یادداشت راضیه بابایی
1403/6/10
3.9
29
نوشابه زرد کتابی از نوشته ها و عکسهای سفر به کاناداست. منصور ضابطیان در مسافرتی به شهر تورنتو از دیده ها و شنیده های خود میگوید. تا جای ممکن عکسها به صورت رنگی در ابتدای کتاب و به صورت سیاه و سفید در متن آورده شده است. او در 22 فصل به موارد مختلف پرداخته است: مهاجران ایرانی و سایرکشورها ، کلاهبرداریهای رایج در کانادا، غذاها ی مختلف و معروف بین شهروندان کانادایی، قانون مصرف ماری جوانا، وضع زنان و باورهای جنسیتی، قوانین سرسختانه، مرگ ملکه الیزابت دوم، موزه ها، آبشار نیاگارا، وضعیت بومیان سرخ پوست و....از بخشهایی است که در این اثر به بررسی آن پرداخته شده است. کانادا کشوری است که مقصد و قبله آمال بسیاری از ایرانیان خصوصا جوانان تحصیل کرده است. کانادا با وجود فاصله زیاد و سرمای شدید منطقا نباید زیاد برای ایرانیان محبوب باشد ولی شرایط کار و تحصیل مناسبی که به مهاجران ارائه میدهد علاوه بر ناکامی های اقتصادی و بی توجهی داخلی به سرمایه های انسانی سبب شده است موج بزرگی از ایرانیان طالب مهاجرت به آنجا شوند. حکومت کانادا نیز بر صید مغزهای ایرانی تمرکز کرده است و سعی می کند خدمات خوبی برای مهاجران ارائه دهد تا بتواند این نخبگان کاری یا تحصیلی را تبدیل به تبعهی دائمی آن کشور کند. نویسنده در این کتاب به مطلب مذکور توجه کرده است و سعی کرده با دید منصفانه ای از مزایا و معایب این کشور بگوید. ولی در این اثر چنان که مخاطب انتظار دارد با کشور مقصد آشنا نمیشود. همه چیز در سطح مانده است و مخاطب جز یک شهر و برشهایی از چند مکان، دریافت بیشتری ندارد. کتاب در صحبت از آزادی مصرف ماری جوانا و سخن از قانون فراجنسیتی حرفهایی دارد که شاید برای مخاطب تازه باشد. از طرف دیگر زمانی که ضابطیان برای سفر کانادا از ایران دور بود وقایع پاییز 1401 رخ میدهد و او گاهی مستقیم و گاه به کنایه حکومتها را مورد ملامت قرار میدهد و اثرش تبدیل به کاری با تاریخ انقضا میشود. او در ابتدای کتاب شرح داده است که از وقایع ایران کامش تلخ است و در چند جایی که از ایدئولوژی حکومتها صحبت میشود، خواننده با وجود اینکه مستقیما حکومت ایران مورد خطاب قرار نگرفته است، درک می کند . منظور نگارنده چیست. در آخرین صفحه کتاب نیز در مورد مهاجرت نویسنده میگوید: " گاهی وقتها رفتن به خاطر این نیست که کسی به شما بگوید برو اما وقتی کسی هست که با لبخند و با آغوشی به اندازه تو میگویدبیا آدم پایش سست میشود غم غربت را می خرد و می رود." سوالم اینجاست که هرجا آغوشی گرمتر از آغوش مادر باز باشد، باید رفت؟!! در مجموع با توجه به مصداقهایی که اینجا فرصت گفتن آن نیست، جهان بینی مادی و غربی و تعریف نویسنده از خوشبختی مردم کانادا و تعریف دغدغه از نظر نویسنده، کتاب مطلوبی نبود زیرا با دلایل ساده میشد منطق نویسنده را زیر سوال برد.
(0/1000)
نظرات
1403/6/10
دقیقا سفرنامه های ضابطیان نگاه خودش را کاملا منتقل میکند و با کنایه همه حرفها را میزند ... کاش واقعا سفرنامه بود .... کتاب استانبولی هم که همینگونه بود ...
1
1
1403/9/18
دیگر نمیخوانم... من آدم سفرنامه نیستم ... این اشکال هم که دیگر هیچ ...
1
راضیه بابایی
1403/6/10
0