یادداشت Hanā
1403/6/15
3.2
10
ما هم میرقصیم؟! "لاسلو کراسناهورکایی" به وسیلهی شهرکی متروکه و شخصیتهایی که هر کدام نماد دستهای از تفکر انسانها هستند جهان را در "تانگوی شیطان" با همهی سردی، بیروحی و پوچیاش رسم میکند. انسانهایی که در روزمرگی خود غوطه میخورند و منتظر ناجی نجاتبخشاند و آن کسی نیست جز جاسوسی که با حرفهای زیبا مسیر بهشت را به آنها نشان میدهد و در طول داستان بارها به خود میآیند که بر اساس کدام اعتماد و فکر راه به این مسیر گذاشتهاند؟ اما چون خستهتر از آناند که برای خودشان کاری کنند پیرو منجی خیالیشان میمانند تا سرمایههایشان را با خواست خودشان از آن ها بگیرد و نادانسته در شهرهای مختلف پراکندهشان کند و از آنها جاسوسهایی خوب بسازد. مرگِ "اشتی" تنها کودک شهر، نشانهی آخرین معصومیت و پاکی است که به دلیل بیتوجهی و طردشدگی از بین رفت و پس از آن در باطن فرقی میان هیچکس با دیگری نبود، زنی مومن با انجیلِ در دست و زنی که در فکر معشوقهاش سپری میکرد در کنار هم و باهم در یک جاده قدم برداشتند. "تانگوی شیطان" یک قصه نیست که منتظر پایان ماجرای آدمهای آن بود، بلکه نویسنده با جملات طولانی و خوابگونه در حال رسم وضعیت جهان و حالِ حاضر ماست. در نهایت خواندن کتاب ( و سپس دیدن فیلم آن با نام اصلی Sátántangó ) را با پیشزمینهی قبلی توصیه میکنم تا بتوان آن را درک و دریافت کرد و میان جهان واقعی و جهان ساختهی "کراسناهورکایی" ببینیم آیا ما هم در این تانگو رقصیدهایم یا واقعا قدم در راه سعادت گذاشتهایم؟
(0/1000)
نظرات
1403/6/16
اووووووف چ یادداشت گیرااااااایی 🤪🤪🤪 لذذذذذذذت بردم خوشحالم که هنوز نخوندمش و قبلش این یادداشت رو دیدم 🥹🥹🥹🥹
1
1
1403/6/16
3