یادداشت علی دائمی
1402/11/12
3.6
14
📝 بازیِ شهروند و مافیا! 🔻 قبل از هر چیز بگویم افشاگری (یا به قول بعضیها اسپویل) دست و پایمان را بسته و اجازه نمیدهد با خیال راحت داستانها را تحلیل کنیم. البته من به این چیزها پایبند نیستم، اما از آنجا که ممکن است به تجربهٔ حسیِ مخاطبانِ داستان لطمه بزند و این تجربهٔ حسی در قضاوت نهایی آنها بیتاثیر نیست، تا حد ممکن رعایتش میکنم. 🔻 شاهین مالت که دشیل همت در سال ۱۹۲۹ آن را نوشته است، دربارهٔ کارآگاهی به نام «سام اسپِید» است که یکی از همکارانش به قتل میرسد. تلاش اسپید برای یافتن علت مرگ همکارش، پای او را به ماجراهای جدید باز میکند و او را به دام ماجرایی میکشاند که تا انتهای داستان گرهی از آن گشوده نمیشود. 🔻 بارزترین و در عین حال آزاردهندهترین ویژگی کتاب، توصیفات جزئی و افراطی آن است. هرچه جلوتر میرویم تعدّد توصیفاتِ عینی و بیاهمیت، ملالآورتر میشود. برای مثال طرّههای زلفِ سیاه و تُنُک که سرِ پهنِ فلانی را میپوشاند، شلوارِ پشمیِ خاکستریِ راهراه و کفشِ چرمِ مارکدار، شکل هندسی مژهٔ پسر جوان، شباهت چانه و ابروی سام به حروف انگلیسی، تغییر رنگ چشم شخصیتها به قرمز و زرد و بنفش (!)، نحوهٔ خروج دود سیگار از لبها، بارها و بارها لوله کردن و لیسیدنِ کاغذِ سیگار و... . اینها فقط بخش کوچکی از توصیفاتِ بیش از حد جزئی و وسواسگونهٔ کتاب است که ذکرشان نه کمکی به پیشبردِ داستان میکند و نه شناخت بهتر شخصیتها. 🔻 نیمهٔ اول داستان روند بسیار کُندی دارد و تقریباً هیچ دادهٔ جدیدی در اختیار خواننده نمیگذارد. این بخش به بازی شهروند و مافیا شبیه است و همهٔ شخصیتها سعی میکنند یکدیگر را بیشتر بشناسند. روابط شخصی افراد تاحدی پررنگ میشود و البته حکمت چنین مکث و تاملی اواخر داستان مشخص میگردد. معالوصف، نیمهٔ دوم بسیار جذابتر از نیمهٔ اول است؛ ضرباهنگ داستان در فصلهای پایانی بهبود مییابد و خواننده که تا اواخر داستان همانندِ کارآگاه از هیچ چیز خبر نداشت، اطلاعات داستانی بیشتری دریافت میکند. چیزی که پیشتر به ضرباهنگ داستان و سرعت متعادل وقایع آسیب زده بود، همان توصیفهای افراطیست که عرض کرده بودم. 🔻 تفاوت سام اسپید با کارآگاه کلاسیکی مثل پوآرو در این است که اگرچه در داستانهای پوآرو هم مانند شاهین مالت، در انتها همهٔ گرهها یکجا باز شده و معماها یکباره حل میشوند، اما این خودِ پوآرو است که همه چیز را فهمیده و جواب معما را برای دیگران توضیح میدهد؛ برخلافِ اسپید که جوابِ معما را با حیله و رندی از زیرِ زبانِ بقیه میکِشد و آنها را وادار به اعتراف میکند. او حتی برای به دام انداختنِ مجرمان ابایی ندارد از اینکه برایشان پاپوش درست کند یا دست به صحنهسازی بزند. این خصلت اسپید است که با تهدید و فشار از بقیه اعتراف میگیرد و به جای تحلیل و یافتن سرنخها، بقیه را وادار به گفتن حقیقت میکند؛ خصلتی که وجههٔ «کارآگاهی» شخصیت او را در نظر من کمرنگ کرد و باعث شد گاهی حوصلهام سر برود. اسپید آدم زیرک، سفتوسخت و آبزیرکاهیست؛ اما چیزی رو نمیکند که نشاندهندهٔ هوش سرشار و نکتهسنجی یک کارآگاه باشد. 