یادداشت رادمان رسولی مهربانی
1404/1/13
فصل سوم مجموعهٔ چرخ زمان (The Wheel of Time)، اقتباسشده از مجموعهکتابی با همین نام، در حال پخش است. رمانهای این مجموعه را رابرت جوردن با الهام از ارباب حلقهها نوشته بود که در زمان خود بسیار پرفروش شد و هنوز هم از مشهورترین رمانهای فانتزی است، در این حد که آن را با ارباب حلقهها و سرگذشت نارنیا مقایسه میکنند. احتمالا اولین گروهها و بحثهای هواداری از رمانهای فانتزی (دستکم در ایران) برای این مجموعه راه افتاده بود. مثال مشهورتر این ماجرا البته فنفیکشنهای هری پاتر است. در فاصلهٔ بین انتشار جلد ششم و هفتم هری پاتر، چند سالی هواداران رولینگ دستشان خالی بود و چیزی برای خواندن نداشتند و البته نمیتوانستند لذت غرق شدن در دنیای هری پاتر را هم از یاد ببرند. در غرب هم البته ماجرا فرقی نداشت و در اینجا هم همان راه حل غربیها در پیش گرفته شد. خود طرفداران هری پاتر دست به کار شدند و جلد هفتم را نوشتند. چندین و چند جلد هفتم هری پاتر در وبلاگها و فرومها نوشته شد و تعداد زیادی هم ترجمه شد. بعضی از اینها به صورت رسمی هم منتشر شد و به فروش رفت. این فنفیکشنها به صورت هفتهای یک فصل منتشر میشد و در فرومها در موردش بحث میشد. بازار بحث دربارهٔ این نوشتههای هواداران و مقایسه با هری پاتر و شخصیتها داغ بود. میگویند دربارهٔ چرخ زمان هم البته با شدت و حدت کمتری چنین فضایی گویا وجود داشته. کتاب اما به شدت ناامیدکننده است! در این حد ناامیدکننده که سریال بهمراتب بهتر از کتاب از آب درآمده. بااینحال خواندن و دیدن چرخ زمان از این جهت تجربهٔ خوبی است که تفاوتهای انواع فانتزیها را پیش چشم میآورد. چرخ زمان گونهای از فانتزی است که در آن خلق جهان فانتزی و پرداخت جزئیات متأثر از فرهنگهای مختلف و بال و پر دادن به تخیل بر معناداری جهان فانتزی چیره شده. در مقام مقایسه، در ارباب حلقهها هر تخیل و خلاقیتی معنایی عمیق در پسِ خود دارد و درنتیجه مفاهیم و تصویرها و شخصیتهای کتاب، مشابه با اسطوره و داستانهای دینی، در ذهن میمانند و به قول بلومنبرگ در هر موقعیتی بازسازی و بازتفسیر میشوند و reappropriate میشوند. شخصیت گالوم و نزاع او با خودش و درگیریهای دو بخش وجود او از آن چیزهایی است که در هر زمینهای میتوانند معنا و تفسیر تازهای بیابند. حلقه میتواند نماد مفاهیم متعددی شود. هنوز هم به نظرم اورک از بهترین بازنماییهای ازخودبیگانگی و مسخ انسان است. مثالی از این بازتفسیری در آمریکا پس از یازده سپتامبر پیش آمد و مثلا جرج بوش با سائورون یکی پنداشته شد. در چرخ زمان اما خبری از این چیزها نیست. رابرت جردن در چرخ زمان بارها از اساطیر شرقی استفاده کرده. خود «چرخ زمان» بازنمایی تقدیر و چرخ فلک و نوعی تکرار تاریخ در قالب هزاره یا سههزاره است. اهریمن مجموعه نامش «شیطان» است. قدرت دو نیمهٔ تاریک و روشن دارد که یادآور یین و یانگ است و حتی چیزی شبیه صور اسرافیل هست که در آخرالزمان در آن دمیده میشود و قهرمانان اعصار رجعت میکنند. اتفاقا از این جهت کتاب پربار است و در هر صفحهای میتوان ایدهای را یافت. با همهٔ اینها کتاب ضعیف است چون اولا نتوانسته جهانی منسجم خلق کند و ثانیا عمق معنایی و تفسیری این جهان چندان نیست. از همهٔ اینها بدتر اینکه نویسنده در فنون داستانی هم پیاده بوده. شخصیتپردازی در بعضی بخشها بهقدری ضعیف است که آدمی حیرت میکند که چطور این کتاب به شهرت رسیده است. بازنمایی حالات و عواطف انسانی گاه بسیار ضعیف و تصنعی شده. با همهٔ این احوالات چرخ زمان مجموعهٔ اثرگذاری بود و تأثیر آن را در فانتزیهای بعدی میتوان دید. بعضی از ایدههای مارتین در نغمهای از یخ و آتش برگرفته از نوشتههای جردن بوده. مثلا ماجراهای دنریس تارگرین در شرق و ماجراهایش با جادوگران در شرق مشابه است با آنچه رند الثور در میان قبیلههای بیابان میگذراند یا مهاجرانی که از شرق میآیند و ادعای پادشاهی غرب را دارند هم احتمالا از چرخ زمان گرفته شده (این ماجرا البته در بازی تاج و تخت نیامده و فقط در کتاب هست). به صورت کلی البته این جریان شرقنمایی و شرقگرایی در فانتزیها را احتمالا باید در امتداد تأثیرگذاریهای هزار و یک شب تحلیل کرد. مقایسهٔ چرخ زمان با ارباب حلقهها به نظرم مقایسهٔ ارزشمندی است که منجر به شناخت عمیقتری از فانتزی میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.