یادداشت فهیمه پورمحمدی
1400/8/12
داستان در مورد دختریه به نام کارلی که مادرش به خاطر خشونت خانگی در بیمارستان بستریه و چون کسی رو نداره، از طرف بهزیستی هماهنگ میکنن تا مدتی با خانوادهی مورفی زندگی کنه. کارلی اول نسبت به خانوادهی مورفی بدبینه و آرزو میکنه زودتر برگرده پیش مادرش، اما کم کم با دیدن خانم مورفی متوجه کمبودهای مادرش میشه و میفهمه مادر و پدر و کلا زندگی، میتونن چطور باشن و اون داره چه چیزهایی رو از دست میده. کلا به نظرم حرف تازهای نداشت، یک مقدار سینمایی بود و ترجمهش (ترجمهی فرح بهبهانی از نشر پیدایش) ایرادات زیادی داشت، مخصوصا در ترجمهی اصطلاحات. ایرادات ضایع! مثلا یک عبارت از شکسپیر نقل شده به صورت "قلابها و تیرهای بخت تکوندهنده!"، که انگلیسیش هست slings and arrows of outrageous fortune و خیلی راحت و قشنگ میشه ترجمهش کرد زنجیرها و پیکانهای تقدیر بیرحم! یا هر چیزی! هر چیزی به جز بخت تکوندهنده!!! مثلا کیک اس ترجمه شده به ماتحت لگد زدن در حالی که معادلش در فارسی حال گرفتنه، یا هر چیزی به جز به ماتحت لگد زدن! و یا مثلا عبارت what a clip! ترجمه شده چه گیرهای، علیرغم اینکه کارلی یک خط بعد فکر میکنه این عبارت رو دوست داره چون میتونه در مورد تفنگها هم باشه، و تفنگها گیره ندارن! کلیپ خشابه!!! یعنی حتی به صورت کلمه به کلمه هم درست ترجمه نشده، چه برسه به اصطلاحش. خلاصه اونقدر ایراد داره که بعضی مکالمات کتاب اصلا مفهوم نیستن. در کل شاید برای نوجوانا جذاب باشه، به خاطر شخصیت کارلی و تونی. اما منو جذب نکرد.
(0/1000)
نظرات
1402/10/4
کاملا موافقم اشتباهات ترجمه ای خیلی زیاد و ضایع بود😬 ولی خود داستان رو دوست داشتم🥰
1
یوتاب
1402/7/10
0