که به آنها میرسد. این حجم از شایعات و بیمسئولیتی در شنیدن یا نشنیدن خبرها از سوی مخاطبان ایرانی، نشانه یک وضعیت اخلاقی تأسفبرانگیز است. همه فکر میکنند که اخبار مایه شادی و مسرت یا خشم و نفرت است. در حالی که خبر برای آگاه کردن مخاطب منتشر میشود. مخاطب باید به وظیفه خود در قبال خبرها آگاه باشد و خود را تماشاگری نشسته بر ساحل جریان اطلاعات نبیند. او حامل برخی اخبار است که به این راحتی نباید هر جایی و هرطوری منتشر شود. و از آن مهمتر، او حامل مسئولیت آن خبرهاست که او را به عمل و کنش اجتماعی دعوت میکند. او نباید نسبت به حوادث بیاعتنا باشد و بدون انجام عملی که وظیفه خویش تشخیص میدهد، از کنار اخبار بگذرد. پیام سوم متوجه حاکمیت است. خوب است مسئولان، به ویژه مسئولان دستگاههای امنیتی و قضایی و پلیس با خواندن این کتاب، نسبت به شبکه پیچیده قدرت در دنیای جدید آگاه شوند. چرا مسئولان ما نمیفهمند که تضعیف روشنفکران و در کل همه دستاندرکاران مطبوعات، تضعیف خود آنهاست؟ چرا متوجه نیستند که بیاعتمادی حاکمیت به خبرنگاران جامعه، نشانه بیاعتمادیاش به خود و به تعبیر روانشناختی آن، عدم اعتماد به نفس حاکمیت است؟ اینان چرا درک نمیکنند که مخدوش کردن حریم آزادی، زدن تیشه به ساقه درخت قدرت در جامعه است؟ این کتاب را بخوانند تا شاید کمتر به تضعیف آزادیهای اجتماعی و سیاسی فکر کنند، تا متوجه شوند که بر شاخه نشستهاند و بن میبرند. مخالفت آنها با آزادی، دور شدن آنها از حقیقت را در پی داشته و به انزوا کشانده است. این است که همواره از جامعه عقبند و دست از تصمیمات اشتباه و پرهزینه خویش برنمیدارند. البته که اگر مسئولان اهل خواندن کتاب بودند، خیلی پیش از اینها به اهمیت مطبوعات (و به طور کلی رسانههای) آزاد در دنیای جدید پی برده بودند و این قدر کودکانه و (حتی میشود گفت) سادهلوحانه درباره کنترل جامعه پیچیدهای چون ایران جدید تصمیم نمیگرفتند. حال که اکثر مسئولین کتاب نمیخوانند، بعید میدانم که خواندن کتاب سعاد مخنت هم فایده چندانی ببخشد و آنها را به اهمیت پاسداشت حرمت آزادی واقف گرداند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.