یادداشت معصومه 🦢
1404/2/18

«فصل دیگری از زندگیام بسته شد...» 🌸📖 دوره دو ساله معلمی آنه شرلی هم تموم شد؛ فصلی پر از تجربه، رشد، و آشنایی با شخصیتهایی که هر کدوم یه تکه از دل رو با خودشون بردن. دیویِ شیطون، دورای آروم، شارلوتای صمیمی، خانم لوندر با اون دل رؤیاییش، پائول با خیالپردازیهای کودکانهش... و البته آقای هریسون و طوطی بداخلاقش، گینگر! این جلد از مجموعه، یه جور دلبستگی خاص داره. پر از لحظههای ناب، خندهدار، تأملبرانگیز. توصیفهای مونتگمری از طبیعت و اونلی... یه چیز دیگهست. یهجوری مینویسه که وقتی میخونی، انگار بوی گلای وحشی رو حس میکنی، صدای پرندهها رو میشنوی، و یه نسیم خنک میزنه به صورتت... هر بار که کتاباشو میخونم، یه عالمه امید میریزه تو دلم، یه آرامش عمیق که انگار هیچ چیز نمیتونه خرابش کنه 🪷🍃 آنه انگار همیشه یادم میندازه که حتی وقتی زندگی سخت میشه، هنوزم میشه از دلش زیبایی درآورد. از یه شاخه گل، از یه لبخند کوچیک، یا حتی از یه دل ساده... انگار به آدم میگه: حتی اگه زندگی آسون نباشه، هنوزم میتونی زیباییهاش رو پیدا کنی، تو یه گل وحشی، یه نسیم عصرگاهی، یا یه دل ساده.
(0/1000)
معصومه 🦢
1404/2/19
3