یادداشت فاطمه خوران🇮🇷🇵🇸

        با بی تفاوتی شروعش کردم، به سختی جلو بردمش و با لذت و استرس و تحسین تمومش کردم 
زیبا صدایم کن داستان دختریه به اسم زیبا که پدرش روز تولد زیبا از آسایشگاه فرار می‌کنه تا به جبران خراب شدن آخرین جشن تولدش که کنار دخترش بوده و جبران تمام این سال هایی که کنار دخترش نبوده، زیبا رو تو شهر بچرخونه و براش تولد بگیره
وقتی نیمه اول کتاب رو میخوندم فکر می‌کردم قراره بهش ۲ ستاره بدم ولی موقع تموم کردنش ۵ ستاره رو هم براش کم می‌دونستم 
چرا؟
نیمه اول کتاب بیشتر مربوط به ماجراهای همون روز زیبا و پدرش توی شهر بود ولی از نیمه دوم زیبا شروع کرد به تعریف کردن گذشته و اتفاقاتی که برای خودش، پدرش و مادرش افتاده 
برام خیلی جالب بود که نویسنده چقدر خوب از وضعیت بیماران روانی و خانواده شون و سختی های زیادی که هر دو طرف متحمل می‌شن خبر داره
شخصیت پردازی زیبا رو هم خیلی دوست داشتم
زیبا دختر قوی و دوست داشتنی ای بود که به خوبی با پدرش همراهی و همدلی می‌کرد
نویسنده به خوبی نقش همدلی، تاب آوری و حمایت اجتماعی رو تو مدیریت سختی ها و بحران های زندگی نشون داده بود
ولی از طرف دیگه دلم سوخت چون زیباهای زیادی توی جهان وجود دارن و ممکنه به اندازه زیبا برای دریافت حمایت اجتماعی خوش شانس نباشن
نویسنده حتی تو قالب از حفظ روزنامه خوندن پدر زیبا، اطلاعات زیادی هم در مورد رفتار جامعه با بیماران روانی، مشکلات آسایشگاه ها و هزینه زیاد نگهداری از بیماران روانی به خواننده میداد که همگی درست بودن مخصوصا بخش دوباره بیمار شدن این بندگان خدا بخاطر رفتار و طرد جامعه
پ.ن: نمیخواستم بپذیرمش و بهش اعتراف کنم چون دلم کباب می‌شد ولی با تایید و تاکید دوستم خانم سجادی فر مجبورم اعتراف کنم که زیبا خودش هم مریض بود💔💔💔
      
124

18

(0/1000)

نظرات

🫠🫠بچم

1

نویسنده کتابِ "هستی" هستند؟؟؟
2

1

پس حسابی خوندنیه😍🙏
@f.kh 

1