🔻 شاهین مالت دربردارندهٔ خیلی از شاخصهاییست که در آثار جنایی و نوآر بعد از خود رایج شدند؛ مثل ویژگیهای منحصربهفرد سام که او را تبدیل به یک ضدقهرمان تمامعیار میکند، استفاده از کهنالگوی فمفاتال و همچنین عنصر مکگافین در داستاننویسی؛ بنابراین باید احترامش را نگه داریم، اما این پیشرو بودن به معنای آن نیست که با اثری جذاب و نفسگیر و سرگرمکننده مواجهیم؛ بهخصوص برای طرفداران نسل جدید رمانهای جنایی که در آنها از عنصر غافلگیری و اوج و فرودهای مکرر استفادهٔ زیادی شده است. 🔻 داستانها و فیلمهای نوآر کلاسیک که از اوایل دههٔ ۴۰ با استقبال مواجه شدند، واکنشی بودند به تضعیف نقش مردان در جامعهٔ جنگزدهٔ غرب. در این دوره مردان به جبههها فرستاده میشدند و زنان با تبلیغات فمینیستی جای آنها را در بازار کار میگرفتند تا چرخهای صنعت به دلیل کمبود نیروی کار از حرکت نایستند. اما پس از پایان جنگ جهانی، مردان نتوانستند جایگاه ازدسترفتهٔ خود را بازگردانند و با آنها مثل گوشت قربانی رفتار شد. کارآگاههای سرخوردهٔ داستانها و فیلمهای نوآر که در دنیای تاریک و سرشار از بیاعتمادی با زنان اغواگر و فریبکار مواجه میشوند و ناگزیرند همه را دشمن بپندارند و از خشونت بهره ببرند، درواقع انعکاس شکست و انزوای مردان دوران پساجنگ هستند. از این حیث به نظرم اسپید کارهایی را کرد که گرچه ممکن است از زاویهٔ دید ما اخلاقی نباشد (در چنین جامعهٔ سیاهی مگر اخلاقی هم باقی مانده؟!)، اما دلمان را در چنین جامعهای خنک میکند! فلذا بابت فصلهای پایانی داستان میگویم: دمت گرم اسپید! جگرم حال آمد! و کاش در چنین بزنگاههایی ما میتوانستیم مثل اسپید سنگدل باشیم، گول نخوریم و به قول معروف خر نشویم...!
(0/1000)
نظرات
1402/11/12
اما من معتقدم یه فرقی داره: تو شهروند و مافیا که چشم ها بسته هست بنظرم خیلی راحتتر میتونیم مافیا پیدا کنیم، تا این داستان که با چشمای باز هم اصل کاریو نمیشه پیدا کرد!!🫡
8
1
1402/11/12
همین برخوردهای سفت و سخت شما با اون مرحومه که باعث میشه من ازش طرفداری کنم 😂 @Jusmineblossm
1
1402/11/12
جالبه یه جوری کپشن نوشتین علی رغم میل باطنیم ترغیب شدم بخونمش. چون عاشق کارکترهای کثیفم.
2
3
1402/11/12
احسنت ۳.۵ تا آخرین بخش همه را موافقم.به نظرم بسیار نکته سنج و دقیق نوشتید.اما بخش آخر همین رفتار غیر اخلاقی اسپید در این جامعه ی تاریک ،باعث شد فکر کنم هیچکور سوی امیدی نیست و جامعه دارد با سر درمنجلاب فرو میرود و امثال اسپید هم پا گذاشته اند تا راحت تر خفه شود و بمیرد.برای همین اسیپد را در نظرم منفور کرد.اسپید از سر وظیفه شناسی آن کار را کردو به همکارش تلفن زد؟ به خاطر قانون؟رعایت اخلاق؟ پاسخ نه است.
11
1
1402/11/12
نرسیدن به چیزی میخواست برسه،اگر همهچیز طبق نقشه پیش میرفت و بهش میرسید چی میشد؟! @choghoke_tanha
1
1402/11/12
اصلاً اینطور فکر نمیکنم. چرا اینطور فکر کردید؟ درسته که آدم پولدوست و منفعتطلبی بود، اما اگه هیچ چیز جز پول بیشتر براش اهمیت نداشت همون هزار دلار رو هم میذاشت جیبش و حالش رو میبرد، به جای اینکه بده به پلیس. اسپید آدمی بود که «هدفش، وسیله رو براش توجیه میکرد» اما این به معنای آن نیست که هدفش هم بد بود! @moonshine
2
1402/11/14
پاراگراف یا همون (🔻) آخری خیلی جالب بود برام👌🏻 اون بیتهایی هم که انتخاب کردید انگار مناظرهی اسپید و بریجیت توی لحظههای پایانی بود😁
1
1
علی دائمی
1402/11/12
2